مسئولیت بنگاههای فناوری در قبال معلمان چیست؟
اگر روزی نهاد مدرسه، جایی برای اجتماعیسازی دانشآموزان و معرفی جهان پیشرو به ایشان بود، امروز بهنظر میرسد که دانشآموزان فرآیند اجتماعیسازی را برای مدرسه و معلمان پیادهسازی میکنند.
چندوقت پیش در یکی از مدارس شاهد گفتوگوی جالبی بودم. دو دانشآموز فایل پیدیاف کتابهای درسی پایهی خودشان را بهخورد یکی از این مدلهای فزایندهی هوش مصنوعی (Generative AI) داده و اسمش را گذاشته بودند: «چیتچیان»! مشقها و درسهای روزانهی معلم را برای این مدل «چیتچیان» تایپ میکردند و از مدل میخواستند که مثل یک دانشآموز پاسخ دهد و حتی غلطهایی را در راهحل و پاسخ نیز قرار دهد.
چالش اصلیای که دربارهاش گپ میزدند این بود که: «چطور میشود کاری کرد که دیگر مجبور به دستنویس کردن پاسخهای تایپشده نشوند» و آیا ابزاری برای کار توسعه یافته است یا خیر! از طرف دیگر، معلم بینوا که برای صحبت با ایشان رفته بودم و سالهای آخر خدمت را میگذراند، نهتنها درکی از کل اتفاق ندارد بلکه تمام دغدغهاش این بود که یکی از متغیرهای سوالهای ریاضی را وابسته به روز تولد دانشآموزان کند که جلوی تقلب و کپینویسی را بگیرد!
اگر روزی نهاد مدرسه، جایی برای اجتماعیسازی دانشآموزان و معرفی جهان پیشرو به ایشان بود، امروز بهنظر میرسد که دانشآموزان فرآیند اجتماعیسازی را برای مدرسه و معلمان پیادهسازی میکنند. با توسعه سریع فناوری، شکافی بین نسل جدید دانشآموزان و معلمان ایجاد شده است که با دورههای ضمنخدمت پر نخواهد شد.
نمیشود به این وضع بیتفاوت بود زیراکه همچنان بخش عمدهای از زمان دانشآموز در مدرسه صرف میشود و بهترین دسترسی به دانشآموز همچنان از طریق مدرسه است. کوچکترین بهبود در سازوکار آموزشی مدارس تاثیر بزرگی در کشور خواهد گذاشت و در همینجا بهنظر میرسد نزدیکترین راه نیز ارتباط با خود معلمان است؛ ما به یک نهضت بازآموزی (reskilling) و ارتقای مهارت (upskilling) برای معلمان در مقیاس کشور نیازمندیم. نهضتی که اینبار نه توسط دولت و وزارتخانههای متبوع، بلکه توسط بخش خصوصی و بنگاههای فناوری کشور طراحی، توسعه و پیادهسازی شود.
برای به این هدف رسیدن، ابتدا لازم است که به یک تعریفی از سواد فناوری و کیفیتی که از آموزش فناوری مدنظر داریم برسیم. درواقع ما به یک مدل شایستگی معلمان نیاز داریم؛ موضوعی که حضور برنامهریزان آموزشی و صاحبنظران حوزه تربیت معلم را در کنار کارشناسان و روندشناسان فناوری ضروری میکند و بعد از آن طراحی و تولید آموزشهایی که بتواند به معلمان ارائه شود.
راستش من جایی را جز بنگاههای فناوری برای اینکار نمیشناسم که به قدر کافی چابک باشند. با حضور بنگاههای فناوری در کنار یکدیگر میتوان سرمایهگذاریهای مشترکی تعریف کرد یا حتی هزینهکرد برای این موضوع را در دل ابتکارهای مسئولیتهای اجتماعی دید. از طرف دیگر با ایجاد شبکههای ارتباطی بین معلمان، متخصصان فناوری و شرکتهای خصوصی میتوان به فرصتهایی برای همکاری در پروژههای آموزشی، پژوهشی و نوآورانه فکر کرد یا حتی دسترسی به بازارهای جدید.
طراحی مدلهایی برای انگیزهبخشی به معلمان نیز برای موفقیت این طرح ضروری به نظر میرسد. اما همچنان توان بنگاههای خصوصی در ایجاد انگیزه و مشوق بارها بیشتر از بخشنامهها و الزامات دولتی است! درنهایت بازنگری در نظام آموزشی نیازمند همکاری و هماهنگی بین تمام ذینفعان است. معلمان، دانشآموزان، والدین، نهادهای آموزشی و شرکتهای خصوصی باید در کنار هم برای ایجاد محیطی پویا و متناسب با نیازهای آینده تلاش کنند.
تربیت و توسعه معلمان بارها از تربیت دانشآموزان مهمتر است و اگر معلمها در نظام آموزشی ما از چرخهی بهبود پیوسته خارج شوند به سختی میتوان چشماندازی را برای دانشآموزان ایرانی متصور بود. ما نسبت به نسلهای جدید مسئولیم، نسبت به توسعه ایشان و آیندهی ایشان و بههمین دلیل است که نسبت به مدرسه مسئولیم. اگر امروز که در آستانه انقلاب صنعتی جدید هستیم نظام آموزشی و تربیت نیروی انسانی خود را با نیازمندیهای جدید همگام کردیم به سختی اما میتوانیم جایی در آینده داشته باشیم و اگر دست از تلاش شستیم، محال است این فاصلهی صنعتی - فناوری را حالاحالاها پر کنیم؛ «اگر رفتیم، بردیم و اگر خفتیم، مردیم»!