شرِ ادبیات
مصطفی فلاحیان منتقد ادبیات شر است! نه به این معنا که خدمتگذار شر باشد بلکه چون در سمت حقیقت میایستد برای سلطهجویان شر بوده است، شری دوسویه که هم دامن سلطهج
مصطفی فلاحیان
منتقد
ادبیات شر است! نه به این معنا که خدمتگذار شر باشد بلکه چون در سمت حقیقت میایستد برای سلطهجویان شر بوده است، شری دوسویه که هم دامن سلطهجو را میگیرد و هم دامن نویسنده را. البته اگر ادبیات توسط فاشیستها مورد سوءاستفاده قرار نگیرد که حتی اگر هم بگیرد باز توسط نویسندههای حقیقی از سوءاستفاده قرارگرفتن رها میشود. ماجراها یا افسانههای گاه مشهوری درباره تأثیر شگفت ادبیات بر سلطهجویان و حتی کشته یا زندانیشدن نویسندهها وجود دارد. از سنکا بگیر تا حافظ، از ولتر و داستایفسکی تا عشقی و....
ادبیات قدرتی است همسنگ تاریخ و علم و این نهفقط از تمایل انسان به قصه و شعر نشأت میگیرد بلکه گویا از خاصیت مرموز کلمات است که گاه لاهوتی و گاه ناسوتی میشود و این معلق بودن بین این دو ساحت باعث میشود که ادبیات تأثیر شگفتی بر انسان و قوانین انسانیاش بگذارد. حتی این تأثیر در کتابهای دینی از بُعد ادبی و قصهپردازی کاملاً مشهود است که نشان میدهد بدون ادبیات این آثار جذابیتشان را از دست میدادند و تأثیرشان افول میگرفت. ولی این مرز هم تا حدی است که بتواند مخاطب را بهسوی خودش بکشاند و چیزهایی را به او القاء کند و دقیقاً در زمانی که این القاءکردن شروع میشود، آغار شر ادبیات است، چون سلطهجویان نمیخواهند که تأثیرات سلطهجویانهشان خنثی شود. آخر ادبیات حقیقی این توانایی را دارد که تمام چیزهایی که قدرتمندان درصدد دستکاریشان در ذهن و روان انسانها هستند در جای درستشان قرار بگیرد و به اصطلاح حقیقت برملا شود و این مرزی است که سلطهجویان احساس میکنند شر ادبیات دامنشان را گرفته است و درصدد سانسور و خنثی یا حذف کامل ادبیات حقیقی بر میآیند. البته خواهان این هستند که ادبیات اگر هم وجود دارد مجیزگوی قدر
قدرتیشان باشد و آمال و افکارشان را تأیید، تشویق و تبلیغ کند و وقتی ادبیات حقیقی و نویسنده آزاده چنین نمیکند شر ادبیات دامن نویسندهها را هم میگیرد؛ شری که سلطهجویان تولید میکنند تا ادبیات حقیقی را زندانی، مهار یا نابود کنند و این نابود کردن اگر توسط سانسور کلمات و جملات و حذف کامل کتابها و نویسندهها اتفاق نیفتد و به منظورشان بهطور کامل نرسند، از روشهای دسیسهجویانه دیگری استفاده میکنند که یکیاش موازیسازی ادبیات فرمایشی یا ادبیات سطحی و عامهپسند است، تا مردم را در خودشیفتگی و سودازدگیهای احساسی یا خودخواهانه مادیگرایانه یا معنویت دروغین غرق کنند، اینگونه مخاطبین به آگاهی که ادبیات حقیقی خواهان آن است نمیرسند و در حباب مضحکِ سطحیگرایی اسیر میشوند و غذای آمادهای میشوند برای سیستمهای سلطه تا در تارهای نامرئی قدرقدرتان گرفتار و در چیزی غرق شوند که به آن زندگی میگویند! زندگی که البته سیستم خواهان و مروج آن است که حفظ وضع موجود است، وضعیتی دسیسهآلود. انسانی که در حجاب خودخواهیها گرفتار میشود بهجز نفع و شهوات فردیاش به چیز دیگری فکر میکند؟ و اینگونه است که برده بیخطری میشود تا
انرژی لازم را برای ادامه روند سیستم تولید کند، اما ادبیات حقیقی دقیقاً در همین موقعیت است که پا پیش میگذارد تا مفاهیم حقیقی زندگی را کشف و ارائه کند و با تولید آگاهی انسان سودازده را از شر خودفریبی و از خودبیگانگی رها کند و اینجاست که شر ادبیات تولید میشود، سیستمها که از قدرت ادبیات حقیقی به خوبی باخبرند تمام تلاششان را میکنند تا حافظ وضع موجود باشند و حبابهای خودخواهانه پابرجا بمانند ادبیات را به ورطه نابودی و بیتأثیری میکشانند و البته که نبردگاه در همین نقطه شکل میگیرد؛ نبرد بین آگاهی و حقیقت در برابر سلطه و حماقت و ادبیات زیرزمینی متولد میشود تا هر آنچه سیستمها دستکاری و سانسور میکنند را در جایگاه حقیقیشان قرار بدهند و خواهناخواه نبرد بین قلم و سلطه شکل میگیرد و نویسنده آزادیخواه زندگیاش را به مخاطره میاندازد و در بین چرخدندههای سرکوب سیستماتیک و حماقت بشرِ خاکستری له یا شهید شود، تا تأثیر کلمه را بر اذهان آدمها بگذارند چه با کلمات، چه با زندگی یا مرگشان. البته در همین گرانیگاه است که شری که سیستم برای مهار و تخریب ادبیات حقیقی تولید میکند همچون نیش کژدم بر سر خودش فرود میآید
چراکه بههرحال حقیقت از لابهلای کلمات به عرصه زندگی عمومی راه مییابد و تأثیرش را همچون آبهای زیرزمینی میگذارد تا در فرصتهایی بجوشد و به روی زمین پرتاب و جاری شود تا آدمها ببینند که آب چشمه چه تفاوتی با آبِ آلوده دارد، دقیقاً همچون کلمات که توسط سیستمها آلوده و مورد سوءاستفاده قرار میگیرند و این نویسندگان حقیقی هستند که کلمات را پالایش و تصفیه میکنند تا درنهایت شر ادبیات بر شر سلطه سیستم غلبه کند.