رنج میکشم، پس هستم
در جامعه و جهانی زیست میکنیم که بهویژه بعد از دوران تراژیک کرونا انگار نهفقط یک ترومای جمعی را تجربه کرده که گویی تروماهای فردی هم از ضمیر ناخودآگاه جامعه بیرون آمده و زیستن را به رنج یک نبرد دشوار با خود تبدیل کرده است. چنانکه بسیاری از ما احساس ناتوانی و استیصال کرده و گمان میکنیم بهاندازه کافی قوی نیستیم.
مدام در پی همین احساس آزاردهنده، دست به خودخوری و سرزنش خود میزنیم و از اینکه دچار اضطراب یا افسردگی میشویم عذاب وجدان پیدا میکنیم. از این رو مدام در پی روزنهای از روشنی هستیم تا از این تباهی و تاریکی نجات پیدا کرده و رستگار شویم. «ماریانا الساندری» اما در کتاب «دیدن در تاریکی» به ما یادآور میشود که ما با طلب نور به خودمان لطمه میزنیم. باید بکوشیم بهجای تاباندن نور به ظلمت، بیاموزیم که در همین تاریکی چیزها را ببینیم.
به باور او تلخکامیهایی مثل سوگ، اضطراب و افسردگی شاید زیر نور فلسفههای کهن غربی غیرعقلانی به نظر بیایند و در نگاه روانشناسی مدرن اختلال ذهنی محسوب شوند. صنعت خودیاری هم عزم کرده تا نوید آینده بهتر را به ما بفروشد و از اینکه شکرگزارتر، خشنودتر یا خوشبینتر نیستیم خجالتمان بدهد. اما دیدن در تاریکی دعوتمان میکند رویکردی متفاوت به زیستن برگزینیم؛ رویکردی که در آن دیگر به احوال بد و تیرهمان احساس ناخوشایندی نداریم. بهنوعی در این کتاب مخاطب با نیمه تاریک خود مواجه شده و بهجای انکار و سانسور آن، میآموزد که چطور در دل همین ظلمتها راهی به روشنایی باز کند.
ماریانا الساندری، فیلسوف اگزیستانسیالیست، در این کتاب با الهام از زندگی جمعی از فلاسفه و نویسندگان میکوشد نشانمان بدهد که رنجمان بهمعنای معیوببودن نیست بلکه از لطافت، حساسیت و هوشمندیمان حکایت دارد. متفکرانی همچون آدری لرد، ماریا لوگونز، میگل د اونامونو، سی. اس. لوئیس، گلوریا آنزالدوا و کییرکگور آنقدر در خشم، اندوه و اضطرابشان ماندند و تاب آوردند که چشمشان به تاریکی عادت کرد. الساندری برایمان میگوید، چطور خوانندههای این کتاب هم میتوانند «دیدن در تاریکی» را در خود بپرورانند.
فارغ از نگارش جذاب و ترجمه روان کتاب، دیدن در تاریکی نشانمان میدهد که وقتی یاد بگیریم تاریکی را بپذیریم، رفتهرفته خودمان و تلخکامیهایمان را شریف، محترم و آشکارا بشروار و انسانی خواهیم دید. درواقع در نظر نویسنده، تلخکامیها و احساسات بد ناشی از تجربه آنها، نه یک شر که بخشی از ماهیت بشر و حتی موجب رشد اوست. از این منظر رویکرد کتاب علیه روانشناسی زرد و نگرش سانتیمانتال آن است.
بهعبارتدیگر، «دیدن در تاریکی» نوشداروی ضروری و لازمی است برای مثبتاندیشی سمی و افسارگسیخته. پرسشهای اصلی این کتاب این است که چه میشود اگر حقیقت، خوبی و زیبایی نهفقط در نور، بلکه در ظلمت هم یافت شوند؟ اینکه نور راه حال نیست، سایهها در روز روشن هم وجود دارند. «دیدن در تارکی» فلسفه خوشبینانه درباره تلخکامیهایمان نیست. از شما نمیخواهد که قدردان سوگتان باشید یا اضطرابتان را دوست بدارید، بلکه نقدی اجتماعی است و در دفاعیات شش فیلسوف از این تلخکامیها ریشه دارد.
وقتی زیر نوریم، تلخکامیهایمان باعث میشوند آدمهای معیوب جلوه کنیم ولی در ظلمت است که انسان بودنمان نمایان میشود. هر یک از فیلسوفان نامبرده در این کتاب بهنوعی میخواهند توضیح دهند که با اینکه حالت خوش نیست اما دوست داشتنی هستی. آنها درک میکنند که همه ما نسبت منحصربهفردی از ظلمت و نور در درونمان داریم و این نسبتها محترم، شریف و کاملاً انسانی هستند و میتوانند دیدن در تاریکی را یادمان بدهند. واقعیت این است که همه ما تلخکامی را تجربه کردهایم. بعضی از ما بهشکلی در آن زندگی میکنند و بعضی دیگر هم در آستانه یک تلخکامی دیگرند. کتاب در ۵ فصل با نامهای «پذیرفتن حقیقت خشم»، «رنج میکشم پس هستم»، «سوگواری بیهیچ تعارفی»، «رنگی تازه به افسردگی زدن» و «شناخت اضطراب» به مخاطب کمک میکند تا با احساسات بد خود کنار بیایید. در پایان و نتیجهگیری کتاب هم تمرین دیدن در تاریکی آمده تا مخاطب با شیوههای عملی نگرش و بینش کتاب آشنا شود.
این کتاب برای کسانی است که در اضطراب از اطرافیانشان میشنوند آرام باش، بهوقت افسردگی بهشان میگویند غصه نخور و در سوگ میشنوند قدردان باش و مثبت فکر کن. این کتاب مهر تأییدی است بر اینکه چنین احساساتی به این معنا نیستند که اشتباه میکنید یا مشکل دارید بلکه در یک کلام، یعنی انسانید. درواقع این کتاب برای همه کسانی که در جامعه و جهان امروز زندگی میکنند خواندنی است و به آنها کمک میکند تا دنیایی بهتر بسازند؛ دنیای بهتری که در تاریکیها بنا میشود تا از درون ویرانه و ویرانیها به آبادی و رهایی رسید.
معرفی کتاب
دیدن در تاریکی
نویسنده: ماریانا الساندری
ترجمه: احسان سناییاردکانی
انتشارات: بیدگل
قیمت: 265 هزار تومان