نوید شیراز!
رضا ضیاء پژوهشگر ادبیات فارسی و موسیقی ایرانی بهنظر من بزرگترین ایراد تخصص و تخصصگرایی، تکبُعدی شدن است. متخصصّانِ فراوانی میشناسم که در سایر امور، بهم
رضا ضیاء
پژوهشگر ادبیات فارسی و موسیقی ایرانی
بهنظر من بزرگترین ایراد تخصص و تخصصگرایی، تکبُعدی شدن است. متخصصّانِ فراوانی میشناسم که در سایر امور، بهمعنایِدقیقِ کلمه «عامی»اند. پزشکانِ بزرگی که فقط پزشکند و از هیچچیز دیگری جز پزشکی اطلاعی ندارند. این بلیه در هنر و حتّی گاه علومانسانی (که بهظاهر باید افراد متخصصاش «ذوفن» باشند) نیز به چشم میآید؛ استادانِ درجه یکی در ادبیات دیدهام که به زشتترین نحو ممکن لباس میپوشند و هنرمندانی دیدهام که خانههایشان ـ با اینکه گران و تجملاتی است ـ زشت و بیقواره است.
افقه اصلاً از اینگونه نیست. این نیست که فقط تنبک بنوازند. اوّلاً که در همین زمینه استثناست؛ در تنبک شاخص شدن، بسیار دشوار است، چون رقیب زیاد دارد و از طرفی خیلی هم امکانی برای پیدا کردن لحن و شیوه خاص ندارد؛ یکسری تکنیک مشخّص و عام دارد و هم اینکه بههرحال سازِ ویژه تکنوازی نیست و بیشتر برای همراهی ساخته شده. افقه در چنین شرایطی شاخص شد. نهفقط شاخص، بلکه «جریانساز» شد؛ تنبک را به قبل و بعد از خودش تقسیم کرد. امکاناتی به این ساز افزود که در مخیّله کسی هم نمیگنجید. نوازندگیِ او حقیقتاً حیرتآور است. شاید حیرتآفرینی با سازهای کوبهای چندان کارِ شاقّی به نظر نیاید، ولی نوازندگی او به ایجاد شگفتی در مخاطب محدود نماند و جرقهای نبود که مثلِ خیلیها بدرخشد و تمام شود. مدّتهاست که بر قلّه ایستاده و با بسیاری نوازندگان فاصلهای محسوس دارد.
دوم اینکه فقط تنبکنواز خوبی نیست؛ تار هم به کمال مینوازند. جالب است که تارش فقط «شیرین» یا «جالب» نیست. به اندازه یک نوازنده حرفهایِ تار، خوب ساز میزند. درست سبک دارد. یعنی نوازندگیاش در تار هم ابتکاری است. هم در سونوریته، هم در تکنیک و هم در فضاسازی. درست مثلِتنبکنوازیاش. و صدالبته که اینقدر حرفهای است که بسیاری از مخاطبانش اصلاً نمیدانند تار میزند. این رفتار را مقایسه کنید با استاد لطفی عزیز که گاهی در یک اجرا چهارتا ساز (تار، سهتار، کمانچه، دف) میزد و آواز هم میخواند.
از بُعد اجتماعی و سیاسی هم پویا و شجاع است. در شرایطی که بسیاری از «هنرمندان» سکوت کرده بودند و دم نمیزدند، او با شجاعت اعتراض کرد و تاوانش را هم داد.
ولی چیزی که بیشازهمه اینها در افقه برایِ من جذاب است، عدمِ مرکزگرایی اوست. هربار به این فکر میکنم که هنرمندی با همه شهرت و توانایی در شیراز مانده، به او آفرین میگویم.
این حرفم، حتماً برای بعضی برخورنده است، ولی نرفتنِ افقه به تهران و مهاجرت نکردنش، در نظرِ من حکایت از نوعی سلامتِ روان و آرامشِ درونی میکند.
اگر دیگران هم مثلِ او میاندیشیدند، امروز چقدر ایران غنیتری میداشتیم و چقدر «شهرستان»هایمان، سرشارتر و ثروتمندتر و غنیتر بودند.
این تواضع ذاتی و سلامتِ درونی، از رفتارش در فضای مجازی هم پیداست. صفحهاش تیک آبی ندارد. مثلِ اینهایی هم نیست که با دو، سه هزار دنبالکننده مینویسند: «official» و «زیر نظر ادمین اداره میشود»!
نه! اینستاگرامش دستِ خودش است و گاهی که دوستی چیزی از او به اشتراک میگذارد، استوری میگذارد و تازه از او تشکر هم میکند. اینطور نیست که بخواهد بگوید من خیلی سرم شلوغ است و اصلاً حواسم به شما کوچولوها نیست!
باری، امیدوارم سالیانِ سال در آن خانه زیبا به همراهِ همسرِ بافرهنگ و اصیلش، سرمشقی باشد برای جوانانی که فکر میکنند راهِ ترقّی از مسیرِ مهاجرت به تهران، سپس کوچ به «خارج» میگذرد!