| کد مطلب: ۱۶۵۷۷

تبعات انحصار خبری

در سانحه سقوط بالگرد رئیس‌جمهور و همراهانش، ابهام‌ها و پرسش‌های فراوانی وجود دارد که قاعدتاً باید خیلی زود به آنها پاسخ شایسته و بایسته داده شود. این حادثه یک بار دیگر بحران اطلاع‌رسانی در شرایط بحرانی را به رخ کشید.

متاسفانه از همان لحظه‌ای که خبر ناپدید شدن بالگرد رئیس‌جمهور اعلام شد، شاهد اخبار ضدونقیض فراوانی بودیم که نه‌تنها کمکی به درک ماجرا نمی‌کرد، بلکه باعث سردرگمی و ابهام بیشتر می‌شد؛ به‌خصوص که بیشتر این خبرها از سوی خبرگزاری‌های دولتی و رسمی وابسته به برخی نهادها منتشر شد؛ به‌طوری‌که مدتی بعد همین خبرها را از تارنمای خودشان حذف کردند.

حتی خبرنگار الجزیره هم از این مسئله انتقاد کرد و گفت، رسانه‌های ایران هر لحظه یک خبر متفاوت منتشر می‌کنند.

قبل از هر چیز باید این سوال را مطرح کنیم که نظام اطلاع‌رسانی کدام هدف اصلی را دنبال می‌کند؟ آیا هدف اصلی ارائه اطلاعات درست و دقیق است و از این طریق ایجاد همدلی و همبستگی بین مردم و حکومت است یا آنکه هدف اصلی آن تبلیغات است؟ سرگشتگی‌ای که در ادامه به آن اشاره می‌کنیم نشان‌دهنده سرگشتگی در راهبرد نظام اطلاع‌رسانی است.

نکته نخست اینکه درباره سانحه سقوط هلی‌کوپتر رئیس‌جمهوری باید خیلی زود یک گزارش کامل و مستدل تهیه شود و در اختیار افکار عمومی قرار گیرد. همه پرسش‌ها و  ابهام‌هایی که در روزهای گذشته درباره این سانحه مطرح شده نیز قاعدتاً باید پاسخ داده شود.

این ابهامات از سوی بسیاری از تحلیلگران سیاسی، مقامات مسئول، روزنامه‌نگاران و رسانه‌های داخلی و خارجی مطرح شده است. انواع و اقسام تفسیرها و برداشت‌ها نیز مطرح شد.

قاعدتاً برای تحلیل این اتفاق نمی‌توان صرفاً به اطلاعات میدانی بسنده کرد و نیازمند اطلاعات استراتژیک هم هست که از عهده اهالی رسانه بر نمی‌آید، بلکه کار شورایعالی امنیت ملی و ستاد کل نیروهای مسلح است.

این گزارش می‌تواند در چند نوبت تهیه و منتشر شود. یعنی گزارش اولیه حادثه به سرعت تهیه شود و در ادامه و طی روزهای بعد گزارش‌های تکمیلی در اختیار رسانه‌ها و افکار عمومی قرار بگیرد.  به هر حال از سوی بسیاری از تحلیگران سیاسی، نظامی، روزنامه‌نگاران، فعالان سیاسی و مقامات و مسئولان در روزهای اخیر سناریوها و پرسش‌های مختلفی درباره این حادثه مطرح شده که بسیاری از آنها در افکار عمومی هم مطرح است و می‌طلبد که یک گزارش مستدل از سوی مسئولان تهیه شود.

این حادثه یک بار دیگر وضعیت اطلاع‌رسانی آشفته و نامناسب در شرایط بحران را آشکار کرده است. تیم‌های اطلاع‌رسانی ریاست‌جمهوری و دولت آشفته و بی‌برنامه بودند. قاعدتاً یکی از مهمترین کارها سر و سامان دادن به این نحوه اطلاع‌رسانی در کشور است.

در چنین وضعیت‌هایی اولین چیزی که توقع می‌رود، تعیین یک سخنگوی واحد است که از طریق ایشان اطلاعات ضروری ارائه شود. درحالی‌که روال معمول در کشور ما این است که هر کس که موقعیتی اداری و سیاسی دارد، وارد جریان اطلاع‌رسانی می‌شود.  

واقعیت این است که در زمینه اطلاع‌رسانی به‌موقع و شفاف در موضوع‌های بحرانی، تجربه‌های بی‌فایده بسیار داشته‌ایم که بعضاً  نتیجه معکوس هم داشته است. گفته می‌شود یکی از سیاست‌های شورای اطلاع‌رسانی دولت در مواقع بحرانی و حوادث حساس این بوده که «روایت اول» را خودش منتشر کند تا شبهه در اذهان جامعه ایجاد نشود و با این سیاست، فضای شبکه‌های اجتماعی را در دست بگیرد.

حتی این مسئله از سوی برخی از مدیران فرهنگی دولتی مطرح شد که انحصار اطلاع‌رسانی درباره حوادث مهم را به برخی خبرگزاری‌ها بدهند تا مانع تشتت اخبار شوند. لازمه چنین هدفی، تعیین سخنگوی واحد است درحالی‌که این سیاست به نادرست به سیاست انحصار رسانه تبدیل شده است.

سیاست انحصار رسانه‌ای قطعاً نتیجه معکوس خواهد داشت. به این دلیل ساده که با توجه به بی‌اعتمادی بخش زیادی از مردم نسبت به دولت و برخی نهادها، انتشار خبر به شکل انحصاری از سوی رسانه‌های رسمی را مساوی با خبرسازی و جریان‌سازی از سوی آنها درنظر می‌گیرند و چنین محتوایی را با دیده شک می‌نگرند و کمتر مورد پذیرش قرار می‌دهند.

این مسئله باعث می‌شود که از اعتبار و تاثیرگذاری رسانه‌های داخل کشور و حتی رسانه‌های مستقل کاسته شود، پس طبیعی است که بخشی از مرجعیت رسانه به سمت رسانه‌های فارسی‌زبان خارج از کشور متمایل شود و رسانه‌های داخلی از تاثیرگذاری و مرجعیت تهی می‌شوند.

در حقیقت، سیاست انحصار رسانه‌ای مشکل بی‌اعتمادی به رسانه‌های رسمی را به شکاف رسانه‌های داخل و خارج تبدیل می‌کند. بی‌اعتمادی باعث می‌شود سیاست «روایت اول» هم ناکارآمد شود.

در راستای همین سیاست نیز یک جریان رسانه‌ای غیررسمی تقویت شده که می‌تواند مطالب درست و نادرست را مخطوط کرده و به خورد مردم بدهد. چون برخی از آقایان عقیده دارند هر کسی که روایت اول را زودتر تعریف کند، برنده است چون خیلی سخت می‌شود آن روایت را تغییر داد. غافل از اینکه آنچه اهمیت دارد نه روایت اول که بیان واقعیت است.

اگر روایت اول متناسب با واقعیت نباشد، دیر یا زود اعتبار خودش را از دست می‌دهد. چون در هر حال، روزی که معمولاً خیلی هم دیر نیست واقعیت مشخص می‌شود. پس اگر چنین روایت‌هایی فاقد حقیقت کامل و محض باشد، در حوادث بعد اگر  روایت اول کاملاً شفاف و منطبق با حقیقت هم باشد، دیگر خیلی سخت بتوان اعتماد کرد.

براساس چنین سیاست‌هایی می‌بینیم که گاهی یک خبر نادرست توسط گروه‌های بسیار زیادی از کاربران شبکه‌های اجتماعی به اشتراک گذاشته شود و بازنشر وسیعی پیدا کند.

اشتراک‌گذاری وسیع و بازنشر فراوان قطعاً دلیل صحت و درستی یک خبر نمی‌شود. چون اگر درباره محتوای یک خبر تأمل دقیق صورت پذیرد و اطلاعات و داده‌ها و جزئیات آن خبر بررسی شود، ممکن است متوجه شوید یک محتوا همزمان دارای اطلاعات درست و غلط است و از این طریق ذهن مخاطب را گمراه می‌کند. دایره این اخبار و اطلاعات نیز بسیار وسیع است.

در همین شرایط نیز دولت و رسانه‌های وابسته به نهادهای قدرت علاقه دارند که گوینده منحصربه‌فرد باشد. بسیاری از مسئولان و کنشگران رسمی کشور سخنانی بر زبان می‌آورند که درست و غلط بودن حرف‌هایشان مشخص نیست و حرف را بدون توجه به تبعات و نتایج مترتب بر آن بر زبان می‌رانند؛ حرف‌ها و سخنانی که مخاطب را گمراه و بی‌اعتماد می‌کند. غافل از این که چنین چیزی به‌سختی امکان‌پذیر است.

چون چند سالی است که راستی‌آزمایی (فکت چکینگ) در اخبار و اطلاعات به فعالیت‌های روزنامه‌نگاران، فعالان رسانه‌ای، بنگاه‌های خبری و روابط عمومی‌ها اضافه شده است تا ضمن بررسی ادعاهای مطرح‌شده و درستی سنجی محتوا، از گمراه شدن مخاطبان جلوگیری کنند.

چون اخبار جعلی به عمد اطلاعات نادرست یا ناقص می‌دهد تا خوانندگان را فریب داده، تخریب شخصیت کرده و در مواردی نیز زمینه طنز ایجاد کند. پس حتی اگر سایت‌ها و کانال‌های خبری، محتوایی را به اشتباه منتشر کنند خیلی زود سایر همکاران‌شان متوجه می‌شوند و رسانه بخشی از اعتبار خودش را از دست می‌دهد.

اما در نظام رسانه ایران مشکل به سیاستی برمی‌گردد که نگاه مالکانه به رسانه و اهالی رسانه دارد و آن را سیاسی می‌بیند؛ سیاستی که به صورت یک سیستم مقتدر همواره حضور فعال داشته و باعث شده نظام رسانه‌ای کشور در یک فرایند فرسایشی، آرام‌آرام فرو بریزد و بی‌اثر شود.  مردم به رسانه‌هایی احتیاج دارند که صدایشان باشند و بتوانند به آنها اعتماد کنند؛ رسانه‌هایی که با مشی و منش بی‌طرفانه خودشان بتوانند رنگ و بوی جامعه را منعکس کنند اما این اتفاق هر روز کمرنگ‌تر می‌شود.

درباره وضعیت گزارش رسانه‌ای در سانحه سقوط بالگرد به نظر می‌رسد وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی لازم است گزارشی جداگانه تهیه کنند و این اتفاق را از زاویه اطلاع‌رسانی در شرایط بحران مورد نقد و ارزیابی قرار دهند.

اینکه برخی از رسانه‌های دولتی و حاکمیتی به‌طور دائم خبر نادرست منتشر کرده و در ادامه تکذیب کرده‌اند اتفاق عجیبی است. وزارت ارشاد باید درباره این اخبار ضد و نقیض پاسخ مناسبی تهیه و منتشر کند.

البته که راه‌حل در انحصار گرفتن پوشش خبری این اتفاقات نیست، بلکه مسئله به فقدان نظام اطلاع‌رسانی پاسخگو برمی‌گردد. اگر این مشکل حل نشود شورایعالی امنیت ملی از همین ناحیه در آینده ضربه‌هایی سنگین خواهد خورد.

نکته پایانی اینکه کشور در وضعیت بغرنجی به سر می‌برد. هر اتفاق و هر حادثه ممکن است شرایط پیچیده‌ای را در کشور به وجود بیاورد. گاهی به نظر می‌آید سیستم به دلیل همین شرایط ویژه نمی‌خواهد یا نمی‌تواند به خطاهای صورت‌گرفته اشاره کند.

اما اگر چنین رویه‌ای در پیش گرفته شود، قاعدتاً انتظارات بیشتری برای اعلام حقیقت به وجود می‌آورد. به‌عبارت ساده‌تر خواست مردمی که تشنه دریافتن حقیقت هستند برای دستیابی به جزئیات این اتفاق روی هم انباشت می‌شود.

درحالی‌که افکار عمومی نباید محل بازی گروه‌های سیاسی قرار بگیرد و این حس را پیدا کند که مورد سوءاستفاده قرار گرفته‌اند. اگر این‌طور باشد ممکن است جایی کار از دست حاکمیت خارج شود.

پس در مورد حادثه بالگرد لازم است که گزارشی دقیق با مطالبه‌گری‌های اصولی در اختیار افکار عمومی قرار بگیرد و به همه ابهامات آن پاسخ داده شود.

دیدگاه

سرمقاله
آخرین اخبار