نگینی در حاشیه کویر
نگاهی به کتاب کاشان
نگاهی به کتاب کاشان
محسن آزموده
خبرنگار حوزه اندیشه
اهل کاشان نیستم، تهران به دنیا آمدهام و نسبم به کردهای شمال خراسان میرسد، اما هر وقت نام «کاشان» را میشنوم، به اختیار یاد این شعر نرم و لطیف شاعر و نقاش دوستداشتنی و عزیز معاصر، سهراب سپهری میافتم؛ شعری که انصافاً به روانی و دلچسبی وزش نسیمی در کوچهباغهای روستاهای این واحه کهن در حاشیه کویر مرکزی ایران است: اهل كاشانم/ روزگارم بد نیست/ تكه نانی دارم، خرده هوشی، سر سوزن ذوقی/ مادری دارم، بهتر از برگ درخت/ دوستانی، بهتر از آب روان...
کاشان غیر از سهراب و شعر لطیفش، یادآور خیلی چیزهای دیگر هم هست، خانههایی خشت و گلی در کوچهپسکوچههایی باریک با حیاطهای وسیع، دیوارهای بلند، اتاقهای تو در تو، بادگیرهایی چون دریچههایی رو به آسمان، خانه طباطباییها، خانه عباسیان، خانه بروجردیها، مسجد و مدرسه آقابزرگ، مسجد جامع، شهر تشیع، شهرباغ فین و امیرکبیر، خطه گل و گلاب، پایتخت فرش جهان، شهری با پیشینهای چندهزارساله، شهر غیاثالدین جمشید، ملامحسن فیض، قطبالدین راوندی، ملااحمد و ملامهدی نراقی، کلیم کاشانی، سپیده کاشانی، محتشم، کمالالملک، صنیعالملک و...
سه، چهار بار به این شهر زیبا و دلنشین سفر کردهام و روستاها و شهرهای اطرافش را قمصر، ابیانه و نیاسر دیدهام، قمصر، آران، بیدگل، نیاسر و... کاشان به تهران خیلی نزدیک است و بهراحتی میتوانیم به آن سفر کنیم. بااینهمه شاید همه درباره تاریخ و پیشینه آن زیاد ندانیم. چند روز پیش که دوستان نشر هنوز، مجموعهای از کتابهای جدیدشان را برای معرفی فرستادند، بیشازهمه کتاب «کاشان» نوشته اصغر کریمی در نظرم آمد، کتابی درباره یک شهر، با عنوان فرعی گویا و زیبای «نگینی در حاشیه کویر ایران». نویسنده کتاب، اصغر کریمی(1400-1319) خود اهل زنجان است، اما تحصیلات متوسطه را در تهران گذرانده و در رشته جامعهشناسی و مردمشناسی در فرانسه تحصیل کرده و آثار فراوانی در زمینه مردمشناسی و جغرافیای ایران تالیف و ترجمه کرده، مثل کتاب دامغان، ترجمه کتاب سیاه چادر (مسکن کوچنشینان و نیمهکوچنشینان جهان در پویه تاریخ)، نوشته س.ج.فیلبرگ، ترجمه کتاب بیشاپور نوشته رومن گیرشمن، سفر به دیار بختیاری، کتاب داغ، ترجمه کتاب انسان و حیوان (مردمشناسی انسان و حیوانات اهلی) نوشته ژان پیر دیگار و...
کتاب کاشان از دو بخش و هفت فصل تشکیل شده. بخش اول با نام جغرافیای سرزمین کاشان، از سرزمین و گستره جغرافیایی آن در دوره باستان و پس از تاریخ شروع میکند. کاشان در دامنهرشته کوههای مرکزی ایران و در حاشیه غربی دشت کویر گسترده شده و از نظر جغرافیایی به دو بخش کویریات و بخش کوهستانی تقسیم میشود. دشت کویر در گذشتههای خیلی دور دریاچه بزرگی بود که بهتدریج خشک و کوچک شده و کاشان در حاشیه غربی آن واقع شده. در خطه کاشان امروزی پیش از ورود آریاییها به سرزمینی که بعداً «ایران» نام گرفت، از هزاره هفتم پیش از میلاد تا سدههای آخر هزاره چهارم پیش از میلاد، تمدنی بنا شد که اکنون به نام سیلک شناخته میشود. رومن گیرشمن، باستانشناس برجسته فرانسوی، نام سیلک را بازمانده سههزارساله شاهی محلی میخواند. بیشترین اطلاعات درباره این تمدن باستانی را در تپههای مشهور سیلک در جنوب غربی کاشان فعلی میتوان یافت. بعد از تمدن پیش از تاریخ سیک تا دوره ساسانی، اطلاعات درباره کاشانی بسیار اندک است و شواهد مختلف نشان از آن دارد که در دشت کاشان، بهویژه در نواحی کوهستانی باختر و جنوب، جوامع گوناگونی زندگی میکردند. از دوره ساسانی بقایایی
از آتشکدهها مثل آتشکده نیاسر، آتشکده نطنز و آتشکده خرمشهر باقی مانده است. آنچه روشن است آن که نام کاشان پیش از اسلام مصطلح بوده و در دوران اسلامی معرب شده و به «قاسان» معروف شده است.
کاشان در سالهای 23 و 24 هجری همزمان با قم و اصفهان به جنگ و قهر به دست اعراب گشوده شد. در دو قرن نخست آن را حوزه مستقلی نمیدانستند و گاهی جزء قم و زمانی جزء اصفهان تلقی میکردند. تا اینکه در نیمه قرن دوم هجری به نوشته حمدالله مستوفی و به درخواست مردم، به دستور زبیده خاتون، همسر هارونالرشید، حصاری به دور ناحیهای که مردم کاشان پس از حمله اعراب در آن میزیستند، کشیدند و این ناحیه را چهلحصاران خواندند. وجه تسمیه کاشان تاکنون مبهم است و برخی آن را به کاسیها، مردمانی باستانی با خاستگاه زاگرس ربط دادهاند.
شاید برای من که اهل تاریخ هستم، بخش اول کتاب جذابتر باشد، اما بیتردید برای اهل گشت و گذار، بخش دوم آن که به مردمشناسی و فرهنگ مردم این دیار اختصاص دارد، دلنشینتر است. در این بخش درباره مسکن، معماری، پوشاک، خوراک، کشاورزی، آداب و رسوم و صنایع دستی کاشانی اعم از قالیبافی، زیلوبافی، مخملبافی، شعربافی، زریبافی، سفالگری، فلزکاری و گیوهکشی اطلاعات جذاب و فراوانی آمده است. اصغر کریمی در مقام مردمشناسی جستوجوگر و پیگیر به گردآوری دادههایی ارزشمند از زندگی روزمره مردم کاشان و اطرافش مثل آران، بیدگل و قمصر پرداخته و تداوم و پویایی فرهنگ مردم را با جزئیاتی خواندنی به تصویر کشیده است، مثل اطلاعاتی مفصل و جزئی درباره معماری این شهر، نحوه پوشش و لباسهای زیبا و رنگارنگ، اطعمه و اشربه لذیذ و...
لابد بسیاری از تهرانیها، قمیها و اصفهانیها، به دلیل نزدیکی به کاشان سفر کردهاند و میکنند، همچنان که اهالی سایر شهرها و روستاهای ایران. اما تردیدی ندارم در میان این علاقهمندان انبوه، کمتر کسی کاشان را با دقت و جزئیاتی که زندهیاد کریمی در کتابش وصف کرده، بشناسد. از این جهت شاید بد نباشد همه دوستداران تاریخ و فرهنگ ایران، بالاخص مسافران کاشان، کتاب کاشان را همراه داشته باشند تا با چشمهایی بازتر و دانشی گستردهتر به آنجا سفر کنند و در پیچوخم بافت تاریخی آن یا در کوچهباغهای زیبای روستاهای حولوحوش کاشان به گشتوگذار بپردازند.