از روزگارِ رفتة جناب گلستان
جواد طوسی منتقد سینما ابراهیم گلستان هم رفت، داستاننویس و مترجم و فیلمساز و تحلیلگری غُد و یکدنده که «روشنفکری» را به شیوة خود معنا و اجرا میکرد. گاه آنقدر
جواد طوسی
منتقد سینما
ابراهیم گلستان هم رفت، داستاننویس و مترجم و فیلمساز و تحلیلگری غُد و یکدنده که «روشنفکری» را به شیوة خود معنا و اجرا میکرد. گاه آنقدر متفرعنانه و از آن بالا بالاها و گاه سکوت در برابر هر انتقادی از خودش. فارغ از این خصوصیات شخصیتی، گلستان طبعی هنرمندانه و حسی شاعرانه و منحصربهفرد داشت. تعلّقخاطر او به شیخ مصلحالدین سعدیشیرازی و نویسندگان صاحبسبک و چیرهدستی چون ارنست همینگوی و ویلیام فاکنر، نثر متفاوت و دلنشین و ذوق شاعرانه و حسوحال غریب و فرم بدیعی را در شماری از آثار او نمودار کرده بود که نمونههای عینیاش را در مجموعه داستانهای «جوی و دیوار و تشنه»، «شکار سایه»، «آذرماه آخر پاییز»، «در گذارِ روزگار» و داستان نیمهبلند «مَدومِه» و فیلمهای مستند «موج، مرجان، خارا» و «تپههای مارلیک» میبینیم. مثلاً در بعضی از داستانهای او مثل «سفر عصمت» و «ماهی و جفتش» (از مجموعة جوی و دیوار و تشنه)، ایجاز و تصویرگرایی و قرار دادن بیواسطة خواننده در موقعیتی که نویسنده توصیف میکند، یادآور بعضی از قصههای کوتاهِ ماندگار صادق چوبک است. یا به یاد بیاوریم نَریشن نابِ ابتدا و انتهای فیلم «موج، مرجان، خارا». فیلم
بلند «خشت و آینه» در ترکیبی از نقاط قوت و ضعف، اثر متفاوتی در سال ۱۳۴۴ بود که موافقین و مخالفین خودش را داشته و دارد و بدون شک در فرم و زبان بصری جلوتر از کلیشههای متداول زمانة خود بوده و همچنان میتوان از چند فصل درخشان و تکنیک خلاقانهاش در بعضی صحنهها یاد کرد. در «اسرار گنج درّه جنی» نیز همین حس و نگاه تجربیِ غیرمتعارف گلستان را (اینبار آمیخته با نگاهی هجوآمیز و آیندهنگرانه) میبینیم که البته درنهایت نمیتواند «اغتشاش» را به یک فرم دلخواه و تثبیتشده تبدیل کند.
عوام با نگاه اخلاقی میگویند «پشتِ سر مُرده حرف نزن». تشّخص والای ابراهیم گلستان و ارزشهای انکارناپذیر شمار قابلتوجهی از آثارش ما را ملزم میکند که چنین نگاه عوامانهای نداشته باشیم و برای او حضوری جاری و نامیرا قائل شویم. اما این واقعیت را هم بگوییم که گلستان به اتکای صاحبنظر بودن و مؤلفههای کاری قابل بحثاش میتوانست تعریف بهتر، ملموستر و جذابتری از «روشنفکری» ارائه دهد که متاسفانه این را از جامعة فرهنگی و علاقهمندان سرزمیناش دریغ کرد. او میتوانست طی این ۴۴سال بهجای کنار آمدن با تبعیدی خودخواسته و زخم زبان و نگاه تحقیرآمیز و اضافهکردن لیست سیاهش از بزرگان و افراد تاثیرگذاری چون احمد شاملو، نجف دریابندری، ناصر تقوایی، مهندس بازرگان و…، حضور جریانسازتری در عرصة فرهنگ و هنر داشته باشد و در بزنگاههای تاریخی نیز شاهد موضعی صریح و رادیکال و مطالبهگر از او میبودیم.
بر پایة این تلقی و باور، شخصاً معتقدم که در جامعة ملتهب و پُرنوسان و ناموزون و خارج از مدار عدالت ما در طول تاریخ معاصر بهطور اجتنابناپذیر اقتضا میکند که نگرش سیاسی اجتماعی و ژورنالیسم مطبوعاتی و رسانهای بهشکل مستقیمتر صریحاللهجهتری مطرح و اجرا شود. بهتعبیر واضحتر، چنین فضای نابرابر و متناقض و پارادوکسیکالی، محافظهکاری و عافیتطلبی را بر نمیتابد. به همین خاطر با وجود نگاههای تند و بیرحمانهای که متوجه دوست قدیمی به لیست سیاه پیوستة گلستان یعنی جلال آلاحمد بوده و هست، حضور عیان و بیترسولرز او را در صحنة «اجتماع و سیاست» و حوزة فرهنگ، موجهتر و تاثیرگذارتر میدانم. با همه این اوصاف، در برابر جایگاه رفیع و تاریخساز ابراهیم گلستان سر تعظیم فرود میآورم.