شکنجه بیخوابی
جواد سروش هامد جابرها در پنجمین نمایشگاه انفرادی، به مضمونی اجتماعی، تاریخی و سیاسی پرداخته است. عنوان نمایشگاه «تورمنتوم اینسومنیا» (شکنجه بیخوابی) است. جابر
جواد سروش
هامد جابرها در پنجمین نمایشگاه انفرادی، به مضمونی اجتماعی، تاریخی و سیاسی پرداخته است. عنوان نمایشگاه «تورمنتوم اینسومنیا» (شکنجه بیخوابی) است. جابرها در این پروژه با سه ویدئوآرت از مسائل تاریخی و سیاسی بهعنوان سوژه استفاد کرده است. نمایشگاه 27مردادماه در گالریِ فضای باز ریشه افتتاح شد و تا 8شهریورماه ادامه دارد. بهنظر میرسد در سالهای اخیر، بسیاری از هنرمندان ایرانی به مضامین تاریخی و اجتماعی توجه کرده باشند و آنچه در این دیار میگذرد، در نوعی از هنر بهشکلِ ثبت در تاریخ بازتاب داشته باشد. جابرها در بیانیه نمایشگاه نوشته است: در هر سهویدئو، دوربین ساکن است. دوربین خودش را جای بیننده میگذارد که در شرایط استبداد چون جسمی مسمومف پویاییاش را از دست میدهد. بیننده، استعاره از جامعهای است که در جریان روزها، ماهها و سالها شکنجه و استبداد گرفتار اضطراب و تاریخ پریشی است.
جواد سروش، نویسنده هنرهای تجسمی، در جستاری کوتاه به این نگاه و مجموعه پرداخته و با نگاهی موشکاف و شخصی از بیخوابی گفته است.
بَه! از این طرفها! چه شد روزنامه بهدست شدی؟ هامد را اخیرآً دیدهای، جابرها را میگویم؟ نه، طوری که نشده، نه از آنطورهای معمول، فقط گویا یکطورهای نامعمولی سه تا از ویدئوهایش را در «فضایِ باز ریشه» به نمایش گذاشته است. خودت بهتر از من میشناسیاش، همیشه دست به ریشه راه میرود، یک مدل ریشهبازِ غریبی است. از تو چهپنهان سهویدئو آنجا کاشته؛ یکی قدِ سروِ ابرکوه، آنیکی به هیبت صنوبرِ شالک و آن آخری بهظرافتِ افرای ژاپنی. خیالت تخت تاک و انگورش را از ریشه سوزاندهاند، خبری از قدح و باده نیست. اهلِنظر البته اگر باشی، در بوستانِ بیخوابیِ هامد جا برای پرسه و تأمل بسیار است.
یکم؛ آبشو
یا همان افرای ژاپنیِ باغِ بیخوابی، تصویری است از آخرین لحظاتِ بیداریِ یک ماهی، پیشاز خوابِ ابدیاش. رقصی متشنج در هوای آزاد، هوایی آنقدر آزاد که از فرطِ آزادی خفه میکند. آزادی خفه میکند. بله درست شنیدی؛ هوای آزاد خفه میکند درست بههمینعلت است که باید زیر آب بروی، البته انتخاب با خودت است یا زیرآبی میروی یا کلهات زیر آب برده میشود یا که خودت در هوای آزاد خفه میشوی، چنانکه افرای ژاپنی نیز پس از تحمل سرمای تیزِ آبان و کبودشدنِ برگها در هوای آزاد، برگریزان را میگزیند. ناگفته نماند که هامد، این نهال را به سالِ هشتادونه به خاک نشانده و افرای امروز دوازده است. تاک اگر میکاشت، سالِ دوازدهم انگورِ بالغِ پروپیمان میداد. چه کنیم که گویا هامد آنروزها بیشتر بهدنبالِ برگ بود تا میوه.
دوم؛ جنگ
صنوبرِ شالک، درختی رهاشده بیرونِ بوستان، بیرونِ مرزهای ایران، حتا بیرونِ بصره، بدونِ آب. خودت بهتر میدانی که زندگی به تمامی عرصهی نبردی است بیپایان، حالا تصورش را بکن، بیرونِ مرز، بیرونِ بوستان چه جنگی برپاست. احتمالاً جایی شنیدهاند که صنوبرِ شالک ریشههایی عمیق دارد و آب را خودش میکاود و مییابد، اما نمیدانستند یا خود را به ندانستن زدند که نهالِ صنوبر را در آن وضعیت به بیرون بوستان کشاندهاند. نگاه هامد اما به گلهای پیرامون صنوبر خوابیده است؛ بهاری دیگر آمده است آری اما برای آن زمستانها که گذشت نامی نیست، نامی نیست.
سوم؛ تورمنتوم اینسومنیا
سروِ ابرکوه را از دور دیدهای؟ از دور یکی است یک سرو، نزدیکتر که میشوی، انگار چند تن، چند تنهی بههمچسبیده است؛ یکی، دوتا، سهتا، نه عکسش را نگاه نکن، باید بلند شوی بروی آنجا دور درخت بگردی، بچرخی تا ببینیش، چهارتا، پنجتا، هامد میتواند تا پنج تن، پنج تنه پنج قلب را در جانِ این سرو نشانت دهد. همه را سال نودوشش روی هم نشاند و پنجسال بعد وسطِ بیابان به آتشکشید. آتشی که روزِ روشن به جانش نشاند، پس تیرگی شب را برافروخت.
بوستانِ هامد هم مثلِ هر بوستانِ دیگری در عکس و فیلم و کلام، گنجانده نمیشود. بوستان را سیری باید. اهل دارودرخت و هوای آزاد و ریشهبازی اگر باشی، تا هشتم شهریور امکان گشت و تأمل فراهم است. همتی باید و سعیِ نظری.
خدنگ غمزه خوبان خطا نمیافتد/اگرچه طایفهای زهد را سپر گیرن.
غزلیات، سعدی