یک نوآر پلیسی
فیلم «جیببر خیابان جنوبی» بدون شک از بهترین نمونههای فیلم نوآر در تاریخ سینمای کلاسیک است. اثر کارگردان کاربلد و سازشناپذیر آمریکایی، ساموئل فولر از مهمترین کارگردانان مستقل عصر طلایی هالیوود که هیچگاه تسلیم فشار سیستم استودیویی نشد و البته با نقشآفرینی بازیگر شناختهشده فیلمهای نوآر ریچارد ویدمارک در نقش اسکیپ مککوی. «جیببر خیابان جنوبی» ششمین فیلم ساموئل فولر، سینماگر نیمهمستقل آمریکایی است.
فیلم «جیببر خیابان جنوبی» بدون شک از بهترین نمونههای فیلم نوآر در تاریخ سینمای کلاسیک است. اثر کارگردان کاربلد و سازشناپذیر آمریکایی، ساموئل فولر از مهمترین کارگردانان مستقل عصر طلایی هالیوود که هیچگاه تسلیم فشار سیستم استودیویی نشد و البته با نقشآفرینی بازیگر شناختهشده فیلمهای نوآر ریچارد ویدمارک در نقش اسکیپ مککوی. «جیببر خیابان جنوبی» ششمین فیلم ساموئل فولر، سینماگر نیمهمستقل آمریکایی است.
قصه آن درباره اسکیپ است که یک جیببر است و بیآنکه از محتوای کیف خبر داشته باشد کیف پول زنی را میدزدد که حاوی یک میکروفیلم شامل اسرار دولتی است. در عین حال زن نیز از محتویات کیف بیخبر بوده و به همراه جیببر، ناخواسته با ماموران دولتی درگیر میشوند. آن دو برای نجات جان خود مجبورند به هم اعتماد کنند.
«جیببر خیابان جنوبی» فیلمی خشن و بیرحم است که در اوج دوران مککارتیسم ساخته شده و با نمایش درگیریها، کتککاریها و زندگی واقعی جاری در خیابان چندان قواعد خشک دولتی آن دوره را مدنظر ندارد. این فیلم کلاسیک توسط استودیوی فاکس قرن بیستم تولید شد؛ در ابتدا مرلین مونرو برای ایفای نقش کندی پیشنهاد شده بود اما درنهایت فولر در تصمیمی غیرمنتظره این نقش را به جین پیترز سپرد. اسکیپ مک کوی به هیچ چیز اعتقاد ندارد؛ نه وطنپرست است، نه خائن.
او جیببر است؛ اما پول هم برایش اهمیتی ندارد. عاشق میشود؛ ولی هر لحظه امکان دارد چشمهای همیشه ناباور خود را تنگ کند و سیلی بر صورت دختر رویاهایش بزند. اسکیپ مک کوی دزدی است که فقط به خودش ایمان دارد و همیشه مشکلاتش را خودش حل میکند؛ بدون کمک قانون. اسکیپ کمحرف، خشن و خونسرد است؛ با اینکه فیلم در اوج دوران مک کارتیسم و تحرکات ضدکمونیستی ساخته شد، اما نمیتوان انگ تبلیغاتی بودن را به فیلم چسباند.
ماجرای میکروفیلم و کمونیستها تنها محملی هستند برای اینکه دوربین فولر به خیابانهای پائین شهر قدم بگذارد و ما را با آدمهای آنجا آشنا کند، انسانهایی مانند اسکیپ، کندی و مو. آدمهایی خسته و تنها و بیهدف، کسانی که وقتی عشق وارد زندگیشان میشود آن را باور نمیکنند. یاد گرفتهاند که به هیچکس بیشتر از خود اعتماد نکنند و هرچیزی را با حیله و کلک به دست آورند؛ اما آنها همه قلبهای مهربانی دارند و بسیار خستهاند.
منتقدین این فیلم را با اینکه اختلافات عمدهای با فیلمهای اصلی ژانر نوآر دارد؛ بهدلیل داشتن بسیاری از مولفههای این ژانر در این دسته طبقهبندی کردهاند. قهرمان یا ضدقهرمان تنها و سرسخت، زن اغواگر، فیلمبرداری سایه روشن، آدمهای پائینشهر و در حاشیه قرار گرفتن قانون را میتوان از مولفههای مشترک این فیلم با ژانر نوآر دانست.
درحالیکه فیلمهای ساموئل فولر در ژانر ساموئل فولر قرار دارند. توهم، خیال، جنایت و خشونت عناصر اصلی فیلمهای فولر است. از نظر سیاسی با اینکه گرایشهای راستگرایانه در آثار فولر دیده میشود اما همیشه فردی مستقل و منتقد نیروهای چپ و راست بوده است.
توجه و تاکید او بر هویت آمریکایی و جنبههای ضدکمونیستی فیلم «جیببر خیابان جنوبی» باعث شد که منتقدان بریتانیایی آن را فیلمی فرصتطلبانه و فولر را همدست سناتور مک کارتی معرفی کنند. آمریکای دهه 60 در نظر ساموئل فولر، تبدیل به یک دارالمجانین شده بود.
«جیببر خیابان جنوبی» یک اثر نوآر در ساحت پلیسیاش محسوب میشود که یکی از ژانرهای محبوب ساموئل فولر است؛ فیلمی که در میانهی کش و قوس جنگ سرد و دوران سختگیری در فضای فرهنگی ـ سیاسی آمریکا، داستان خود را با محوریت تبعات کمونیسم و امر جاسوسبازی بنا کرده و برای مخاطب آمریکایی دورانش، بسیار هیجانانگیز بوده است.
دههی 50 میلادی، اوج تنازعهای سیاسی و فرهنگی در مبارزه با سیطرهی کمونیسم در جهان است و آمریکا بهعنوان جدیترین دشمن این تفکر باید با آن به مقابله میپردازد. حال فیلمساز از این جو حاکم بر جامعه استفاده کرده و قالب کردن این چگالی بر اتمسفر و هستهی فیلمش یک موقعیت دراماتیک و قصهگو را میسازد.
«جیببر خیابان جنوبی» اثر ساختارمند و قاعدهمندی است که در اسلوب ژانریک خود بهدرستی روایت و دادهها را ارائه داده و اساساً در خلق موقعیت از دل درام و روایتی بهشدت ساده، پیروزمند بیرون میآید.