من در این میانه چه میکنم؟
بعد از مسعود رسام و فردوس کاویانی حالا آتیلا هم رفت
بعد از مسعود رسام و فردوس کاویانی حالا آتیلا هم رفت
بیژن بیرنگ
کارگردان، تهیهکننده و فیلمنامهنویس سینما و تلویزیون
ما در سال ۱۳۶۱ در شرایطی به این نتیجه رسیدیم که باید برنامهای آموزشی برای تلویزیون تولید کنیم. برنامهای که به اتفاق زندهیاد مسعود رسام در دو سری ساخته شد؛ سری اول، «محله برو بیا» و سری دوم «محله بهداشت». من واقعاً به خاطر نمیآورم که بازیگران این دو سری برنامه چطور دور هم جمع شدند. فقط میدانم که داریوش مودبیان؛ کارگردان «محله برو بیا»، حسین فردرو؛ کارگردان تلویزیونی و باز هم داریوش مودبیان؛ کارگردان هنری «محله بهداشت»؛ بچههایی را که پیشتر در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان فعالیت میکردند دور هم جمع کردند. بچههایی که هسته اصلیشان؛ زندهیاد رضا ژیان بود و ازجمله آنها میتوان به حمید جبلی، آتیلا پسیانی، فاطمه معتمدآریا، فاطمه نقوی و سایر دوستان اشاره کرد. با جمعشدن این دوستان گرد یکدیگر، سری اول ساخته شد و از آنجایی که مورد استقبال قرار گرفت، از ما خواسته شد سری دوم را هم جلوی دوربین ببریم و ما «محله بهداشت» را ساختیم. «محله برو بیا» در زمان خود، جلوتر از زمانه بود و بههمینجهت لطف کردند و اجازه ندادند بیش از ۵ قسمت از سری دوم آن پخش شود! اینها همگی خاطره است و اصل قضیه، وجود بازیگرانی است که
در آنجا حضور داشتند و موجب شکلگیری این برنامهها شدند تا وارد حیطهای تازه از نمایش و آموزش شویم. بازیگرانی که یکی از آنها آتیلا پسیانی بود. من آتیلا پسیانی را بسیار پیش از ساخت این مجموعهها میشناختم. هنگامی که دانشجوی دانشکده هنرهای دراماتیک بودم و او را که فرزند بازیگر بزرگ، زندهیاد جمیله شیخی بود، بهرغم نوجوانیاش در دانشکده میدیدیم. ما کمی از او بزرگتر بودیم و شیطنتهای بسیار با هم میکردیم. آتیلا با اینکه شاید نقشهای «محله برو بیا» و «محله بهداشت»، مشابه سایر آثار روند کاریاش نبود اما توانست کنار دیگر بازیگران به یک مجموعه شکل دهد و موجب موفقیت آن شود.
سوالی که معمولاً در این موقعیت پرسیده میشود، ذکر پررنگترین خاطره یا تصویری است که از هنرمند درگذشته در ذهن بازماندگان باقی مانده است، اما همه آنچه ما انجام میدادیم در ذهن من پررنگ است. اگر خاطرتان باشد، ما این سریال را در سالهای شروع جنگ تولید کردیم و شما میتوانید حدس بزنید که فضا چگونه بود. یکی از خوشترین دورانهای زندگی کاری من، هنگام ضبط این دو سری برنامه بود که جلوی دوربینشان شاد و پرانرژی و پشت دوربینشان صدبرابر شادتر و پرانرژیتر بود. برای همین گمان میکنم اگر تنها به یک نام اشاره کنم، در حق دیگران ناسپاسی کردهام. شاید سردسته همه اینهایی که دیوانگیکردن را خوب بلد بودند، رضا ژیان بود که بسیار پیشازاینها از میان ما رفت، سپس مسعود رسام، بعد فردوس کاویانی و حالا آتیلا پسیانی. نمیدانم جریان چیست. خیلی از بچههای خیلی از کارهایی که ساختهام، دیگر نیستند و گاهی این سوال برایم پیش میآید که وقتی دیگران نیستند، من در این میانه چه میکنم؟ امیدوارم فاطمه نقوی، همسر آتیلا پسیانی که خودش اولین نفری بود که در ایرانِ بعد از انقلاب در یک برنامه طنز تلویزیونی جلوی دوربین رفت و شاید بتوان نخستین
بازیگر کمدی در ایرانِ بعد از انقلاب دانستش، همچنین ستاره و خسرو، فرزندان آتیلا پسیانی، تسلیت مرا بپذیرند. امیدوارم آنهایی که آتیلا را دوست داشتند و میدانیم که تعدادشان بسیار است، چون آتیلا بسیار دوستداشتنی بود نیز تسلیت مرا بپذیرند و بدانند که از صمیم قلب اندوهگینم. بیشازاین نمیدانم چه بگویم.
* این نوشتار از خلال گفتوگوی شفاهی با بیژن بیرنگ تهیه شده است.