| کد مطلب: ۸۵۳۳
در حسرت کاشفان فروتن شوکران

در حسرت کاشفان فروتن شوکران

نقدی بر فیلم تفریق

نقدی بر فیلم تفریق

Sofia Nasrollahi 1

صوفیا نصراللهی

منتقد سینما

۱) فیلم «تفریق» مانی حقیقی را متاسفانه به‌شکل قاچاق دیدم. فارغ از ارزش‌های سینمایی، این ماجرای قاچاق فیلم‌ها واقعاً ناراحت‌کننده است و از همه بدتر برایم قاچاق «بی‌رویا»ی آرین وزیردفتری بود که در نوبت اکران است و فیلم اول کارگردانش که بسیار هم فیلم خوبی است. اما موضوع من الان «تفریق» یا قاچاق فیلم‌ها نیست، موضوعم تفسیرهایی است که درباره‌ی فیلم «تفریق» شنیدم؛ از سقوط پراید در دره تا اینکه چهار کاراکتر، نماینده‌ی چهار گروه بودند صحبت کردند و رفیقی هم گفت که این فیلم زمانه‌ی ماست. همه‌ی این تفسیرها را هم می‌شود از فیلم داشت اما من یک حسرت بزرگ دارم. حداقل در یک دهه‌ی اخیر واقعاً فیلمی را به‌یاد نمی‌آورم که تصویری از زمانه و دوران ما باشد. طبعاً مشکل فقط از فیلمسازان و فیلمنامه‌نویسان نیست و فضای بسته‌ی فرهنگی، مانع از این می‌شود که روایتی از این روزهای‌مان داشته باشیم. روایتی که نه تخریب‌کننده باشد، نه تحسین‌کننده؛ مشاهده‌گر باشد. شعار ندهد و وقتی می‌گویم مشاهده‌گر، منظورم ابداً این نیست که خنثی باشد یا به‌روش فیلم‌های این‌سال‌ها به تقلید از اصغر فرهادی، قضاوتی در آن نباشد. طبعاً هنرمند باید زاویه‌ی نگاه خودش را داشته باشد اما ببینید در این‌سال‌ها چند فیلم داشته‌ایم که در آن جهان‌بینی هنرمند با روایت روز با هم منعکس شده؟ تقریباً بعد از دوره‌ی اصلاحات، تعداد این‌فیلم‌ها روز‌به‌روز کمتر شد. چیزی که از آن حرف می‌زنم در مایه‌های «نفس عمیق» پرویز شهبازی است. «نفس عمیق»، فیلم جوان‌های آن‌دوره بود. تلفیقی از اندوه و سرخوشی‌شان، موسیقی گوش‌دادن‌شان، آشنا شدن‌شان با هم و حتی مدل حرف‌‌زدن‌شان. «نفس عمیق» را همین الان هم پخش کنید، تصویری از جوانان نیمه‌ی‌اول دهه‌ی ۸۰ به شما می‌دهد اما تصویر ۱۴۰۰ تا ۱۴۰۲ ما کجاست؟ تصویر آن دوسال مهیب کرونا که عزیز از دست دادیم؟ نه که فکر کنید فقط مشکل سینمای‌مان باشد، در تئاتر هم همین گرفتاری را داریم. یا آنقدر به دام استعاره می‌افتند که چیزی از حقیقت روز دستگیرتان نمی‌شود یا کلاً در فاز دیگری هستند. حالا سینما و تئاتر به‌لحاظ ممیزی بیشتر تحت فشارند، اما در ادبیات چرا دیگر زویا پیرزاد نداریم؟ یک روایت شبیه «عادت می‌کنیم» که کوچه‌ها، خیابان‌ها و قنادی‌های شهر لااقل در آن منعکس شده بود. روایتی از زندگی زنی از طبقه‌ی متوسط در شهر تهران که تصویری از زنان آن‌طبقه با آن‌ویژگی‌ها در آن‌سال‌ها می‌توانست ارائه دهد. همه‌چیزمان این‌روزها انتزاعی شده. دلم برای کتابی مثل «زمستان ۶۲» اسماعیل فصیح تنگ شده. من زمستان ۶۲ نبودم و تابه‌حال به اهواز سفر نکرده‌ام، اما تصویر فصیح از شهر و اتفاقات آن‌سال آنقدر در ذهنم نقش بسته که می‌توانم چشمانم را ببندم و به سال ۶۲، به اهواز سفر کنم.
دلم چنین روایتی در هنر می‌خواهد. هنرمندی که کاشف فروتن شوکران این روزهای ما باشد.
۲) از روایت روزها گفتم و دارم کتابی می‌خوانم به‌نام «خاطرات جنگ»، نوشته‌ی سیمون دوبووار. کتاب نسبتاً گران‌قیمتی است و نیم‌میلیون تومانی باید بابتش پول بدهید، اما ارزش‌اش را دارد. خاطرات دوبووار به‌عنوان یکی از مهم‌ترین متفکران زن و حامی جریان‌های استقلال زنان و البته یار ژان‌پل سارتر، فیلسوف اگزیستانسیال مشهور از سال ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۱. جنگ‌جهانی دوم هنوز شروع نشده اما همه منتظرش هستند. طبعاً خواندن این‌کتاب، از یادداشت‌های فلسفی دوبووار خیلی ساده‌تر است. خاطره‌نویسی روزمره اما جادوی‌قلم این زن باهوش را در خودش دارد. مشاهده‌گری دقیق و روایتگری صادق است. از افکارش می‌نویسد اما آن‌ها را در حکم واقعیت آن‌روزها به خواننده منتقل نمی‌کند. خواندن دوبووار احساساتی که می‌گوید زندگی بدون حضور سارتر برایش غیرقابل تصور است، همانقدر برایم جالب بود که روایت‌اش از مواجهه‌ی زنان دوروبرش با مقوله‌ی جنگ. ما به چنین روایتی نیاز داریم. تلفیقی از احساسات و جهان‌بینی شخصی با مشاهدات روزمره، بدون اینکه خسته‌کننده و ملال‌‌آور از کار دربیاید. البته که به‌ظاهر کلام ساده است اما درحقیقت مشاهده‌کردن، شبیه شنیدن حرف‌های دیگران، کار سختی است. اینکه بتوانی آن را از درونیات‌ات تفکیک کنی و درنهایت چیزی تحویل خواننده یا بیننده بدهی که هم بتواند نقطه‌نظرت را درک کند، هم خودش بی‌واسطه با جریانی که هنرمند را تحت‌تاثیر قرار داده روبه‌رو شود و احساسات خودش را تجربه کند. چنین هنرمندانی کاشفان فروتن شوکران هستند. روز‌به‌روز هم تعدادشان کمتر می‌شود؛ کسانی که صدای زمانه‌ی خودشان باشند، نه لزوماً به اعتراض. به مشاهده و روایت.

دیدگاه

ویژه فرهنگ
  • بوروکراسی در جهان مدرن برای نظم‌بخشی به امور جاری زندگی به‌وجود آمده و قرار شده رابطه شهروندان با دولت را سامان بخشد.

  • خبر آمد صبح جمعه ۲۵ آبان ۱۴۰۳ خورشیدی مسعود پزشکیان، رئیس‌جمهوری ایران به اتفاق سیدعباس صالحی، وزیر فرهنگ کفش و کلاه…

سرمقاله
آخرین اخبار