مهرجویی؛ دیونوسوس شوریدهی ما
صوفیا نصراللهی منتقد سینما دارم همهی زورم را میزنم که مرگ تراژیک کارگردان محبوب و مؤثر عمرم را کنار بگذارم و دربارهی کارنامهاش بنویسم. ساده نیست ولی به گ
صوفیا نصراللهی
منتقد سینما
دارم همهی زورم را میزنم که مرگ تراژیک کارگردان محبوب و مؤثر عمرم را کنار بگذارم و دربارهی کارنامهاش بنویسم. ساده نیست ولی به گمانم برای آنهایی که متولد دههی ۷۰ به بعد هستند و احتمالا شاهکارهای مهرجویی را روی پردهی سینما ندیدهاند و برای آنهایی که عاشق سینما نیستند و گذری فیلم میبینند، روایت از کار و تاثیر مهرجویی ضروری است.
یک جایی از کتاب «مهرجویی، کارنامهی چهلساله» که گفتوگوی مفصل و جذاب مانی حقیقی با مهرجویی است، که حتما بخوانید چون جزو معدود گفتوگوهایی است که مهرجویی جدی و کامل (البته به شیوهی خودش به سوالات جواب داده) مهرجویی در اشاره به ساعدی میگوید که او مثل بقیهی دیونوسوسیها از دستهی دیوانگان بود: «از اطرافیان خودم، داریوش شایگان آدم پرشوری است ولی بقیهمان هنوز اسیر ایسم و ایدئولوژی هستیم و نمیتوانیم از آن رها شویم. همه انگار میخواهیم چیزی را ثابت کنیم و نمیتوانیم به کلی رها و مجنون باشیم.» بعد حقیقی از او میپرسد که خودش را یک آدم دیونوسوسی نمیداند و مهرجویی پاسخ میدهد: «من دارم زورم را میزنم! نمیدانم تا چه حد به این روحیه نزدیکم. مثلا آرتور رمبو را ببین. بالاخره یک جا باید بزنی زیر همه چیز و قیام و عصیانی داشته باشی و این گستاخی و دل و جرأت میخواهد.» چکیدهی همهی فیلمهای مهرجویی در این پارگراف است. فیلمهایی که ممکن است بهنظرتان عصیانگر نباشد اما قطعاً شوریده است. لااقل بهترینهایش این ویژگی را دارد. «الماس ۳۳» را جزو جریان فیلمهای روشنفکری مهرجویی نمیدانند اما کسی حواسش نیست سال ۴۶ ساختن اکشن
جیمز باندی واقعاً ایدهی عجیبی بوده که از پس جوانی برمیآمد که تازه از آمریکا آمده بود درحالیکه در رشتهی فلسفه فارغالتحصیل شده بود. «گاو» شروع جریان سینمایی مهرجویی محسوب میشود. ساعدی رفیقش بود و مهرجویی از روی داستانی از «عزاداران بیل» اقتباسی متفاوت با فیلمهای آن زمان جلوی دوربین برد. راستش اینکه بعد از انقلاب سینما در ایران زنده ماند (یا لااقل تا همین چند سال پیش زنده بود) به لطف «گاو» مهرجویی بود که آن را اثری متمایز از فیلمهای قبل از انقلاب میدانستند و مثالشان برای سینمایی بود که میتواند حق حیات داشته باشد. مهرجویی اما خودش را محدود به آن شمایل از سینما نکرد. اتفاقاً هرچه پیش آمد به مخاطب نزدیکتر شد. از فیلمهای قبل انقلابش «دایره مینا» که باز هم اقتباس از ساعدی بود، به لحاظ سینمایی از همه گیراتر است. فیلمی دربارهی فروش خون که در آن ستارهی فیلمفارسیها، فروزان هم جلوی دوربین رفت؛ فیلمی که سه سال توقیف بود.
بعد از انقلاب کمدی «اجارهنشینها» را ساخت که به لحاظ اجتماعی فیلمی تند و تیز است. در عین حال یکی از بهترین کمدیهای تاریخ سینمای ایران. فیلم بعد از ۴۰ سال هنوز مسحورکننده است. هنوز میخنداند. هنوز بازی بازیگرانش شگفتانگیز است و هنوز هم آن خانهی ویرانه برایمان معانی زیادی را تداعی میکند. یک نکته در سبک فیلمسازی مهرجویی وجود داشت. او اصولاً کارگردان شلختهای بود. از آن کارگردانهایی نبود که در میزانسنهایش همه چیز با خطکش چیده شده باشد. این شلختگی در هیاهوی قصهی «اجارهنشینها» اتفاقاً به کمک فیلم آمد. در بعضی دیگر از فیلمهایش مثل سکانسهای کنسرت «سنتوری» متاسفانه به فیلم ضربه زد یا حتی سکانسهای کابوس «هامون». منتها نگاه عمیقش به داستانهایی که روایت میکرد، چه اقتباسیها و چه آنهایی که خودش نوشته بود که تعداد دستهی دوم کمتر بود، شخصیتهای حیرتانگیزی که ساخت و آن شوریدگیشان باعث شد شلختگیهای کارگردانی اصلاً بخشی از امضای کارش شوند نه نقطه ضعفش لزوماً.
«هامون» اولین فیلم طبقهی روشنفکر بعد از انقلاب است و برای همین خیلی زود کالت شد. اقتباس از کییرکگور اما مهرجویی جوری ایرانیاش کرد که انگار کل ماجرا برآمده از زندگی طبقهی متوسط روشنفکر دههی ۶۰ ایران بود. همین کار را با نمایشنامهی هنریک ایبسن و فیلم «سارا» هم کرد یا حتی تبدیل «فرنی و زویی» سلینجر به عرفان ایرانی زمانی که در ایران سلینجر مثل امروز هوادار نداشت و شناختهشده نبود هر چند «پری» به خوبی «سارا» یا «هامون» نیست اما همچنان لحظهها و سکانسهای خوبی دارد.
تازه رسیدهام به «لیلا» که فیلم محبوب من از مهرجویی است اما این ستون محدودیت کلمه دارد. پس بگذارید اینطوری تمامش کنم که مهرجویی نگاهی عمیقاً فلسفی به جهان و شخصیتهایش داشت. ادبیات را خوب میشناخت و هر چه جلوتر آمد یک حال خیامواری در بعضی فیلمهایش مثل «مهمان مامان» یا اپیزود «طهران: روزهای آشنایی» یا آن سکانس رقصیدن با معتادها در «سنتوری» دیده شد. «سنتوری» که سر فیلم را بریدند و درواقع پایان کارنامهی پرافتخار مهرجویی شد. خلق کاراکترهای شوریده هنر مهرجویی بود که در خودش هم شوریدگی داشت. عصبانی میشد. تمسخر میکرد. کارگردان بزرگی بود و بیشتر از هر فیلمساز ایرانی دیگری فیلم خوب ماندگار ساخته است.