هدف این بود که چطور کرگدن نشویم
کیوان کثیریان از نمایش کرگدنخوانی میگوید
کیوان کثیریان از نمایش کرگدنخوانی میگوید
سبا دادخواه
خبرنگار فرهنگی
کیوان کثیریان، روزنامهنگار، منتقد سینما و کارگردان تئاتر بهتازگی اجرای نمایشنامه «کرگدن» اوژن یونسکو، نمایشنامهنویس نامدار رومانیایی را در قالبی با عنوان «کرگدنخوانی» روی صحنه برد. «کرگدنخوانی» خوانش پنج متن با چهار ترجمه متفاوت بود که از 19 تا 24 مرداد در تالار استاد شهناز خانه هنرمندان ایران روی صحنه رفت و به دلیل استقبال مخاطبان شنبه 28 مرداد نیز در یک سئانس ویژه میزبان علاقهمندان شد. خیلی از منتقدان معتقدند که «کرگدن» بهترین نمایشنامه قرن است. «کرگدن» و به لحاظ مضمونی جهانشمول و قابل تعمیم است. همین مسئله خوانش این نمایشنامه در جامعه امروز ما را با اهمیتتر میکند. در این گفتوگو درباره همین اهمیت و درونمایههای مضمونی اثر و شیوه اجرای آن با کارگردان به بحث نشستیم که در ادامه میخوانید.
شاید ابتدا به نظر برسد که نمایشنامهخوانی بهویژه اگر طولانی هم باشد کسالتآور است بهویژه برای مخاطب بیحوصله امروز. مخاطبی که میتواند مثلاً کتاب صوتی این نمایشنامه را بشنود اما با تماشای کار و اجرای آن که صرفاً به خواندن متن محدود نمیشود، متوجه میشویم که با یک نمایشنامهخوانی صرف مواجه نیستیم. با این حال نگران این نبودید که ممکن است مخاطب با نمایشنامهخوانی همراه نشود؟
از ابتدا این تردید وجود داشت که مخاطب با شنیدن دوساعتونیم نمایشنامهخوانی، خسته شود و تحمل نکند. این خطر وجود داشت اما من امیدوار بودم که با جذاب بودن متن و شکل اجرای ما که کمی موسیقی در آن مهم بود و پشت بازیگرها تصاویری طراحی شده بود و صداها و افکتهای لازم را تدارک دیده بودیم و شکل اجرا -که کمی بازی در آن حضور داشت و حس وارد کار شده بود- جذابیت ایجاد کند. این عوامل باعث شد احساس کنم که امکان دارد تماشاگر ارتباط بهتری با کار برقرار کند و خوشبختانه این اتفاق افتاد.
بازخوردهای خیلی زیادی از تماشاگران گرفتم و نگرانی من که احساس خستگی آنها بود، برطرف شد؛ چون ریتم کار طوری طراحی شده بود که یک شتاب دلپذیری در آن به وجود آمد و به هر حال چهار صحنهای بودن نمایشنامه هم باعث شد تماشاگر خیلی خسته نشود. نمیگویم آنقدر جذاب بود که تماشاگر میخکوب شود؛ اما مخاطب را خسته نکرد.
نمایشنامه کرگدن یکی از مشهورترین نمایشنامههای معاصر است که میتوان احتمال داد بسیاری از مخاطبان، آن را خوانده و با متن آن آشنا هستند و به همین دلیل ممکن است به پای تماشای آن نیایند. چه شد که سراغ متن دیگر و نمایشنامه کمتر خواندهشده نرفتید و نمایشنامه کرگدن را انتخاب کردید؟
بله. کرگدن مشهورترین و شاید به اعتقاد بعضی منتقدین، بهترین نمایشنامه قرن بیستم است و خیلیها ممکن است آن را خوانده باشند؛ ولی آنچه به نظرم آمد و انتخاب آن را در شرایطی که در آن زندگی میکنیم مهم کرد، این بود که به لحاظ مضمون خیلی متناسب با شرایط روز ماست. شرایط انسانهایی که کنار ما زندگی میکنند و خود ما. به نظر من، کرگدن نمایشنامه بسیار انسانیای است و خیلی نزدیک میشود به ویژگیهای انسانی و غیرانسانی. طبیعتاً انتخاب کرگدن بیهدف نبود و اینکه شهرت این نمایشنامه و آشنایی مخاطب با آن میتوانست نقطه اتکای ما باشد برای این جذابیت، البته جذابیت اولیه و به نظرم اتفاقاً کمی هم کنجکاوبرانگیز بود. حتی برای افرادی که آن را خوانده بودند یا اجراهای دیگر را که در تهران روی صحنه رفت، دیده بودند؛ باز هم نمایشنامهای به این شهرت و پرمخاطبی، کنجکاوبرانگیز بود.
فکر میکنم دستکم 5 ترجمه از این نمایشنامه وجود داشته باشد و شما سراغ چندتای آنها رفتید. نگران نبودید که یکدستی متنها در شبهای اجرا مخدوش شود و اصلاً چرا چند متن را اجرایی کردید؟
پنج ترجمه مهم دستکم از کرگدن وجود دارد که ما چهارتای آنها را اجرا کردیم. ایده اولیه من همین بود که پنج ترجمه کرگدن را -هر شب یک ترجمه را- بخوانم. این پروژه چندروزه، یک رنگآمیزیای پیدا کرد. در لحن، ادبیات و انتخاب کلمات، تفاوتهایی وجود دارد که برخی خیلی مبنایی است، برخی نه و این کار را برای من جذابتر میکرد. من از پنج ترجمه، چهارتا را انتخاب کردم و یکی را انتخاب نکردم و یکی از این چهارتا را در پنج روز اول، دوبار اجرا کردیم. یک اجرای انگلیسی هم داشتیم که روز اول این پروژه انجامش دادیم که بهدلیل وقت کمی که داشتیم فقط صحنه چهارم این نمایشنامه را اجرا کردیم که سه بازیگر داشت و حدود 55-50دقیقه هم طول کشید. البته در برنامه من هست که بخش انگلیسی را کامل کنیم. نکتهای که وجود داشت، این عدمثبات در متن، تسری پیدا کرد به عدمثبات در بازیگرها و عدمثبات در نقشها و این برای من جالب بود چون یک رنگآمیزی دیگری باز به کار داده میشد.
برای این 15-14نقش -که البته یکی، دونقش کوتاه که صدا بود را حذف کردیم- 27-26بازیگر روی صحنه رفتند. در این هشت شب که کرگدنخوانی داشتیم که ما دوشب هم تمدید کردیم، یکبار اجرای انگلیسی و هفت اجرای فارسی؛ درنهایت ترجمه خانم داوری را سهبار خواندیم، ترجمه خانم صابری را دوبار، ترجمه آقای آلاحمد و کاشیگری را هم هر کدام یکبار و یک ترجمه هم که انگلیسی بود. درواقع بازیگران ما هر شب نقشهای متفاوتی داشتند. بعضی از بازیگران در یک اجرا بودند، در اجرای دیگر نبودند و نقشها چرخید و عملاً ما پنج نمایش را خواندیم. پروژه سنگینی بود و برای بازیگران هم تجربه جالبی بود که نقشهای مختلف یک نمایشنامه را بخوانند و با آن درگیر شوند. این بیثباتی بهنظرم در مورد خود بازیگران و نقشها جذاب بود. واقعیت این است که این 27-26نفر در یک اجرا یا بعضیها در شش اجرا بودند. بعضیها یک نقش خواندند، بعضیها سه نقش یا چهار نقش و در یک مورد، یکی از دوستان ششنقش را در این هفتشب فارسی بازی کرد.
این بیثباتی جذاب بود و ایدهاولیه هم همین بود، با اینکه خیلی از دوستان و همکاران توصیه میکردند که این کار انجام نشود. باتوجه به زمان کوتاهی که داشتیم، میگفتند امکانپذیر نیست اما ایستادیم و انجام دادیم و از این بابت خوشحالم که صورت گرفت.
جدا از تنوع متن با تعدد بازیگر هم مواجه بودیم، بازیگرانی که جایشان برای اجرا در شبهای مختلف تغییر هم میکرد. این ساختار کار را دشوار نمیکرد؟
به نظرم بله، نقاط خیلی روشنی در این نمایشنامه وجود دارد که کاملا با شرایط جامعه امروز و جایگاهی که در آن زندگی میکنیم، همخوانی دارد. یعنی درواقع کاملا میشود با خیلی از موقعیتهای نمایشنامه و با خیلی از پرسوناژها همراهی کرد. نمایشنامه، نمایشنامهای است که آدم را به فکر فرو میبرد و آدم میتواند خودش را جای هرکدام از اینها بگذارد و سیر تغییر اینها به سمت کرگدنشدن را ببیند. بههرحال، کار لایههای خیلی مختلفی دارد و بهنظرم میشود مفصل درباره آن حرف زد. اشتیاق خیلی از کاراکترها برای کرگدنشدن، یکی از نقاطعطف این نمایشنامه است. سرنوشت محتوم یک مقاومت در برابر کرگدنشدن، درباره یکی از کاراکترها و این عادیشدن کرگدنشدن و کرگدندیدن در کوچه، خیابان و رسانه عمومی و عادیشدن و دیدهشدن کرگدنها در مناسب مهم، نقاطی است که میشود کامل درباره آنها حرف زد. همچنین میتوانیم خودمان را در هیئت کرگدنهایی که روی صحنه نیستند و در جامعه هستند، ببینیم. مقاومت در برابر کرگدنشدن و سختی و رنج انسانماندن هم یکیدیگر از تمهای موجود در کرگدن است. کرگدن مسئله اخلاق و طبیعت را مطرح میکند و لایههای گوناگونی هم دارد که قابل تحلیل است؛ بههرحال با شرایط امروز ما نزدیک است.
به نظر شما متن نمایشنامه کرگدن و جهان قصه آن چقدر با حالوهوای جامعه امروز ما سنخیت و نزدیکی دارد و مخاطب میتواند جهان متن را به جهان زندگی و تجربههای زیسته خود در جامعه امروز پیوند بزند؟
من از سالهای خیلی دور در دانشگاه و با همین گروهی که سالی یکبار نمایشنامهخوانی کار میکنیم، کار تئاتر کردم که پارسال هم چلاق آینیشمان کار مکدونا را، در سهشب در تماشاخانه انتظامی اجرا کردیم. گروهی هستند که همدانشگاهی بودیم و 30سال پیش کار تئاتر میکردیم.
دوستیمان ادامه پیدا کرد، هرکسی یک جای دنیا کار و زندگی میکند. خیلیها در جاهای مختلف ایران هستند خیلیها از هم دور هستیم؛ اما برای این کار یکی، دوتا بچهها از کشورهای دیگر آمدند، ماندند و در اجرا هم حضور داشتند. از شهرهای دیگر هم همینطور. از شیراز و جاهای دیگر. ما در دانشگاه شیراز کار تئاتر میکردیم و در تهران هم همان اوایل چندتایی اجرا کردیم و بعد از آن مسیرم بهسمت دیگری کشیده شد و وقفهای ایجاد شد.
واقعیت این است که من بهخاطر اهمیت خیلی زیادی که فکر میکنم متن دارد -نسبت به اجرا- نظرم را بیشتر جلب میکند و نمایشنامهخوانی این فرصت را میدهد که متن بیشتر مورد توجه قرار بگیرد. درواقع کمی توجه من را بیشتر جلب میکند و باتوجه به سختیها و گرفتاریهای زیاد یک اجرا، یکی از دلایل دیگر اینکه فکر میکنم نمایشنامهخوانی در دسترستر است و بهتر میشود آن را به نتیجه رساند. این شکل را انتخاب کردم که میتواند منتهی شود به اجرا. در این پروژه که خیلی هم سنگین بود، باتوجه به تنوع ترجمه و بازیگر و نقشها و بزرگبودن گروه، باتوجه به این ایدهای که من عملی کردم، اعضای گروه 37-36 نفر بودند که 27-26 نفر بازی کردند. ما یک مقدار بازی را هم وارد کار کردیم؛ حس را تقویت و روی ریتم کار کردیم. چیزهایی که در اجرا بیشتر مورد توجه قرار میگیرد، موسیقی، صدا و یکسری تصاویر است که خیلی کمککننده بود و تا حدودی جایگزین فضا شده بود. درواقع فضاسازی کردیم و کاراکترها را در صحنه پشت نمایشنامهخوانها، طراحی کردیم.
پروژه پرزحمت و سنگینی شد؛ اما اگر قرار بود این ۵ ترجمه اجرا شود به هر شکلی، فضا یک مقداری متفاوت بود و دردسرهایش خیلی بیشتر میشد. به نظرم فرم نمایشنامهخوانیای که در ایران خیلی جدیتر از جاهای دیگر دنیا گرفته شده است، فرم بدی نیست؛ برای اینکه ما روی متن تمرکز کنیم و کلمات و ارزش کلمات بیواسطهتر به مخاطب منتقل شود و به گوش بیشتر اهمیت دهیم.
گرچه ما کمی هم بازی وارد کردیم و میزانسن را هم طبق روال، حذف کردیم که بشود متن را بهتر شنید. به اجرا هم تا حدودی فکر کردهام. به لحاظ شکلی خیلی از اجرا دور و شاید کارهایی کردیم.
اما به نظرم نمایشنامهخوانی به ذائقهام، با توجه به گرفتاریهای خود من و بچههای دیگر که مشغلههای مختلف و وقت کم دارند، بیشتر خوش میآید. کارهای دیگری هم خواهم کرد؛ اما به نظر میرسد که کارمان با کرگدن ادامه خواهد داشت و فکر میکنم از آن نمایشنامههایی است که باید بیشتر خوانده و شنیده شود و افراد بیشتری آن را بشنوند. شاید تاثیر بهتری روی آدمهای بیشتری داشته باشد.
در همین اجراها که رفتیم -کمی هم باعث تعجب خودم هست- خیلی از تماشاگرها گریه هم کردند و تحتتاثیر مضمون نمایشنامه قرار گرفتند. برخی از تماشاگرها با متن یا کاراکتر همراهی و همدلی کردند و احساساتی شدند.
کلمه و متن بهخودیخود هم اگر با تمرکز بیشتر روی متن خوانده شود، میتواند تاثیر جذابی روی مخاطب بگذارد.
آیا قصد دارید کار دیگری را هم روی صحنه ببرید و درواقع به کارگردانی نمایشنامهخوانی ادامه دهید؟
شاید باز هم نمایشنامهخوانی انجام دهم؛ باتوجه به اینکه گروه خیلی صمیمی و رفیقی داریم که همهمان در شرایط مشابه و علاقمند به تئاتر هستیم. من خودم از تماشاگران حرفهای سالیان سال تئاتر هستم.
قبل از اینکه در سینما و منتقدین سینما بیایم، در سال ۸۰ عضو هیئتمدیره کانون ملی منتقدان بودم. همیشه به تئاتر نزدیک بودم؛ جدای از زمانی که در دانشگاه کار میکردم و بعدش بیشتر با نوشتن و نقد تئاتر ادامه دادم و در تهران سه، چهارتا کار در سالنهای کوچک اجرا کردم و بعد از آن مسیرم بهسمت روزنامهنگاری کشید اما در شرایطی هستم که به کارهای دیگر هم فکر میکنم.