جستـارهـایی در جستـارنویسی
جستار و جستارنویسی ازجمله واژهها و اصطلاحاتی است که در چند سال اخیر بسیار مورد استفاده قرار گرفته و بهچشم میخورد. مثلاً کتابهای زیادی منتشر شده که عنوان جست
جستار و جستارنویسی ازجمله واژهها و اصطلاحاتی است که در چند سال اخیر بسیار مورد استفاده قرار گرفته و بهچشم میخورد. مثلاً کتابهای زیادی منتشر شده که عنوان جستاری بر فلانچیز را بر جلد خود دارد. مثلاً «جستارهایی درباره عشق»، نوشته آلن دو باتن یا «جستارهایی درباره زن»، به قلم سوزان سانتاک. برخی کتابها هم درباره خود جستارنویسی است. مثلاً «چگونه جستار بنویسم» یا کتابِ «این هم مثالی دیگر» از دیوید فاستر والاس که در عنوان فرعی آن در نسخهی فارسی و انگلیسی، بهعنوان مجموعهای از جستارها معرفی شده است. همچنین بسیاری از مطالبی که در نشریات، روزنامهها و مجلات منتشر میشود با رویکرد جستارنویسی نوشته شده است. همچنانکه برخی از نوشتههایی که در شبکههای اجتماعی و فضای مجازی نشر مییابد خود را جستار معرفی میکنند. درواقع امروزه جستار از فضاهای آکادمیک و تخصصی عبور کرده و به فضای عمومی راه یافته است. داریوش آشوری نیز در کتاب فرهنگ علوم انسانی خود، دو واژهی رساله و جستار را بهعنوانِ برابرِ کلمهی Essay آورده و برای Essayist نیز از رسالهنویس و جستارنویس استفاده کرده است. آنچه در درجه اول برای فهم جستار و تمایز آن
از شیوههای نگارشی دیگر لازم است این است که بدانیم جستار را با مقاله اشتباه نگیریم. جستار معمولاً نوشتهای است که در آن استدلالهای شخصی نویسنده مطرح میشوند. از جستار عموماً برای نقد ادبی، بیانیههای سیاسی، استدلالهای عالمانه، مشاهدات مربوط به زندگی روزمره، یادآوری خاطرات و تأملات نویسنده استفاده میشود. شاید آخرین کتابی که درباره جستار منتشر شده کتاب «سیاست جستار» باشد که ازسوی «نشر نی» وارد بازار کتاب شده است که در آن جستارهایی از جورج لوکاچ، تئودور آدرنو، جودیت باتلر، رابرت هالوت کنتور و مایکل هامبورگ آمده با ترجمههای مراد فرهادپور، صالح نجفی، رضا رضایی و امیر کمالی که گردآوری این مجموعه هم بهعهده امیر کمالی بوده است. «سیاست جستار» مجموعهای است از مهمترین مناقشههای تفکر معاصر غرب در باب «جستارنویسی» بهمثابه امری که شاید محل تأنی و توجه نبوده است. واقعیت این است که از زمان «میشل دمونتنی» تا امروز، جستارنویسی همواره با تردید در مورد سرشتاش، خردهگیری در باب هدفاش و پرسش درباره کاربردش روبهرو بوده است و مقالات کتاب هم حول همین مفاهیم و مسئلهها میچرخد. میشل دومونتنی، نخستین کسی بود که هنگام
انتشار مجموعهای از نوشتههایش در سال ۱۵۸۰، از لفظ «essai» برای اشاره به آنها استفاده کرد. با انتشار کتاب مقالات مونتنی نوع جدیدی از نوشتار ارائه شد. در این غالب جدید، سبک و ساخت به اندازه محتوا اهمیت داشت و بسیار بیشتر از غالبهای تنگ و محدود کلاسیک به نویسنده آزادی عمل میداد. شعر موتیفهای خود را از زندگی و هنر میگیرد؛ جستار الگوهایش در هنر و زندگی است. شاید این برای تعریف تفاوت کافی باشد: تناقضمندی جستار تقریباً مانند تناقضمندی پرتره است. در برابر تابلوی منظره ما هیچگاه از خودمان نمیپرسیم که آیا این کوهستان یا آن رودخانه واقعاً همانطور است که نقاشی شده یا نه، اما در برابر هر تابلوی پرتره مسئله شباهت همواره خواسته و ناخواسته به ذهن ما خطور میکند. این مسئله بهرغم سادگی و سطحی بودنش هنرمندان راستین را به استیصال میکشاند. جستارنویسی بین دانش و زندگی وساطت میکند. ازیکسو با تن زدن به رسوم جاری، نسبت به جنبه فاضلانه مقالهنویسی دانشگاهی موضع میگیرد و ازسویدیگر با پرهیز از باب روز بودن و مصرف شدن فوری و فوتی، با آنچه تولید صداهای مکتوب نامیدهشده احساس بیگانگی میکند.
درواقع کتاب «سیاست جستار» را میتوان جستارهایی درباره جستار دانست. درواقع جستارهای این مجموعه نشان میدهد که محل مناقشه کجاست. بهعبارتدیگر این کتاب، متشکل از جستارهایی درباب جستارنویسی، ماهیت، سیاست و کارکردهای آن است. در این مجموعه که روندی دومینووار دارد، لوکاچ درباره ماهیت و صورت جستار و آدرنو درباره جستار بهمثابه صورت نوشته و جودیت باتلر هم مقدمهای بر جان و صورت لوکاچ نگاشته است. هالوت کنتور هم مطلبی دارد با عنوان «عنوان جستار، تمثیل باروک» و «جستار بهمثابه صورت»، همچنین آدرنو هم مطلب دیگری در این کتاب دارد با عنوان «تزهایی درباره زبان فیلسوف». کتاب با مطلبی از مایکل هامبورگ با عنوان «جستاری درباب جستار» به پایان میرسد. آنچه در این کتاب مورد توجه قرار گرفته این است که علم به میانجی خود و هنر ازطریق صورت سراغ آشکارسازی حقیقت میرود. جستار نمیتواند از هیچکدام روی برگرداند. درواقع جستار صورت و حیات حقیقت را در افق حقیقت به هم پیوند میدهد. امیر کمالی در مقدمه کتاب مینویسد: «تا پیشازاین، برای کسانی که شکل خاصی از نوشتن را تجربه میکردند یا مخاطب شکل خاصی از متنها بودند، معنای جستار بیشتر توافقی
بود بر سر چیزی مثل «ذرهای از همهچیز»؛ کمی کوتاهتر، کمی احساسیتر، کمی ادبیتر، کمی رهاتر از قیدوبند نوشتههای مستدل و کمی فارغتر از روح جمعی دانش بهمثابه سوپراگویی همهجا ناظر. مجموعه حاضر نیز احتمالاً چیزی را عوض نخواهد کرد بلکه صرفاً صحبت بر سر تلاشی است که آن را تبیین سیاست جستار مینامیم.