| کد مطلب: ۱۶۴۵۹

بحرانِ مدیریت بحران در ایران

رامیز قلی‌نژاد

رامیز قلی‌نژاد

کارشناس ارتباطات و رسانه

فارغ از ابهامات فراوانی که حادثه‌ هلی‌کوپتر رئیس‌جمهوری و همراهان در ارتفاعات آذربایجان پیش‌ روی ما گسترده‌ است، از لحظه‌ شنیدن خبر و پی‌گیری مراحل پس از آن، یک موضوع بسیار مهم مدام ذهن‌ام را درگیر کرده‌است: امداد!

بهانه‌ این یادداشت، دو تصویر و یک مصاحبه از سه مقام ایرانی در دو حادثه‌ی اخیر سیل مشهد و سقوط هلی‌کوپتر رئیس‌جمهوری‌ست. مدیر بحران مشهد، روی تصاویری از سیل ویران‌گر و خسارت‌بار مشهد که همه‌ مردم آن را مشاهده می‌کنند، در گفت‌وگو با خبرنگار، در کمال بی‌خیالی و بی‌تفاوتی به کلی سیل را انکار و آن را در حد آب‌گرفته‌گی معابر تقلیل می‌دهد. (فقدان روی‌کردی که سطوح بحران را تعریف و تبیین کند!)

در همان سیل مشهد، فرماندار این کلان‌شهر ، با کت‌وشلوار و کفش رسمی، به‌جای فرماندهی بحران سیل در اتاق فرمان مدیریت بحران، نقش افسرِ جزء پلیس را ایفا می‌کند و مشغول بازکردن ترافیک یک تقاطع است!!

در تصویر دیگری که منسوب به یکی از فرماندهای عالی‌رتبه‌ی نظامی‌ست، او را با کفش و پوششی کاملا نامناسب با وضعیت طبیعی و جوی منطقه، در صحنه‌ حادثه‌ی سقوط هلی‌کوپتر می‌بینیم که تماما نشانه‌ استیصال، بی‌برنامگی‌ و ناآمادگی‌ست.

این رویکرد غلط و نادرست که مدیران با کت‌وشلوار در میدان گل‌ولای حضور داشته باشند یعنی اهل عمل هستند، بی‌خردانه و تقلیل‌گرایانه و فروکاهنده‌ نقش آن‌ها در قامت برنامه‌ریز و فرمانده عملیات است.

اگر مدیر/مدیران، رویکردی منطقی، برنامه‌ریزی دقیق و درست و ساختار و سیستمی شایسته برای مواقع بحران طراحی و تمهید کرده‌باشند، لازم نیست با کت‌وشلوار در گل‌‌ولای فرو بروند و برای رسانه‌ها و خوش‌آیند مقامات بالاتر عکس یادگاری بگیرند!

آن‌چه از طرح این موضوع، مدنظر است، البته گله‌گذاری نیست که هم تکراری و هم بی‌فایده ‌است! بلکه هشداری چندین‌وچندباره است که در مدیریت بحران و امدادونجات شرایطی مناسب و شایسته و بایسته‌ی مملکتی در مقیاس ایران نداریم!

ما در ایران به‌صورت مداوم با حوادث طبیعی و غیرطبیعی مواجه‌ایم. از زلزله، سیل، فرونشست و آتش‌سوزی جنگل‌ها و … که به قول برخی‌ها نشانه‌گان قهر طبیعت‌اند ولی به زعم بسیاری از کارشناسان و خردمندان، نتیجه‌ی مداخلات ناآگاهانه یا غیرعاقلانه‌ی ما در طبیعت است تا حوادث غیرطبیعی مانند نرخ و حجم بسیار بالای تصادفات و حوادث و سوانح حمل‌ونقلی، آتش‌سوزی‌های متعدد، ایمنی پایین ساختمان‌ها و مراکز تولیدی و خدماتی و … نمودهای عینی از مخاطرات فراوانی هستند که انسان و جامعه‌ ایرانی با آن رویارو و درگیر است.

طبیعی‌ست که مواجهه با این حجم و میزان از مخاطرات، نیازمند رویکردی عقلانی و برنامه‌ریزی شده‌است که اولا ملاحظات پیش‌گیرانه و فروکاهنده‌ زیان و خسارت را تضمین کند و ثانیا در هنگام بروز حوادث و سوانح، امر امداد را تسهیل کند.

واقعیت این است که هیچ‌کدام از این دو رویکرد را در ایران نمی‌بینیم و علی‌رغم وجود سازمان‌های متعدد (نه ساختارهای بایسته! این دو بسیار متفاوت‌اند)، در هنگام بروز حوادث در هر سطح و حجم و گستره‌ای، شاهد بی‌برنامگی، سردرگمی، اتلاف وقت (به‌ویژه زمان حیاتیِ نجات) بلاتکلیفی و پریشانی رسانه‌ای و از همه‌مهم‌تر تشتت و چندگانگی در امر فرماندهی هستیم. ناشی از همین موارد، اطلاع‌رسانی در زمان حوادث و سوانح، اسفناک، گمراه‌کننده و سرگیجه‌آور است. به تشتت اخبار مختلف و تایید و تکذیب‌های متعدد در این سه روز توجه کنید! ابتدا خبرگزاری فارس، اساس وقوع حادثه را تکذیب و تغییر برنامه سفر را از هوایی به زمینی اعلام کرد. سپس چندین بار رسانه‌ها به نقل از مقامات، عبارات متناقض نظیر «فرود سخت» و «تماس برخی سرنشینان» را به کار بردند. در جائی دیگر اخبار متناقض از نقش پهپاد ترکیه نقل‌شد. این میزان از تشتت و پریشانی رسانه‌ای در انعکاس مهم‌ترین اتفاق روز جهان، بیانگر آن است که جامعه‌ رسانه‌ای ایران در حوزه‌ مدیریت بحران، نیازمند پیوست رسانه‌ای مدون و طراحی‌شده است. (مسؤولان مطبوعاتی وزارت فرهنگ در این خصوص چه کرده‌اند!؟)

در کنار این‌ها، بی‌توجهی مسؤولان امر برنامه‌ریزی سفر، به هشدارهای هواشناسی نیز قابل تامل است. مسؤولانی که مدام از بی‌توجهی‌ مردم به هشدارها داد سخن می‌دهند، خود به بدیهیات امر توجه نکرده‌اند و سفری پرمخاطره را رقم زده‌اند!

به جز رویکرد مناسب برای مواقع بحران، ساختارهای ما نیز برای این مواقع نامناسب، کند و بلاتکلیف است، چون فاقد رویکرد و برنامه‌اند. رویکرد و برنامه‌ای که در آن تنوع بحران، ساختارهای متداخل و مسؤول، نقش و وظایف اشخاص (حقیقی و حقوقی) تجهیزات و ملزومات مورد نیاز، نحوه‌ مداخله، فرمانده میدان، سازمان‌ها یا اشخاص پشتیبان و مواردی از این دست به‌روشنی و وضوح تبیین شده‌باشد.

(به سردرگمی و بلاتکلیفی افراد در صحنه‌های بحران توجه کنید! اگر این برنامه‌ مدون وجود داشته باشد، نباید فرماندار مشهد، به‌جای مدیریت و فرماندهی عملیات امداد، در یک تقاطع شهری به گشایش ترافیک بپردازد! یا یک فرمانده نظامی، در منطقه‌ی صعب‌العبور و بارانی، با کفش کت‌وشلواری حاضر شود!)

نکته‌ی بحرانی دیگر در مدیریت بحران ایرانی، این است که نیروهای امدادی ما فاقد آموزش‌های به‌روز و کارآمد هستند و تجهیزات و ملزومات امدادی کافی و مناسب نیز ندارند. (به البسه، کفش‌ها، دست‌های خالی، نبود کلاه‌های ایمنی، تجهیزات الکترونیک راه‌یابی و شنود و …، وسایل حمل اجساد و مواردی از این دست در همین سانحه‌ هلی‌کوپتر توجه کنید!)

اما به گمان من مهم‌تر از همه‌ی این‌ها، عدم طراحی و تکوین و پیاده‌سازی فرآیندهای امداد است که در آن وحدت فرماندهی، نقش و وظایف اشخاص، کانال واحد دروازه‌بانی خبر و اطلاع‌رسانی، تمهید و تهیه‌ تجهیزات، نحوه‌ استقرار و آماده‌به‌کاری آن‌ها و به عبارتی دیگر، نقشه‌ راه و برنامه‌ی عملیاتی روشن، که در آن همه‌ی امور یادشده با وضوح و روشنی تبیین شده باشد. چرا نیست!؟ چون وجود این‌ها مستلزم استراتژی و روی‌کرد مدون است که یا نداریم و یا اگر داریم اثربخش نیست. چرا که در صحنه‌ عمل و در میدان، نمودِ عملیاتی مناسب و مطلوب ندارد. ( قطعا هم‌اکنون ده‌ها مثال عینی از پیش چشم خواننده‌گان عبور می‌کند.)

مخلص کلام این است که ما در ایران پرمخاطره و بلاخیز (طبیعی و غیرطبیعی) در حوزه‌ی امداد و نجات، نه رویکردی منسجم و برنامه‌ریزی شده داریم، نه ساختارهای کارآمدی داریم که توانایی مدیریت بحران داشته باشند، نه از تجهیزات و امکانات مناسبی برخورداریم (نقش تحریم‌ها مهم است!) نه فرآیندهای شسته‌رفته که نقش و وظایف اشخاص (حقیقی و حقوقی) را با دقت و روشنی تبیین کرده‌باشد. دقیق‌تر و روشن‌تر از همین حادثه‌ هلی‌کوپتر نمی‌توان مثال آورد. رئیس‌جمهوری که خود متولی امر مدیریت کلان کشور است، قربانی وضعیتی می‌شود که در آن نه پیش‌گیرانه عمل شده‌است و نه برای مواقع احتمالی بحران، روی‌کرد درست و برنامه‌ی روشنی دارد!

یک نکته‌ی مهم دیگر نیز نباید مغفول بماند و آن امر شایسته‌سالاری‌ست. اساسا چه‌گونه باید به ساختار و نظام مدیریتی که در آن، مدیر انکارگر و بی‌تفاوتی چون مدیر بحران مشهد بر مسند مهم مدیریت بحران می‌نشیند، اطمینان کرد!؟ این چه ساختار مدیریتی‌ست که در آن، بقا و حیات مردم کلان‌شهری چون مشهد، در ید اختیار و مدیریت چنین افرادی قرار می‌گیرد؟ آیا چنین ساختاری خود موجب سلب اعتماد و امنیت خاطر شهروندان از متولیان امور نمی‌شود؟

اگر برای مردم کاری نمی‌کنید، دست‌کم به فکر خود و نزدیکان‌تان باشید و تدبیری کنید.

اخبار مرتبط
دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی