| کد مطلب: ۹۱۲۸
شگفت آیدم از نهاد جهان

شگفت آیدم از نهاد جهان

بهروز غریب‌پور خالق اپرای عروسکی ملی یکی از آخرین نمایش‌هایی که آتیلا پسیانی در آن بازی کرد، «باغبان مرگ» نام داشت. آروند دشت‌آرای در سال ۱۳۹۵ آن‌ را کارگردان

gharibpoor

بهروز غریب‌پور

خالق اپرای عروسکی ملی

یکی از آخرین نمایش‌هایی که آتیلا پسیانی در آن بازی کرد، «باغبان مرگ» نام داشت. آروند دشت‌آرای در سال ۱۳۹۵ آن‌ را کارگردانی کرده بود، سالی که ما با او حشرونشر داشتیم تا آنجایی که من می‌دانم به مرگ «او» فکر نمی‌کردیم. به دوران سخت بیماری «او» فکر نمی‌کردیم. هرگز نه من، نه ما تصور نمی‌کردیم که چهره خوش‌سیمای آتیلا، درهم بریزد، تکیده بشود و «آینه» را از او بگیرد که صحبت‌کردن در جمع را از او بگیرد و عشق به صحنه را از او گرفته و در آخرین «جشن تولدشان» که نوعی به پیشواز رفتن «باغبان مرگ» بود، ابا داشته باشد که روی صحنه برود و نرفت. من شنیدم. من توان دیدن روی درهم‌ریخته‌اش را، هیکل تکیده‌اش را نداشتم. عجبا:
به بازیگری ماند این چرخ مست/ که بازی برآرد به هفتاد دست
چرخ مست آتیلا را برای جهان نمایش آفریده بود: مادرش جمیله شیخی، بازیگر بود و آتیلای خردسال مشق‌های مدرسه‌اش را پشت صحنه می‌نوشت زیرا مادرش هم عاشق صحنه بود. خانه‌اش صحنه بود و آتیلا را چرخ مست بر سر راه کارگردانی گذاشت، به‌گمانم رکن‌الدین خسروی و در همان کودکی روی صحنه‌ای رفت که مادرش هم می‌رفت؛ تالار بیست‌وپنج شهریور-سنگلج- همین سرنوشت در انتظار فرزندان‌شان هم بود؛ ستاره بیشتر و خسرو کمتر از شیرخوارگی نشانی تالارهای نمایشی را بهتر از خانه‌شان می‌شناختند. آتیلا یک‌بار به شوخی و جدی گفت: بچه‌های ما -من و فاطی- سر کوچه بزرگ شده‌اند. فاطمه نقوی هم از تبار صحنه است و در شگفتم که این چرخ مست با چه تدبیری یک خانواده تئاتری را آفریده بود.
در هفتمین جشنواره بین‌المللی تئاتر عروسکی تهران- مبارک آتیلا از من خواست برای ستاره جایی پیدا بکنم و او را در جدول نمایش‌ها بگذارم و سرانجام تصمیم گرفتم که ستاره پسیانی در لابی تئاترشهر اجرا داشته باشد: کودک‌ترین! کارگردان جشنواره ستاره بود. حالا او هم مثل پدر و مادرش در لابی تئاترشهر راحت‌تر از خانه‌شان نفس می‌کشید...
می‌خواهم بگویم اگر می‌بینید در سینما، صحنه، تلویزیون و در پرفورمنس‌های بی‌شمار نام آتیلا به‌همراه خانواده‌اش یا بدون آن‌ها دیده می‌شود، از شدت وابستگی او و اعضای خانواده‌اش به صحنه بود: در سال ۱۳۷۵ دو نمایش را با فاصله روی صحنه برد: «آبی که مار می‌خورد زهر می‌شود» و «آبی که گاو می‌خورد شیر می‌شود». آبی که آتیلا می‌خورد، «بازیگری» می‌شد. طبیعی است که اگر کسی این‌همه کار بکند و آب را به بازیگری تبدیل بکند، پیاپی شاهکار یا کار خوب نمی‌آفریند، ولی سرشت او بازیگری و زبانش زبان نمایش و صحنه بود و پس از سال‌ها یکی از نام‌آوران تئاتر ایران در صحنه‌های اروپایی شد و آن چرخ مست او را در ایران و اروپا به بازی می‌گرفت تا زنده بماند و ایمان دارم زمانی روانش و جسمش بر سر او فریاد زدند که: آتیلا دیگر نه در زندگی، نه در صحنه نفس‌مان بالا نمی‌آید، دیگر آن بالا از آن تو نیست، او تیزی قیچی باغبان مرگ را احساس کرد. مرگ خیلی زودتر از این‌ها به آتیلا خبر داده بود که وقت رفتن است، چنان‌که سال‌ها پیش به فردوس مهربان کاویانی خبر داده بود که: تو دیگر فقط با خاطراتت باید بازیگری کنی و این همبازی آتیلا زودتر از آتیلا رفت با این تفاوت که سن آتیلا بسیار کمتر از او بود، اما دریغا که چرخ بازیگر به شناسنامه نگاه نمی‌کند و «می‌برد». این آخرینی که برد به‌موقع رعنا بود، به‌موقع شوخ بود، به‌موقع سرشار از شور بود، به‌موقع جهان را صحنه می‌دانست و آماده حضور بود.
زمانی که پس از جنگی فرهنگی من توانستم سوله‌های کناری خانه هنرمندان ایران را به تئاتر ایرانشهر تبدیل بکنم، زمانی که فقط چاردیواری بود و قصد من این بود که بگویم همین فضا هم برای ما اهل صحنه و جهان تئاتر کافی ا‌ست، از آتیلای عزیزم خواستم که یک پرفورمنس اجرا کند و او از آن فضای بی‌چراغ، با صدها شمع فروزان یک ماتمکده ساخت که بوی بازی، بوی صحنه، بوی آن چرخ مست را می‌داد و من پس از آن حکم مدیریت تماشاخانه ایرانشهر را به‌نام او نوشتم...
من گواهی می‌دهم که آتیلای پسیانی هرچه بود و هرچه کرد، به‌خاطر عشق فوران‌زده تئاتر از جان و جسمش بود. خانه او گستره جهان نمایش بود و گواهی می‌دهم برای بسیاری از استعدادهای جوان، پدری کرد. برادری کرد. می‌دانم کسانی با او سخت در جدال بودند و دشمنی‌شان را فریاد می‌کردند اما همان‌ها هم از مرگ این عاشق جهان نمایش اگر گریان نباشند، غمگینند و گواهی می‌دهم که آتیلا در کفن خویش می‌خواند:
چه گویند اکنون پس از مرگ من/ چو بینند در خون سر و ترگ من
شگفت آیدم از نهاد جهان/ که چون آشکارا ندارد نهان

*اشعار از حکیم ابوالقاسم فردوسی است که خود او نیز مولود جهان نمایش، اما در قالب شعر دراماتیک است.

دیدگاه

ویژه فرهنگ
  • بوروکراسی در جهان مدرن برای نظم‌بخشی به امور جاری زندگی به‌وجود آمده و قرار شده رابطه شهروندان با دولت را سامان بخشد.

  • خبر آمد صبح جمعه ۲۵ آبان ۱۴۰۳ خورشیدی مسعود پزشکیان، رئیس‌جمهوری ایران به اتفاق سیدعباس صالحی، وزیر فرهنگ کفش و کلاه…

سرمقاله
آخرین اخبار