| کد مطلب: ۷۲۴۰
مؤمن به ســادگی

مؤمن به ســادگی

حسین گنجی منتقد هنری شعر فارسی در سده گذشته به چندنفر محدود به‌عدد انگشتان‌دست بند بوده است. یکی از آنها بی‌گمان احمدرضا احمدی است. او با شیبی ملایم و آرام، ب

ganji hossein

حسین گنجی

منتقد هنری

شعر فارسی در سده گذشته به چندنفر محدود به‌عدد انگشتان‌دست بند بوده است. یکی از آنها بی‌گمان احمدرضا احمدی است. او با شیبی ملایم و آرام، به سبک بزرگ‌شدن کودکی ساکت در یک محله شلوغ، خود را کم‌کم به سطح رساند و به‌جایی‌که اکنون خیلی‌ها که هم‌ردیف او بودند، باید بگویند این همان پسرک خجالتی دهه‌های 30 و 40 است که از لابه‌لای خاطرات و نامه‌های دیگران شناختیم. حتی جایی به کنایه به او بی‌استعداد هم گفته شده بود و آنقدر نادیده انگاشته بودند او را که نقد جدی یا فحشی هم حواله‌اش نشده بود. به‌هرحال شاعران پرزوری در دوران او مشهور شدند که کم هم فحش نخوردند به‌خاطر ساختارشکنی‌هایی که داشتند. نمونه بارز و سرآمدش؛ فروغ فرخزاد.
چرا راه دور برویم، وضعیت احمدرضا و نگاه دیگران به او را باید از زبان و نامه فروغ به او دریابیم.
فروغ در نامه‌اش به احمدرضا می‌گوید: «سعی نکن زیاد شعر بگویی. فریفته هیجان و شدت نشو. بگذار همه‌چیز در ذهنت ته‌نشین شود.» از قرار خیلی‌ها به او گفته و تیکه انداخته بودند که شاعر پرگویی است و خودش هم بارها گفته بود که مرتب می‌نویسد و تعداد کتاب‌های شعری که منتشر کرده، گواه این ماجراست. فروغ حتی در این نامه در مقام معلم او را از مسیری که می‌رود بر حذر می‌دارد و این مسیر شاعرانه را عبث و بی‌نتیجه می‌داند و در همین نامه درخشان می‌گوید: «احمدرضای عزیز، «وزن» را فراموش نکن، به توان هزار فراموش نکن، حرف مرا گوش بده. به‌خدا آرزویم این است که استعداد، حساسیت و ذوق تو در مسیری جریان پیدا کند که یک مسیر قابل‌اطمینان، قرص و محکم باشد. حرف‌های تو این ارزش را دارد که به‌یاد بماند. من معتقدم تو هنوز فرم خودت را پیدا نکرده‌ای و این راهی که می‌روی، راه درستی نیست.» اما فروغ هم مثل هرکسی می‌تواند اشتباه کرده باشد و احمدرضا احمدی با پایداری در مسیر سادگی بی‌حد و بی‌پیرایگی مختص به خودش در شعر فارسی که کمتر نمونه‌ای به‌این‌حد مینی‌مال می‌توان یافت، نشان داد که به باید و نباید، کسی شاعر نمی‌شود. شاعری به یک آن است و لحنی که دیر یا زود بدان خواهی رسید و او اکنون پس از حداقل شش‌دهه کار شاعری بدان رسید و خود را در ذهن بخش بزرگی از جامعه ثبت کرد و شاعری که ثبت شود را چه‌کسی می‌تواند دیگر از ذهن‌ها پاک کند. فروغ خود مهمترین شاعر سهل و ممتنع ما به‌تعبیر فیض شریفی است و باید بگویم نقطه‌اوج این سهل و ممتنع‌بودن را باید در احمدرضا احمدی دید. فروغ در جایی می‌گوید: «در کوچه باد می‌آید/ این ابتدای ویرانیست.» و در نقطه‌ای بالاتر و به‌مراتب ساده، مدرن‌تر و درعین‌حال دشوار در عمق و معنایی که ایجاد می‌کند، این احمدرضا احمدی است که می‌گوید: «در هنگام صبحانه، ناهار، شام/ این جهان تلخ و سوگوار را / به یاد می‌آورم.» احمدرضا احمدی را ازاین‌منظر باید بی‌پیرایه‌ترین شاعر ادبیات فارسی دانست. کسی که برعکس آنچه فروغ به او گوشزد کرد، آنقدر سپیدنویسی و ساده‌نویسی کرد تا از آن دُر و گوهرهای گرانی پدیدار شد. درست است که شاید شاعران دیگر کمتر گفتند و گزیده‌تر، اما احمدرضا نشان داد در معدن‌های صعب، سخت و در میان کوه‌های بزرگ، می‌توان به رگه‌هایی درخشان از طلا رسید. ترکیب‌بندی‌ها، تک‌مضراب‌ها و عبارت‌هایی که در این جهان پرشتاب چه‌بسا بیشتر به کار آدم شهری بخورد و بیشتر به‌یادش بماند. احمدرضا احمدی با انبوهی از کلماتی که ساخت، نماد تمام‌عیار پایمردی بر ایده، ایمان به سادگی و آنی که در وجودش است و امیدوار به زندگی و حاشیه‌نشینی است. از او جز اخباری درباره بیماری‌اش در این سال‌ها، کمتر سروصدایی شنیدیم. او هیچ کاری نکرد و نداشت جز اینکه شاعر باشد و در آخر به این مقام دست یافت و رفت. اما باز دلم می‌خواهد به آن نامه فروغ به احمدرضا برگردم و آن آغاز درخشان که اگر امروز فروغ بود، شاید در مراسم سخنرانی باید آن را پشت تریبون می‌خواند: «خیلی خوشحالم که رفته‌ای به جایی که نشانی از این زندگی قلابی روشنفکری تهران ندارد. برای تو که هوش و ذوق فراوانی داری، همچنین معصومیت و پاکیزگی فراوان...»

دیدگاه

ویژه فرهنگ
  • بوروکراسی در جهان مدرن برای نظم‌بخشی به امور جاری زندگی به‌وجود آمده و قرار شده رابطه شهروندان با دولت را سامان بخشد.

  • خبر آمد صبح جمعه ۲۵ آبان ۱۴۰۳ خورشیدی مسعود پزشکیان، رئیس‌جمهوری ایران به اتفاق سیدعباس صالحی، وزیر فرهنگ کفش و کلاه…

یادداشت
آخرین اخبار