توسعه اجتماعی در گرو توسعه سرمایههای انسانی
ارکان توسعه را معمولاً دو دسته میکنند، دسته اول: توسعه از بالا؛ شامل سیاستگذاری، اهتمام و اولویت توسعه در سطح کلان، بعد از آن ثبات سیاسی-اقتصادی میانمدت و بلندمدت، سرمایهگذاری کلان و درنهایت اتصال به زنجیرههای ارزش جهانی که زمینهساز توسعهی هر کشوری است.
برای ما مردمان عادی، حداقل در شرایط فعلی فضایی برای کنشگری در این دسته وجود ندارد، اما این همهی توسعه نیست. دستهی دیگری نیز وجود دارد: توسعه از پایین؛ که شامل آموزش، نوآوری، سرمایهگذاری خرد، آگاهی اجتماعی، پالایش نهادی و مشارکت اجتماعی است.
به گمان من دستهی دوم حتی میتواند به نحوی بار دستهی اول را بکشد و یک توسعهی درونزا و نسبتاً مانا ایجاد کند اما دستهی اول بهراحتی و حداقل در کوتاه/میانمدت نمیتواند بار دستهی دوم را حمل کند و در بهترین حالت توسعهای کاریکاتوری و ظاهری میسازد، مشابه آنچه در کشورهای جنوب خلیجفارس میبینیم. نقش دولت و نقش ما، در کنار یکدیگر است که معنا مییابد. اما برای شروع چه کنیم؟
برای ارتقای سطح دانش فنی-تخصصی نیروی کار بالقوه در کشور، ما اول به حجم خوبی از «آگاهی جمعی» نسل جوان نیاز داریم. حباب زیستبوم فناوری و نوآوری دوروبرمان نباید ما را گول بزند. غالب نسل جوان ما در ایران، هنوز ایدهای از اقتصاد دیجیتال، مشاغل و نحوهی ورود به آن ندارند.
پروژهی دانشگاه در ایران شکست خورده است، دانشگاههای مطرح، دانشجو را غالباً برای بازار کار کشورهای خارجی تربیت میکنند، دانشگاههای دیگر نیز صرفاً دانشجو را چهارسال از بازار کار دور نگه میدارند و اکثراً چیزی برای عرضه ندارند. این باعث شده است که بسیاری نقشها و نیازهای جدید در بازار کار را نشناسند و بهتبع، نمیتوانند بر تواناییهایی که آنان را برای برعهدهگرفتن نقشی در بازار کار آماده میکند، متمرکز شوند.
بعد از آگاهی جمعی، ما نیاز به «مسیر آموزشی» فارسی داریم. اگرچه فعالیتهای فوقالعادهای برای محتوای آنلاین آموزشی در ایران انجام شده است، اما عموماً به آموزش ابزارها میپردازند، نه آموزش شغل. جای خالی مسیر آموزشی شغلمحور که فراگیر را قدمبهقدم با اجزا آشنا کند و در نهایت فضایی برای تجربه و شاگردی فراهم سازد بهشدت حس میشود. مسیرهای آموزش علاوهبر مهارتهای تخصصی باید دربرگیرندهی شایستگیهای عمومی موردنیاز برای کار در محیط سازمانی نیز باشد.
بعد از آگاهی جمعی و مسیر آموزشی که تمرکزش برای حل مسئلهی جذبناپذیری است، ما نیاز داریم که بنگاههای فناوری نیز، «جذبپذیر» و مهیا شوند. توسعهی زیرساخت دورکاری، تعریف استاندارد مشاغل و مسیر توسعهی شغلی در سازمان، برجستهکردن موقعیتهای شغلی بدون نیازبهتجربه و احیای سنت «شاگردی» یا همان کارآموزی ازجمله فعالیتهایی است که میتوان در این لحظه پیگیری کرد.
اقبال چندینساله به رشتهی تجربی در مدارس ورودی رشتههای فنی-مهندسی را با چالش مواجه کرده است، از رشتههای فنی-مهندسی نیز سهم ناچیزی به اقتصاد دیجیتال میرسد و در سوی دیگر، جوانان در شهرهای کمتر توسعهیافته نیز درگیر اقتصاد غیررسمی میشوند. ماجرا اینجا تمام نمیشود، شرایط فعلی ارزی نیروی کار ایرانی را تبدیل به ارزانترین نیروی کار جهان کرده است و پیوستن نیروی کار ایرانی به شرکتهای خارجی رو به افزایش است. ورود کم، خروج سرسامآور و رفتهرفته پیر شدن جمعیت کشور خبر از یک بحران قریبالوقوع در سرمایههای انسانی کشور میدهند؛ بحرانی که اگر امروز نه، فردا حتماً سراغ ما خواهد آمد.
جمعبندی کنم؛ لزوم فعالیت همهی ما در توسعهی اجتماعی و نقش بنگاههای فناوری در «آگاهیبخشی»، ارائهی «مسیرهای آموزشی» و اهتمام به «جذبپذیری» دستخط ما در این چند نوشتار برای توسعهی سرمایههای انسانی خواهد بود. هر اندازه که بتوانیم افراد بیشتری را آموزش دهیم و به بازارکار وصل کنیم، به همان اندازه از افتادن آدمها به دام اقتصاد غیررسمی و رکودزا جلوگیری و به توسعهی سرمایههای انسانی و توسعهی اقتصاد دیجیتال و درنهایت خودمان کمک کردهایم و این روزی، قصهی توسعهی ما در ایران خواهد شد.