خنیاگری و دغدغهمندی
نگاهی به نسبت موسیقی و کنشگری از عارف قزوینی تا دوران اینستاگرام
نگاهی به نسبت موسیقی و کنشگری از عارف قزوینی تا دوران اینستاگرام
محمدجواد صحافی
پژوهشگر و منتقد
هنر را میتوان محصول جوششی درونی دانست که بهواسطۀ خلاقیت هنرمند، تبحر و ابزاری که در اختیار دارد، صورتی عینی یافته و در اختیار مخاطب قرار میگیرد. این فرآوردۀ فرهنگی که ماحصل توانمندیهای قشری خاص با طرز تفکری متفاوت از سایرین است، میتواند در فرمهای مختلف عرضه و براساس زمینۀ هنر، موقعیت اجتماعی، جغرافیای محل سکونت و تاریخ حیات هنرمند، دچار تحولات عمیقی شده و صور مختلفی به خود گیرد. در این بین هنرمندان که بهعنوان اصلیترین بدنۀ تولید اثر هنری نقش مهمی در خلق فرآوردههای هنری دارند، میتوانند با کنش و رفتار خود در زمینههای مختلف اجتماعی-هنری به انگارهای در ذهن مخاطبان خود تبدیل شده و الگوهای رفتاری آنها را بهعنوان مدلی جهت جامعهپذیری خود مطرح کنند. تأثیرگذاری رفتاری کنشگران فرهنگی-هنری روی مخاطب را میتوان از دو جنبۀ مفید یا زیانآور مورد کاوش قرار داد. در این مقاله سعی خواهد شد تا با آسیبشناسی رفتار فعالان حوزه هنر با تأکید بر هنرمندان فعال در حوزۀ موسیقی، به بررسی افت کیفی سطح ادراک و تحلیل اجتماعی فعالان هنری از دیرباز تاکنون پرداخته و تأثیرات مخرب الگوبرداری مخاطبان از سلبریتیهای هنری فاقد دانش اجتماعی را بازگو کنیم.
عارف قزوینی؛ طغیانگر آزادیخواه
میتوان عارف را نخستین موسیقیدان کنشگر اجتماعی دانست. او ازجمله هنرمندانی است که طی دوران حیات هنری خویش، در پی آزادی و آگاهیافزایی بود. این مهم را میتوان در اشعار و ترانههایش جستوجو کرد. ابوالقاسم عارف قزوینی، حدود سال 1257 در قزوین متولد شد. او فرزند ملاهادی وکیل و خانم ناز بود و از حدود سال 1265 شروع به تحصیل مقدماتی در مکتبخانه کرد. بعد از آموختن فارسی، علوم ادبیه را در محضر شریف فضلای قزوین تحصیل کرد و از همان زمان به شعر و شاعری علاقهمند شد. ملاهادی او را در سال 1271 به اولین معلم موسیقی، مرحوم حاجی صادق خرازی سپرد و به علم موسیقی اشراف یافت.
عارف قزوینی در سال 1288 با عضویت در حزب دموکرات بهطور رسمی و تشکیلاتی وارد مناسبات سیاسی شد و از همان زمان بود که سیر آثار هنریاش دچار تحولی عمیق شد. او که اشراف کاملی بر مسائل اجتماعی-سیاسی زمانۀ خود داشت، تصانیف بسیاری را متناسب با جریانات روز جامعه خود ساخت و انتقادات خود را به شرایط جامعه بیان کرد. پس از پایان دورۀ دوم مجلس شورا در سال 1290، عارف که دل خوشی از نمایندگان نداشت، تصنیفی ساخت (از خون جوانان ) که میتوان آن را مهمترین و سیاسیترین تصنیف او دانست.
قمرالملوک وزیری؛ طلایهدار ستیز با هنر مردسالارانه
قمرالملوک وزیری در سال 1284 در تاکستان زاده شد. پدرش سیدحسن، چند ماه قبل از تولدش درگذشت و هشتماهه بود که مادرش را نیز از دست داد. سرپرستیاش را مادربزرگش، خیرالنساء (افتخارالذاکرین) که زنی خوشخوان و ذاکر اهل بیت در حرم ناصری بود، برعهده گرفت و همین امر راهگشای خوانندگی او در بزرگسالی شد. مرد ثروتمند و گشادهدستی بهنام «بحرینی» حامی او شد و در محفلی، قمر را به مرتضیخان نیداوود معرفی کرد.
مرتضی نیداوود در مصاحبهای به سال ۱۳۵۵ شمسی با سرگرد علی مبشری، نوازندۀ ویولن میگوید، من مدرسۀ موسیقی داشتم و قمر را به اینجا آوردم. استعداد بسیار عالی داشت. صدا دو قسمت دارد: «قدرت و ظرافت». خیلی کم اتفاق میافتد هر دو در یکنفر جمع باشد و هر دو اینها را قمر داشت. جدای از تبحر او در آواز، قمر از زنانی است که جهت احقاق مطالبات زنان ایران پیشرو بود و در زمانهای که جامعه، زنان را از بسیاری از حقوق خود محروم کرده بود، روی صحنۀ گراندهتل حاضر شد و کنسرتی را برگزار کرد. این کنسرت که نخستین حضور رسمی قمر روی صحنۀ کنسرت بود، با همراهی نیداوود در گراندهتل که یکی از مهمترین سالنهای نمایشی آن زمان در خیابان لالهزار تهران محسوب میشد، به همراه ارکستری متشکل از ابراهیم منصوری و نوریانی، نوازندگان ویولن ؛ شکری و موسی نیداوود، نوازندگان تار؛ حسینخان، نوازندۀ کمانچه و حسینعلی ملاح، نوازنده پیانو اجرا و با استقبال بیسابقهای روبهرو شد. پس از پایان این کنسرت، تمام عواید آن بین نوازندگان تقسیم شد و قمر هیچ پولی دریافت نکرد، اما این اجرا مشکلاتی را نیز داشت. قمر دربارۀ نخستین کنسرت خود میگوید: «یکی از خاطرهانگیزترین حوادث زندگی من، آن شب بود. جمعیتی در راه ایستاده بودند، برخی قیافههای عصبانی و ناراحت را هم میدیدم؛ با آنکه تعدادی مأمور انتظامی هم مراقب اوضاع بودند، اما با احتیاط از میان آنها گذشتم و به گراندهتل وارد شدم و روی صحنه ظاهر شدم... پس از خاتمۀ کنسرت ترس مرموزی بر من مستولی شد. حدود چندهزار نفر در خیابان «لالهزار» جمع شده بودند. در بازگشت بیم آن داشتم که عدهای قصد جان مرا داشته باشند. چون اخباری از این قبیل به من رسیده بود و بیشتر مرا به توهم میانداخت.» آن شب بدون هیچ خشونتی به پایان رسید، اما چند روز بعد به کلانتری احضار شد و به او تأکید کردند که بدون حجاب ظاهر نشود و بدون اجازۀ شهربانی، صفحه ضبط نکند.
تورق اسناد و تدقیق در زندگی هنری قمر، این مهم را ثابت میکند که او در مقام هنرمندی پیشرو در فضای اجتماعی آن زمان که روی آرمان خود ایستادگی کرد، مطرح است. اما این تنها نقطۀ مهم زندگی اجتماعی قمر نبود؛ نوعدوستی و میل او برای کمک به مستمندان و ضعفا را در کمتر کسی میتوان یافت. او هر آنچه داشت، خرج فقرا و مستمندان میکرد و در سخا و کَرَم، زبانزد بود. بااینحال و برخلاف بسیاری از منثورات و بنا به گفته «زبیده جهانگیری»، دخترخواندۀ قمر، در سالهای پایانی عمر و خانهنشینی، تنگدست نبود. خدمتکار داشت و در یکی از خانههایی در تهراننو زندگی میکرد که به دستور رضاشاه با مصالح عالی برای کارکنان دربار ساخته بودند. «بدیعالزمان فروزانفر»، ادیب بزرگ و استاد دانشگاه تهران در زمانی که عضو مجلس سنا بود، مصوبهای از این مجلس گذراند که برای قمرالملوک وزیری، مقرری ماهیانه 300 تومان تعیین کرد که بعداً تا 800 تومان افزایش یافت؛ یعنی معادل دستمزد استادان برجستۀ دانشگاه. قمرالملوک وزیری سرپرستی 12کودک یتیم را برعهده داشت و با اینکه شخصیتی تأثیرگذار در موسیقی آوازی ایران محسوب میشد، اما دغدغههایش از شرایط سیاسی-اجتماعی زمانۀ خویش، این اجازه را به او نمیداد تا بهعنوان یک خواننده، صرفاً در پی ارائۀ هنر خویش، فارغ از پرداختن به مسائل سیاسی-اجتماعی باشد. همین امر نیز ماندگاری نام او را صدچندان کرد، گرچه مراسم تدفین او آنچنان پررونق برگزار نشد و هنرمندانی که تا دیروز چشم به دستان قمر دوخته بودند تا شاید اندک کمکی نیز از جانب قمر سمت آنان روانه شود، او را در راه خانۀ ابدیاش تنها گذاشتند. با این اوصاف اما نامش پس از گذشت بیش از 60سال از زمان مرگش، هنوز در تاریخ موسیقی ایران همچون الماسی درخشان میدرخشد.
دوران پهلوی اول و دوم؛ طلوع و یکهتازی هنر اعتراضی در ایران
دوران پهلوی اول را میتوان دوران طلوع موسیقی اعتراضی در ایران دانست. شرایط اجتماعی حاکم بر جامعه همراه با رشد آگاهی هنرمند، او را به مرحلهای از درک رسانده بود که هنر تنها ابزار عیش و طرب نیست و وظیفهای بهمراتب ارزشمندتر برعهده اوست. از همانرو هنرمندان و ادیبان بسیاری آثار جاودانهای تولید کردند که بسیاری از آنها با وجود گذشت سالهای مدید از تولد خویش، بهعنوان نمادی برای اعتراضات مورد استفاده قرار میگیرند. ترانۀ مشهور «مرغ سحر» از آثار جاودانۀ ملکالشعرای بهار، در زمرۀ آن دسته آثار است که در کوران حوادث پس از سقوط سلسلۀ قاجار و روی کار آمدن پهلوی، سروده شده و از بنمایهای اعتراضی برخوردار است. این اثر برای نخستینبار در سال 1927 (1306شمسی) توسط «ملوک ضرابی»، با آهنگسازی و نوازندگی تار مرتضی نیداوود و ویولن موسیخان نیداوود ضبط شد. این اثر با شمارههای v41174 و v41175 در فهرست کمپانی پولیفون در سال 1927 میلادی منتشر شده است. بعدها هنرمندان بسیار دیگری همچون «جمال صفوی»، «ایرانالدوله»، «محمدرضا شجریان» و «هنگامه اخوان» در مقاطع تاریخی مختلف «مرغ سحر» را اجرا کردند. بعدها و پس از قتل شاعران معترضی همچون «فرخی یزدی»، فضای استبدادی حاکم بر جامعه تا حدی بود که دیگر امکان کوچکترین اعتراض مستقیم و بیپردهای وجود نداشت. در این دوران اسماعیل مهرتاش چند ترانه طنزآمیز (عمدتاً) با کلام غلامرضا روحانی ساخت که شرح احوال مردم آن دوران است. آثار دیگری همچون ترانۀ «ای ایران» و «مرا ببوس» نیز در اعتراض به شرایط اجتماعی آن دوران تولید و با استقبال بینظیر مخاطبان همراه شد. اما در دوران پهلوی دوم که هنر و موسیقی رشد چشمگیری یافته و هنرمندان در حوزههای گوناگون آثار بسیاری تولید کردند، رفتار اجتماعی هنرمندان نیز شکل تکاملیافتهتری به خود گرفته و آثار مختلفی با مضامین اجتماعی-اعتراضی در جامعه تولید شد. این تولیدات با وجود سانسور شدید رادیو و تلویزیون در سال 1330، راه خود را پیدا کرد و هر فرصتی برای هنرمندان، به اعتراض به شرایط نامطلوب اجتماعی بدل میشد؛ هرچند در این راه مورد بازجویی و شکنجه ساواک نیز قرار میگرفتند.
مشایعت گونههای مختلف هنر در ارائۀ هنر اعتراضی را باید مهمترین شاخصۀ هنر اعتراضی در دورۀ پهلوی دوم دانست که باعث شد همراهی هنرمندان با تودۀ مردم، بیش از گذشته برجسته شود. تولید آثار موسیقی مرغوب، چه در حوزۀ موسیقی کلاسیک ایرانی و چه در نوع مردمپسند آن که نشانۀ ظهور هنرمندان کارکشته بود، باعث شد تا آثار تولیدشده در دورۀ یادشده، از محبوبیت خاصی نزد علاقهمندان برخوردار شده و جان تازهای به آثاری دهد که دارای بنمایۀ اجتماعی-سیاسی بودند. آگاهی به امور، برخورداری از شعور اجتماعی، ارائۀ آثار ماندگار هنری، سواد ادبی، اظهارنظرات بجا و بهتبعآن تأثیرگذاری، همراهی با تودۀ مردم، عدم نگاه مادی به هنر و کنشگری اجتماعی، هنرمندان این دوره را به «نخبگان با مرغوبیت خاص» تبدیل کرد تا جدای از تبحر و چیرگی در هنر، نشان دهند که هنر نه وسیلهای منحصراً مصرفی که کنشی برای بیان مضامین جاری در جامعه است. بررسی آثار تولیدشده در این دوران، بیانگر دغدغۀ فعالان این حوزه در زمینۀ مسائل روز جامعه است. ترانههای جمعه، شبانه، تنگنا، بوی خوب گندم، مترسک، اجاق و در کنار آنها آثار موسیقی کلاسیک ایران که عمدتاً در کانون چاووش و توسط هنرمندان شاخص موسیقی ایرانی تولید شد، نمادی از شعور و دغدغهمندی اجتماعی هنرمندانی بود که سهم بزرگی در جریانات اجتماعی آن زمان داشتند. حضور موسیقی مردمپسند در کنار موسیقی کلاسیک ایرانی و بدلشدن به زبان اعتراضی را باید یکی از نقاط قوت هنر اعتراضی در این عصر نامید. ترانهسرایان و آهنگسازان پاپ در این دوره با بهرهگیری درست از سه عامل مهم زبان، موسیقی و محتوا، همچنین استفادۀ صحیح از نمادها و جانبخشی به آنها، جدای از تولید آثار بااهمیت موسیقی پاپ، توانستند از زبان عامیانه برای توصیف شرایط اجتماعی روز کمک بگیرند تا با وجود محدودیتها، راهی برای بیان دغدغه و رسیدن به هدف اصلی جامعه بیابند؛ ازجمله این نمادها میتوان به واژههای جمعه، مرد تنها، جنگل، خانه و... اشاره کرد.
پیروزی انقلاب اسلامی، جنگ و تغییر نقش هنر اعتراضی
اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357، موسیقی و هنر شکل دیگری به خود گرفت. این هنر که در کوران جریانات سیاسی-اجتماعی سال 1357 نقش مهم و اساسیای ایفا کرده بود، با بیمهریهایی روبهرو شد که نتیجۀ آن عدم فعالیت بسیاری از هنرمندان داخل کشور و ترک وطن بود. در کنار آن ممنوعیت صدای زنان باعث شد این هنر بهشکل ناقصی به سمع و نظر مردم رسیده و جای خالی آن تا سالهای متمادی احساس شود. بااینحال، برخی هنرمندان فعال در موسیقی ایرانی با انتشار آثار و آلبومهای موسیقی توانستند بخشی از خلأ موجود را برطرف کرده و دغدغۀ اجتماعی روز را با آثار هنری خود بیان کنند. آلبوم«بیداد» از آن دست آثاری بود که بهدلیل فضای سیاسی آن زمان به آهنگسازی پرویز مشکاتیان و صدای محمدرضا شجریان، روی شعری از حافظ اجرا شد و بازخوردهای بسیاری را نیز به همراه داشت.
پس از گذشت زمان و با آغاز جنگ تحمیلی در سال 1359، این شکل از موسیقی که پایهگذار اصلی آن محمدرضا لطفی و هوشنگ ابتهاج در سالهای قبل از 1357 بودند، به موسیقی دفاع مقدس تغییر شکل داد تا بتواند با تولید آثاری مناسب با موضوع دفاع مقدس همچون گذشته، به رسالت اصلی خود که همراهی با تودۀ مردم بود، جامۀ عمل بپوشاند، اما اینبار که بهدلیل تشدید تحدیدها، هنر ایران، بسیاری از فعالان خود را که تا دیروز همراه انقلاب و مردم بودند، از دست داده بود و هنرمندان، راه مهاجرت یا اقامتهای طولانی در خارج از کشور را در پیش گرفته یا در گوشهای گذران عمر میکردند، روند تولید آثار هنری انقلابی با افت قابلتوجه و محسوسی مواجه شد. در این بین برخی هنرمندان همچون گذشته و با وجود محدودیتهای فراوانی که پس از پیروزی انقلاب اسلامی برای موسیقی ایجاد شده بود، بر رسالت خود در همراهی با مردم پایبند بوده و آثاری را خلق کردند که هماکنون نیز از آنها بهعنوان مجموعههای فاخر و برگزیدۀ دفاع مقدس یاد میشود. تصنیف «همپای جلودار»، با صدای حسامالدین سراج ازجمله آثاری است که در سال 1360 همزمان با سالهای آغازین جنگ ایران و عراق در قالب آلبوم «نینوا 1»، روی شعری از حمید سبزواری ساخته شد و فرجالله سلحشور، گویندگی اشعار آن را انجام داد. نینوا 1 و 2 که میتواند تا حد زیادی نماینده حال و هوا و شرایط زمان ساخت اثر باشد، جدای از آنکه بهعنوان اثری حماسی در راستای تولید موسیقی دفاع مقدس قلمداد میشود، بیانکنندۀ ذهنیتی است که دغدغۀ جنگ دارد. سراج در رابطه با تولید این اثر میگوید: «بخشی از این آلبوم (تصنیف گلبرگ سرخ لالهها) دقیقاً نوحۀ مردم در تشییع پیکر شهدا بود که به خود اجازه دادم شعر را برای اجرا تکمیل کنم.»
باید ماندگارترین اثر متأثر از روزهای تلخ و سیاه جنگ را آلبوم «نینوا»، اثر حسین علیزاده نامید. این آلبوم طبق گفته صاحب اثر، برای حال و هوای روزهای جنگ نوشته شده است. در این بین، آثار گوناگون دیگری از آهنگسازان موسیقی ایران نیز تولید شدهاند که هر یک به نوبۀ خود از یادگاران ماندگار سالهای جنگ قلمداد میشوند. تصنیف «کجایید ای شهیدان خدایی»، از ساختههای ارزشمند هوشنگ کامکار در زمرۀ این آثار است؛ گرچه این تصنیف برای شهدای هفتمتیر ساخته شده، اما همزمانی وقوع این حادثۀ تلخ با ایام جنگ تحمیلی باعث شد از آن بهعنوان یکی از آثار دوران دفاع مقدس یاد شده و مورد استقبال مردم قرار گیرد. قطعۀ فوقالذکر برای نخستینبار توسط ارکستر سمفونیک به رهبری مرحوم حشمت سنجری و با صدای بیژن کامکار در سالن کوچک تالار وحدت اجرا شد.
اما نام محمدعلی گلپایگانی ملقب به گلریز، برای مردم تداعیکنندۀ خوانندۀ جنگ است. او که در آن روزها، با ارکستری فعال، حضور مستمری در جبههها داشت، به گفته خود بیش از 40 اثر موسیقی در حوزۀ دفاع مقدس ارائه داد که برخی از آنها همچون «خجسته باد این پیروزی»، «پیروزی وطن» و «من ایرانیام آرمانم شهادت»، بیش از سایر آثار شنیده شده و ماندگار شدند. او که صدایش نیز ازسوی سازمان میراث فرهنگی بهعنوان میراث شفاهی ایران ثبت شده، در مصاحبهای با نشریۀ حفظ و دفاع از آثار دفاع مقدس میگوید: «بعد از انقلاب اسلامی، موسیقیهای کمنظیری در حوزۀ دفاع مقدس آفریده شدند. زمانی که سرود معلم را تولید کردیم و به مناسبت شهادت استاد مطهری پخش شد، تأیید و تأکید امام(ره) بر این سرود، نقطهعطفی در این موسیقی ایجاد کرد. پس از این اثر نیز آثار ارزندهای توسط هنرمندان تولید شد که از لحاظ فنی مورد تأیید استادان قرار گرفت.»
آثار دیگری نیز در حوزۀ موسیقی کلاسیک و مرتبط با جنگ در قالب سمفونیک ساخته شد و موسیقیدانان فعال در این حوزه همراه با سایر هنرمندان، آثاری را هرچند اندک، در قالب موسیقی دفاع مقدس تهیه و ارائه کردند؛ سمفونیهای «ایثار»، «انقلاب اسلامی»، «مقاومت» و «خرمشهر» از ساختههای مجید انتظامی، سمفونی «شهید» از ساختههای شاهین فرهت و «فلکالافلاک»، ساختۀ کامبیز روشنروان، نمونههایی قابل اشارهاند که توسط موسیقیدانان فعال در این حوزه ارائه شدند.
بااینحال و پس از سپریشدن سالهای بسیار از پایان جنگ تحمیلی، هنوز هنر ابزاری برای بیان دغدغهها و مسائل اجتماعی روز است؛ ابزاری که گرچه هرازچندگاهی صدای همراهیاش با مسائل روز جامعه را میتوان شنید، اما با وجود افزایش کمّی تعداد فعالان این حوزه، از شدت آن بسیار کاسته شده است.
پیدایش فضای مجازی، اشاعه مصرفگرایی و تکثیر سلبریتیپروری
افزایش میزان استفاده از فضای مجازی در سالهای اخیر باعث شده تا این فضا، بهعنوان معتمدترین رسانۀ حال حاضر در دنیا، مورد وثوق کاربران قرار گیرد. شاید بتوان اصلیترین دلیل محبوبیت شبکههای اجتماعی در تمام جهان را امکان بهاشتراکگذاری اشکال مختلفی از محتوا با مضامین رنگارنگ بدون هرگونه نظارت و ممیزی بر آن دانست. در این میان آنچه از اهمیت بالایی برخوردار است، بالا بردن میزان آگاهی آحاد جامعه است؛ بهگونهایکه هر یک بهتنهایی بتوانند سره را از ناسره تشخیص داده و در کسب دانش و اخبار درست بکوشند، اما این فناوری عالمگیر که سهم بسزایی در جریان اجتماعیشدن جوانان و نوجوانان ایفا میکند، بهلطف اشاعۀ پدیدۀ مصرفگرایی (Consumerism) در میان ایرانیان، بانی تکثیر فرهنگ سلبریتیپروری شده و چنان در پوست، گوشت و استخوان توده لانه کرده که فعالان حوزۀ رسانه را (که خود میتوانند بهتنهایی بخش اعظمی از مبارزه با این فرهنگ غلط را تشکیل دهند) نیز درگیر خود کرده است؛ آنچنان که رسالت اصلی خود را فراموش کرده و با چنگانداختن به حبل احتیال و خدعه سعی در جلب توجه دارند. استفاده از تیترهای پررنگولعاب برخلاف محتوای روایتشده، بهرهگیری از رنگهای جذاب برای جلبتوجه مخاطب، بزرگنمایی، جوسازی و پروپاگاندای خبری برای محتوای عادی و لاطائل و حتی سوءاستفاده از نمادهای بصری جذبکننده، از حربههایی است که باعث تبدیلشدن یک فعال رسانهای به سلبریتی مجازی خواهد شد.
در این بین درست زمانی که انتظار آن میرود تا هنرمندان فعال بهعنوان اصلیترین بدنه و نماد فرهنگآوری و فرهنگپروری بتوانند با تکیه بر بینش فراتودهای خود در رابطه با تحلیل مسائل تخصصی هنر و حواشی اجتماعی پیرامون، در مقام کنشگران فرهنگی-هنری، ضمن واکنش به موضوعات متفاوت، بدل به الگویی برای نوجوانان و جوانانی شوند که شخصیت آنها ازطریق کنش متقابل با هنرمند-کنشگر در حال شکلگیری است، حضور پررنگولعاب سلبریتیهای فاقد دانش هنری-اجتماعی در فضای مجازی، نهتنها باعث ایجاد ذهنیتی نامطلوب از هنر خواهد شد که تأثیرات مخربی در آیندۀ جوانان و نوجوانان از خود بر جای خواهد گذاشت. واکاوی این موضوع و بررسی چرایی عدم تأثیرگذاری و تأثیرپذیری متقابل دو طبقۀ الیت و توده در کشور، ما را به چند مسیر رهنمون میسازد که بیان و آسیبشناسی آنها میتواند در صورت عنایت کارگزاران امور در گرهگشایی این کلاف سردرگم راهگشا باشد. حضور فضای مجازی و عمومیتیافتن آن در میان مردم باعث شد، شخصیتپذیری تودۀ مردم از قشرِ به ظن خود نخبه (و در بهترین حالت روشنفکران نوکیسه) جامعه، سهلتر صورت گیرد. در این بین هنرمندان سینما و موسیقی (بهدلیل عامهپسندتر بودنشان)، بیش از سایر هنرمندان در مرکز توجهات تودۀ مردم قرار میگیرند و طبیعی است که بخش برجستهای از شخصیتهای هنری شناختهشده در فضای مجازی، فعالان حوزه سینما و موسیقی را تشکیل میدهند. اینجاست که نقش تودۀ جاهل در برجستهتر کردن فعالیت اشخاص و بدلشدن آنها به چهرههای معروف، پررنگتر میشود. در زمانهای نهچندان دور که نه خبری از فضای مجازی بود و نه داشتن فالوئر لازمۀ شهرهشدن در میان مردم تلقی میشد، معیار محبوبیت و شهرت نزد مردم، دانش و شعور اجتماعی بالای هنرمند بود. هنرمندان و نخبگان شاخص در گذشتۀ نهچندان دور، جدای از تبحر در هنر، دارای دانش و مطالعات گستردهای در حوزههای اجتماعی، فلسفی و ادبیات بوده و از دانش عمومی بالایی نیز برخوردار بودند. همین مهم سبب میشد تا مخاطبان از نخبگان و هنرمندان مورد علاقۀ خویش، الگوپذیری اجتماعی و رفتاری مناسبی داشته باشند. پرویز مشکاتیان، ازآندست هنرمندان شاخصی بود که همواره انتقادات فراوانی به سیستم حاکم بر هنر داشته و حتی رفتار سودجویانۀ همکاران خود را نیز بیهیچ واهمهای، مورد انتقاد قرار داده است: «[...] واقعاً از سر صدق میگویم که گاهی فکر میکنم رادیو از سر لجاجت برخی موسیقیها را پخش میکند! اینهمه بیتوجهی و بیذوقی در سرزمین حافظ ممکن است؟ سرزمینی که گوته را از آن سر دنیا میآورد که برای ما دیوان شرقی را بنویسد و تربت حافظ را ببوسد و در سرزمین خیام که هر کجا نامش به میان میآید، همۀ ادبا به احترام و یادش میایستند، گویندههای تلویزیون ما حتی نمیتوانند شعر این اَبَرمردان را درست بخوانند.»
مشکاتیان تنها نمونۀ هنرمند دغدغهمند و آگاه به مسائل اجتماعی نبود. بخش عمدهای از هنرمندان همعصر او که از شعور و درک والای اجتماعی برخوردار بودند و همواره در بزنگاههای مختلف اجتماعی، سمت درست تاریخ را نشانه گرفته بودند، با کنشها و رفتارهای اجتماعی درست در تاریخ هنر اجتماعی این مرزوبوم ماندگار شدند؛ ازجمله محمدرضا شجریان که در آثار و گفتارش همراهی خود با مردم را بارها نشان داد و تبعات سخت این همراهی نیز تا پایان عمر گریبانش را گرفت، یا محمدرضا لطفی که آثارش در بحبوحه انقلاب 1357 نماد همبستگی و همراهی با جریان انقلاب بود و انتشار کتاب سال شیدا و نظریاتش در حوزۀ موسیقی همواره نشانۀ سواد بالای هنری و دغدغۀ او نسبت به مسائل فرهنگی-هنری بود. اما با مهیاشدن فضا و مطرحشدن هنر تجاری و بهتبعآن صنعتیشدن فرهنگ سنتی در سالهای اخیر که با توسعۀ فضای مجازی و رسوخ آن به تمام جوانب زندگی انسانها همراه بود، تغییرات عمدهای در شیوۀ زندگی انسانها پدید آمد. نگاه مادی به زندگی و سعی در نمایش اشرافی از ظواهر اطراف، از بین رفتن حد مطالعه در میان تودۀ مردم که باعث توقف یکبهیک انتشار نشریات متعدد کاغذی در کشور شد و سوءاستفاده برخی سوداگران هنری از جهل توده، بخشی از آسیبهای جدیای بود که ساکنان ایرانی این دهکدۀ مجازی را به خود مبتلا کرد.
شدت رشد و قدرت تخریب این جریان مخرب زمانی بیشتر شد که میل به تجمل و زیادهخواهی در میان ایرانیان رو به فزونی نهاد و بسیاری از فعالان هنری را نیز (که در غیاب هنرمندانِ راستین، خود را عالِمان این عالَم سست و بیبنیاد پنداشتهاند) آلودۀ خود کرد. نگاه تجاری به مقولۀ هنر تا اندازهای پیش رفت که هنر، خاصه موسیقی بهطرز کاملاً محسوسی به حاشیه رانده شد و اکثر فعالان هنری، تمام تلاش خود را «نه برای ارائۀ هنر روشنضمیر» که به جهت کسب سود مالی بیشتر از این راه انجام دادند. برآیند این اتفاقات باعث شد دورهای که در آن بهسر میبریم، با وجود بازتر شدن نسبی فضا نسبت به دهههای 60 و 70 و افزایش شمار علاقهمندان به فراگیری موسیقی، مخاطب را از درک و دریافت هنر واقعی محروم سازد. موسیقیدان دورۀ کنونی، در بهترین حالت صرفاً یک «موسیقی-دان» است و بر خلاف هنرمندانِ سالهای قبل، قادر به درک و تحلیل صحیح اتفاقات سیاسی، اجتماعی اطراف خود نیست؛ چراکه در مطلوبترین حالت، مطالعۀ او معطوف به دروس عملی-تئوری هنر تخصصی خود شده و در برخی موارد حتی از نگاشتن یک جملۀ صحیح بدون اغلاط املایی و گرامری نیز عاجز است.
آنچه مشخص است آنکه عوامل بسیاری دست به دست هم دادهاند تا شاهد اضمحلال فکری فعالان هنری در دورۀ کنونی باشیم؛ عواملی که بررسی آنها نشان میدهد سهم هر یک از طرفین اگر بیش از دیگری نباشد، کمتر نیست. فقدان مدیریت فرهنگی و استفادۀ غلط از منابع هنری، اتخاذ سیاستهای نادرست در حوزۀ هنر (خاصه موسیقی)، دور کردن هنرمندان از بدنۀ فرهنگی دولت، افراز هنرمندان به خودی و غیرخودی، عدم حمایت از هنرمندان مستقل، نبود سازوکار درست برای گسترش هنرِ جریانساز، حذف نخبگان تصمیمساز و تصمیمگیر و بهکارگیری افراد فاقد صلاحیت در بدنۀ فرهنگ توسط کارگزاران و دستاندرکاران، از آسیبهای جدیای است که هنر را دچار خسران بسیاری کرده و فاصله عمیقی را میان هنرمند و دولت ایجاد کرده است. در نقطۀ مقابل هنرمندان نیز سهم کمی از آشفتگی کنونی جامعۀ هنری ندارند؛ اعتزال هنرمندان واقعی و سوءاستفاده برخی فعالان هنر از این گوشهنشینی، فقدان بینش هنری جهت تولید آثار ماندگار و تأثیرگذار، سوءاستفاده از مخاطب علاقهمند به هنر بهجای تأثیرگذاری در رفتار اجتماعی و شخصیتی او، عدم پایبندی به رسالت هنری و نگاه صرفاً تجاری به هنر، قلت سواد کافی در داخل و خارج از حیطۀ هنر و بهتبعآن فقدان توانایی در تشخیص و تحلیل وقایع سیاسی-اجتماعی روز یا (در بهترین حالت) بیتفاوتی به مسائل روز باعث شده تا پایگاه هنری او از یک هنرمند به مجری دستچندم هنر تنزل پیدا کرده و طبیعتاً منافع شخصی خود را ارجح بر تمام وظایفی بداند که سابق بر این، هنرمندان دیگر آنها را انجام میدادند. با این تعاریف میتوان چنین برداشت کرد که جامعۀ مضمحل هنری امروز بیشازآنکه به تولید بستههای فرهنگی متنوع و آثار رنگارنگ هنری نیاز داشته باشد که از هرگونه ایده و خلاقیتی در پس خود بیبهره است و صرفاً میتواند بهعنوان کالایی یکبارمصرف تلقی شود، به دانشافزایی و بالابردن سطح شعور و آگاهی هنرمندان فعال در این حوزه نیاز دارد تا با درک واقعیت و اصل هنر بتوانند در آینده، ناجی این هنر بهیغمارفته (توسط کارگزاران هنری و خود هنرمندان) باشند.