این داستان: جمالزاده فرنگرفته
بررسی عناصر داستانی مدرن در مجموعهداستان «یکی بود، یکی نبود»
بررسی عناصر داستانی مدرن در مجموعهداستان «یکی بود، یکی نبود»
عباس رضوانی
نویسنده و پژوهشگر ادبیات داستانی
محمدعلی جمالزاده را از بنیانگذاران داستاننویسی مدرن ایران و چهبسا نخستین نویسندهی ایرانی داستان کوتاه به شیوهی اروپایی دانستهاند. اولین مجموعهی داستان کوتاه او، «یکی بود یکی نبود»، میتواند آغازگر ادبیات رئالیستی ایران و نیز داستان کوتاه «فارسی شکر است» که در آن مجموعه چاپ شده، نخستین داستان کوتاه فارسی به شیوهی مدرن قلمداد شود. جمالزاده که بهسبب سالها دوری از ایران با نقدِ بیخبری از وضعیت مردم بهویژه زنان روبهرو بود، فارغ از انتقاد به لحن داستانهایش، اصطلاحات عامیانه را با شوخطبعی و البته نگاهی اجتماعی بهخوبی بهکار برده است، نگاهی منتقدانه به فرهنگ و معضلات اجتماعی کشور داشته و جویای علل عقبماندگی آن روزهای ایران بوده است. بر این اساس و با توجه به استفادهی آگاهانهی او از تکنیک داستاننویسی غربی و آمیختن آن با روح ایرانی میتوان نقش جمالزاده را در نثر معاصر، همانند نقش نیما در شعر دانست. شاید بتوان یکی از ریشههای نگاه منتقدانهی جمالزاده به جامعهی ایران را در حوادث روزهای نوجوانیاش و نیز شرایط پس از مهاجرتش جست. او که در خانوادهای مشروطهخواه بهدنیا آمده بود، با تعصب و تحجر سنخیتی نداشت و طبیعی است حوادثی که برای پدرش، واعظ اصفهانی، رخ داد و در نهایت منجر به مهاجرت اجباری جمالزاده به بیروت و پس از آن فرانسه شد، در ذهنش بهمنزلهی شاهدی استوار بر معضلات جامعهی ایران نقش بسته باشد. از سوی دیگر زندگی در غرب و آشنا شدن با نقدهای بدون تعارف و شفاف در آن دیار، در کنار دیدن وضعیت بهسامان زندگی مردم و مقایسه با شرایط داخلی ایران در انتخاب جدیت و سرراستی انتقادهایش مؤثر بوده است. در چنان شرایطی است که جمالزاده به این نتیجه میرسد که ادبیات داستانی اگر بتواند با عامهی مردم ارتباط برقرار کند و به هنگام روایت، مشکلات فرهنگی و اجتماعی مردم را چون آیینهای به نمایش بگذارد، میتواند در تحول فکری مردم اثرگذار باشد. دقت در این نکته میتواند دلیل انتخاب اصطلاحات عامیانه، لحن شوخگونه، انتقادهای شفاف او و توجه بیشتر به نقد اجتماعی بهجای قصهگوییِ صرف را روشنتر کند. البته باید توجه داشت که پس از انقلاب مشروطه جریانی فکری بین نویسندگان رایج شد که بیشتر به محسوسات و تجربههای عینی در کنار تحلیل فرهنگ عامه میپرداخت و شخصیتهای داستانی را از میان مردم معمولی انتخاب میکرد. مقدمهای که جمالزاده در ابتدای مجموعهی «یکی بود، یکی نبود» نوشته است، در حقیقت سند مهمی در داستاننویسی مدرن ایرانی محسوب میشود که کاربرد ادبیات مدرن را در ابتدا انعکاس فرهنگ عامه و پس از آن روایت واقعیتهای اجتماعی میداند؛ به عبارتی دیگر او بر این باور است که ادبیات داستانی باید بتواند با تودهی مردم ارتباط برقرار کند. پس تأکید او بر سادهنویسی در این نکته ریشه دارد؛ اما این سادهنویسی و ارتباط با تودهی مردم یک هدف مهم دارد: تحول فرهنگ و نجات از تعصب و تحجر. پس طبیعی است که انتشار این کتاب غوغا بهپا کند تا آنجا که صاحب کتابفروشی «کاوه» خطاب به جمالزاده چنین بنویسد: «چماقهای تکفیر بلند شد. علمای اعلام و ذاکرین ذویالعز و الاحترام و سایر مؤمنین عالیمقام در مساجد و منابر اجتماع نمودند در مقابل کفر و زندقه مشغول صفآرایی گشتند... بهواسطه کتاب شما کم مانده بود کتابخانهی ما آتش بگیرد و خودمان نیز شهید این راه بشویم. در داستان «فارسی شکر است» از این مجموعه با چهار شخصیت که نمایندهی چهار نوع تفکر در جامعه هستند، مواجه میشویم: مأموران، نمایندهی طبقهی منفعتطلب و ظالم حاکم، مردی عربسخن، نمایندهی سنتگرایان، جوان فرنگیزده، نمایندهی تجددخواهان غریبه با کشور و جوان روستایی، نمایندهی «عامه مردم ایران» هستند. در داستان «رجل سیاسی» با نقدی گزنده به سیاستبازان روبهرو میشویم؛ مردی ساده و عامی که از سوی مردمی با سواد اندک، وارد مجلس میشود، در ظاهر سجاده آب میکشد و در خفا رشوه میگیرد. نیز در سایر داستانهای این مجموعه نگاهی گزنده و انتقادی را به روحانینماها، مستشاران فرنگی، مردم تنبل و مفتخور و برخی صفات و خصوصیات ایرانیها میبینیم. این تاختن به خصوصیات منفی جامعهی ایران و استفاده از طنز گزنده در کنار مختصات ساختاری مانند پیروی از برخی ویژگیهای سبک رئالیسم، زبان ساده، اصطلاحات فرهنگ عامه، استفادهی کاربردی از ضربالمثل و طرح داستانی منسجم سبب اهمیت والای آن شده است. البته خوب است انتقادها به آثار جمالزاده را نادیده نگیریم. برآیند کلی این نقدها به دوربودن او از فضای داخلی و در نتیجه ناآگاهی از برخی تغییرات در جامعه و کهنگی یا تکرار برخی مضمونهاست. در هر حال چه نقدها را وارد بدانیم و چه نادرست، مجموعهی «یکی بود، یکی نبود» با ویژگیهایی که برشمرده شد، نخستین مجموعه داستان کوتاه به شیوهی مدرن و جمالزاده یکی از ستونهای اصلی ادبیات مدرن معاصر دانسته میشود. همچنانکه ادبیات میتواند بر محیط اثر بگذارد، محیط نیز بر ادبیات و مؤلف تأثیر میگذارد. این تأثیرگذاری و تأثیرپذیری و مکالمهی متون با یکدیگر در نظریههای جدید نقد ادبی مانند بینامتنیت مسئلهای غریب نیست. از منظر خاص فراموش نکنیم که جمالزادهی نوجوان از دل آنهمه مصیبت و سختی و دیدن تعصب و تحجر جامعه به لبنان، کشوری با زندگی مسالتآمیز بین چندین فرهنگ و دین مهاجرت میکند. نیز اقامتش در فرانسه و سوئیس و بهطور کلی زندگی در فضای باز فرهنگ اروپایی سبب انتقادهای جدیاش به خصوصیات حکومت و مردم ایران میشود. طبیعی است که وظیفهی یک روشنفکر بیان دیدگاههای منتقدانه و اصلاحگرایانه است و در این مسیر نباید از اتهامها ترسی به دل راه دهد. جمالزاده نیز در مقام چنین روشنفکری در آن زمان با انتخاب روشی ادبی به رویارویی با تاریکی میپردازد. بخشی از تأثیراتی که بر سبک نویسندگی او وارد شده، بهاحتمال، ناشی از انباشت ناخودآگاه فرهنگ غربی در ذهن اوست؛ مانند نقد شفاف و بیتعارف و گزنده. بخشی دیگر از تأثیرها میتواند برآمده از رفتار خودآگاه یا ناخودآگاه او در مواجهه با آثار برخی نویسندگان مطرح غربی باشد. از منظری عام، دربارهی تأثیرپذیری جمالزاده از نویسندگان غربی پژوهشهای خوبی انجام شده است؛ ازجمله تأثیر جفری چاسر انگلیسی، دو گوبینوی فرانسوی، دو موپاسان فرانسوی.