| کد مطلب: ۹۹۵۰
یک‌‏تصویر صدوشش‏‌سال قصه

یک‌‏تصویر صدوشش‏‌سال قصه

نگاهی به جهان ذهنی حاکم بر داستان‌های محمدعلی جمال‌زاده در گفت‌وگو با محمّد دهقانی به پیوست نامه‌ای از جمال‌زاده به مجتبی مینوی

نگاهی به جهان ذهنی حاکم بر داستان‌های محمدعلی جمال‌زاده در گفت‌وگو با محمّد دهقانی به پیوست نامه‌ای از جمال‌زاده به مجتبی مینوی

dadkhah saba

سبا دادخواه

خبرنگار فرهنگ

سیدمحمدعلی جمال‌زادۀ‌اصفهانی در سال 1376، با صدوشش سال سن، در ژنو سوئیس از دنیا رفت. هفدهم آبان‌ماه سالروز درگذشت اوست. نگاهی به سیر زندگی جمال‌زاده، پدر داستان‌ کوتاه فارسی، نشان می‌دهد که او سال‌های بسیار کمی را در ایران زندگی کرد و بیشتر عمر خود را خارج از ایران گذراند. از بیروت، بغداد و مصر گرفته تا پاریس و ژنو، مقاصدی است که این نویسندۀ تأثیرگذار ادبیات فارسی در طول عمر خود بدان‌ها قدم نهاد. گویی ویلان‌الدّولۀ درون داستان‌هایش خود او بود که ویلان و سیلان، از این دیار به دیاری دیگر سفر می‌کرد؛ اما در این میان نکته این است که به‌‌رغم این سفرها و دوری از وطن، او هیچ‌گاه به زبانی جز فارسی ننوشت وتا پایان، درون‌مایۀ داستان‌های خود را نوعی انتقاد اجتماعی-سیاسی از وضع ایران نگاه داشت. در این باره، با دکتر محمد دهقانی، استاد دانشگاه و منتقد ادبی، گفت‌وگویی کردیم. او بر این باور است که جمال‌زاده هرکجا رفت و هر تابعیّتی که گرفت، به واقع، وطنش ایران بود و با تصویری هرچند کهنه که از ایران داشت، زیست و قلم زد. تصویری که از دوران جوانی، به یادگار تا پایان عمر، با خود حمل کرد.

‌برخی معتقدند داستان‌های جمال‌زاده بیانیۀ نثر معاصر فارسی است. آیا این تغییرات در ساختار و مضمون نثر فارسی جدید، فقط مرهون تلاش‌های فردیِ جمال‌زاده است؟ آیا می‌توان صرفاً آثار او را نمایندۀ این شکل جدید از نثرنویسی دانست؟

به‌طور کلی در مورد بررسی چگونگی تغییر و دگرگونی نثر معاصر فارسی، باید محل بحث را عقب‌تر برد؛ یعنی ریشۀ تحوّلات نثر فارسی را باید در دورۀ صفویه جست. این دگرگونی بر اثر جنگ‌های ایران و روسیه و آشنایی ایرانی‌ها با ادبیات اروپایی در دورۀ قاجار نیز شدّت می‌‌گیرد. در این دوره نثرنویسان زبردستی چون قائم‌مقام فراهانی، آثاری از خود به جای گذاشته‌اند. در نتیجه، اینطور نیست که جمال‌زاده به تنهایی، این تحول را در نثر فارسی ایجاد کرده باشد. او خود، وارث پیشینیان‌اش در این نوگرایی است. اما این نیز ناگفته نماند که به‌طور خاص، جمال‌زاده با نوشتن یکی بود یکی نبود، در قسمت داستان‌نویسی این نثر، رویۀ جدیدی را پایه‌گذاری کرده است.

‌جمال‌زاده یکی از افرادی است که در نوشته‌هایش به فرهنگ عامیانه اهمیت زیادی می‌دهد و با وارد کردن این مقوله به داستان‌هایش گویی باب جدیدی در ادبیات داستانی با رنگ و بوی ادبیات عامّه می‌گشاید. این بذل توجه چه تاثیری بر ادبیات داستانی بعد از جمال‌زاده گذاشت؟

علاوه بر جمال‌زاده، دهخدا نیز از واردکنندگان زبان عامه به نثر فارسی است. مثلاً در مجموعه داستان طنز «چرند و پرند» که مضمونی سیاسی داشت؛ ولی به زبان مردم نوشته شد. با دیدی کلی‌تر هم در شعر، هم در نثر دورۀ مشروطه، شاهد ورود زبان عامّه به ادبیات و شکل‌گیری ادبیات عامیانه هستیم که در نثر داستانی، جمال‌زاده و دهخدا پرچمداران این اتفاق هستند. از طرفی افرادی مثل دهخدا و جمال‌زاده به‌عنوان نویسندۀ جدی و استاد دانشگاه، محقق یا لغت‌شناس و مدون فرهنگ‌نامه مطرح بودند و ورود فرهنگ عامیانه به نوشته‌های آنان، سبب توجه طیف گسترده‌ای از خوانندگان این آثار در ایران و خارج ایران شد. این جلب نظر بعدها سبب شد افرادی مثل الول ساتن، سعی در جمع‌آوری این فرهنگ عامّیانه کنند. ادامۀ این تحول مضمونی و توجه به فرهنگ عامّه را می‌توان در آثار نویسندگان بعدی نیز دنبال کرد؛ مانند صادق هدایت در «نیرنگستان». اما اگربخواهیم به‌طور خاص هم نگاهی به نثر جمال‌زاده بیاندازیم، من معتقدم در بسیاری از داستان‌‌ها، حتی «یکی بود یکی نبود»، خود داستان خیلی مهم نیست؛ بلکه داستان محملی است برای اینکه جمال‌زاده پیاپی، امثال و حکم را مطرح کند و از زبان شخصیت‌های داستان‌ به صورت متوالی ادبیات عامیانه را بیان کند. به‌طور کلی، شخصیت‌ها در داستان‌های جمال‌زاده به معنای واقعی کلمه، شخصیت نیستند و همچنان چیزی بین تیپ و کاراکتر هستند. تفاوت‌شان نسبت به شخصیت‌هایی که در گلستان سعدی می‌بینیم این است که این‌ها اسم هم دارند. سعدی به حالت نکره، می‌نویسد وزیری و ملک‌زاده‌ای؛ اما در آثار جمال‌زاده این افراد، اسم دارند و نهایتاً شغل‌شان معلوم است. به بیان دیگر، مقداری از حالت تیپ بیرون آمده‌اند ولی همچنان، بدان معنا که در داستان‌نویسی اروپایی، کاراکتر تعریف می‌شود، شخصیت نشده‌اند. حتی در مقایسه با اولین رمان‌های مدرن؛ مثلاً دُن‌کیشوت سروانتس، داستان‌های جمال‌زاده شخصیّت ندارند. در نظر جمال‌زاده داستان محفلی است برای طرح فرهنگ‌های عامۀ ایرانی و یا انتقاد از همین خرده‌فرهنگ‌ها. تاثیری که جمال‌زاده از داستان‌نویسی غربی گرفته همین است که متوجه شده قهرمان از تیپ بودن باید خارج شود و به سمت شخصیّت شدن حرکت کند. به علاوۀ اینکه زبان باید به زبان جامعه نزدیک‌تر شود. به‌طور مثال زبان داستان‌های جمال‌زاده نسبت به داستان‌های فارسی قبل خود، مانند «امیر ارسلان نامدار»، به زبان جامعه نزدیک‌تر است.

‌این توجه به فرهنگ عامه و این نوع نگاه به مقولۀ ادبیات چقدر وامدار سفرهای جمال‌زاده از دورۀ نوجوانی خود به کشورهای مختلف از جمله لبنان، مصر، فرانسه و بعد از آن سوئیس و تأثیرپذیری از فرهنگ غرب بود؟

من از زندگی جمال‌زاده، این‌گونه برداشت می‌کنم که او گرفتار نوعی دیاسپورا یا دوری از وطن شده بود. در دوران تجدد تاریخ ایران، بسیاری از افراد دچار این اتفاق شدند. مثلاً می‌توان گفت مجتبی مینوی در سال 1313، قصیده‌ای ضدرضاشاه گفت و در پی آن، از ایران گریخت؛ تبعیدی خودخواسته. یا صادق هدایت به هند رفت و بوف کور را آنجا نوشت. یکی از مهم‌ترین افرادی که دچار این ترک وطن شد، همین جمال‌زاده بود. من به واسطۀ افرادی که در دوران پیری همراهش بودند، این نکته را شنیدم که او تا روزهای آخر عمرش با همان خاطراتی که در دورۀ جوانی از ایران داشت، زندگی می‌کرد. چنانکه اشاره کردید جمال‌زاده دروان کوتاهی از عمر خود را در ایران سپری کرده و بخش عظیمی از آن را خارج از ایران، به همان حالت بی‌خانمانی، در جای‌جای جهان گذرانده است. به عقیدۀ من وقتی انسان در وطن خود نیست، بی‌خانمان است. گرچه برخی می‌گویند به لحاظ تابعیّتی، سوئیس وطن جمال‌زاده شد؛ اما من فکر می‌کنم تا پایان عمر، او وطنی جز ایران نداشت. این را نامه‌هایش حکایت می‌کنند. جمال‌زاده در عین نفرتی که از اوضاع و احوال ایران داشت و در داستان‌هایش به نوعی فرهنگ ایرانی را نقد می‌کرد، خودش داشت در دل همان فرهنگ می‌زیست. او هیچ‌گاه به واقع سوئیسی نشد. ما هیچ داستانی از او به زبان فرانسه یا آلمانی ندیده‌ایم. تصور من این است که او هیچ‌وقت اصلاً سعی نکرد این زبان‌ها را عمیقاً بیاموزد. تمام نوشته‌های او به فارسی بوده است. جمال‌زاده در یکی از نامه‌های خود، که سند مهمی است که تا به حال دیده نشده است در تاریخ نوزده ژانویۀ 1938 یعنی بیست‌ونه دی‌ماه 1316، خطاب به مینوی می‌نویسد:

«دوست عزیزم! چون در ایران نتوانستم برای شما کاری از پیش ببرم، حقیقت این است [که] خجل و شرمنده بودم و در مراجعت، از عرض ارادتمندی خودداری کردم. مخصوصاً که می‌دانستم آدرستان هم عوض شده و درست نمی‌دانستم به کجا بنویسم که به دست سرکار عالی برسد. اخیراً هدایت آدرستان را برایم نوشته بود. ولی باز از ترس اینکه عوض شده باشد، زحمتِ رساندن این مختصر را به آقای تقی‌زاده می‌دهم. استدعا دارم ولو دو کلمه هم باشد، از سلامتی و حال و کار خودتان مرقوم نمایید. ممنون خواهم گردید. امیدوارم بالاخره تا حدی اسباب آسایش خاطر عزیز شما فراهم آمده باشد. که اقلاً از باب شکم بی‌هنر پیچ‌پیچ در زحمت نباشید. غم و غصه‌های روحی طوری است که اگر انسان بخواهد، می‌تواند گریبان خود را از دست آن‌ها خلاص نماید. یعنی مثلاً غصۀ فاسد شدن زبان ملی را نخورد، دلش به حال اطفال چینی نسوزد، از اینکه هندی‌ها گوساله می‌پرستند اندوهی نداشته باشد؛ ولی کار شکم حکایت دیگری است، شوخی‌بردار نیست. فعلاً این مختصر را برای افتتاح باب مکالمه و مکاتبه زحمت دان. منتظر مرقومۀ شریفه هستم و از صمیم دل و جان خواستار آسودگی آن دوست نازنینم. جمال‌زاده.
پشت صفحه:

اینکه نوشتم در ایران نتوانستم برای شما کاری بکنم، نه اینکه در خیال نبودم؛ ولی دیدم آنجا سرزمینی است که ایمان فلک رفته به باد. برای حرف‌های خودم گوش شنوایی پیدا نکردم و دیدم هر اقدامی بکنم، حکمِ با شمشیر آب بریدن را خواهد داشت. با دو سه نفر از دوستان نزدیک هم که صحبت سرکار، در میان آمد، دیدم زیاد از دنباله دادن به صحبت، لذتی نمی‌برند و مایل به تغییر موضوع هستند و خلاصه آنکه خود را ناتوان و به کلی بی‌دست و پا و بی‌چاره دیدم و سپر انداختم. شاید صلاح شما هم در همین بوده. خدا بخواهد چنین خواهد کرد.»

چنانکه از متن نامه هم بر می‌آید، این افراد در چنین وضع مضطربانه‌ای زندگی و فکر می‌کردند و جمال‌زاده هم با همین تفکر دربارۀ ایران، تمام عمر به سر برد. در واقع می‌توان گفت با این فکر، او متوجه تحولّاتی که در ایران اتفاق می‌افتاد نمی‌شد. در حقیقت او به نحوی ایران دورۀ جوانی خود را تا پایان عمر، با خود حمل کرد و در آن زندگی کرد. به همین خاطر داستان‌های جمال‌زاده تا پایان، تکرار همان تصاویری بود که از ایران با خود به یادگار داشت.

دیدگاه

ویژه فرهنگ
  • بوروکراسی در جهان مدرن برای نظم‌بخشی به امور جاری زندگی به‌وجود آمده و قرار شده رابطه شهروندان با دولت را سامان بخشد.

  • خبر آمد صبح جمعه ۲۵ آبان ۱۴۰۳ خورشیدی مسعود پزشکیان، رئیس‌جمهوری ایران به اتفاق سیدعباس صالحی، وزیر فرهنگ کفش و کلاه…

سرمقاله
پربازدیدترین
آخرین اخبار