به باد تکیه کرد و بر باد رفت
در رثای فریماه فرجامی
در رثای فریماه فرجامی
سحر عصرآزاد
منتقد سینما
در رثای هنرمندی همچون فریماه فرجامی میتوان بهرسم مألوف؛ کارنامه معتبرش را بهواسطه فیلمهای نمونهوار، کاراکترهای منحصربهفرد و نقشآفرینیهای متمایز، مورد استناد قرار داد و شمایل ماندگارش را بهوسعت جهان پردهنقرهای که هیچگاه با او مهربان نبود، ترسیم کرد.
اما با تجسم چشمانِسبزِ همیشه غمگین، صدای پخته و خشدار و وقار رسوبکرده در عمق کالبدش؛ ذهن و قلمم از همه زنان تمامنشدنیای که خلق کرده؛ از لاله «خط قرمز»، سوسن «تیغ و ابریشم»، مونس «سرب»، ماه منیر «مادر»، فروغالزمان «پرده آخر»، سیمین «آب و آتش» و... عبور میکند و بیاختیار بر یک قاب، یک کاراکتر، یک نقش و یک فیلم ثابت میماند: آفاق... آفاقِ فیلم «نرگس»، آفاقِ عادل، آفاقِ ما.
آفاق کاراکتری چندلایه، پیشرو و خارج از چارچوب بسته تصویر زن در سینمای ایران سال 70 شمسی و حتی پس از آن است. شخصیتی که چهبسا مشابهش در سالهای بعدتر روی صفحات کاغذ ثبت شد، اما هیچکدام نتوانستند بهواسطه پرداخت دراماتیک و نقشآفرینی بازیگر ارتقاءیافته و در خاطره سینمای ایران همچون او؛ ماندگار و قابلاستناد شوند. آنچه فریماه فرجامی با نقش آفاق انجام داد؛ فقط عبور کاراکتر از فیلتر مهارت و تواناییهای هنری و فیزیکی خود نبود، میتوان با بیانی کلیشهای گفت او نقش آفاق را زندگی کرد... بله، زندگی کرد اما نهفقط مقابل دوربین و در طول دوران فیلمبرداری!
او سویههای مختلف شخصیت آفاق را از لایههای درونی خود بیرون کشید و به او آنچنان حیات و جانی داد که همواره در ته وجودش باقی ماند. این ویژگی منحصربهفرد فریماه فرجامی بود که به بهای تاوانهای جبراننشدنی، خود را در نقش غرق میکرد. نمونه مخرب آنهم سوسن «تیغ و ابریشم» بود که تبعات زندگی در هزارتوی تاریک این نقش تا همیشه بر پیکرش باقی ماند!
آفاق اما نقطهای نادیده از عمق روح این زن زیباروی، به مفهوم تامّ کلمه را لمس کرد که با تکیه بر باد ویران شده بود؛ تنهایی و تکافتادگیِ ناشی از عشق و اعتماد که او را متحمل فرازونشیبهای بسیاری در زندگی واقعی کرد و پایانی تراژیک را برایش رقم زد. واقعیت این است که آفاق تنها محصول فیلمنامه درخشان رخشان بنیاعتماد و فریدون جیرانی، گریم ناب عبدالله اسکندری، طراحیلباس خیرهکننده امیر اثباتی و... نیست. این شخصیتِ زنده؛ خروجی احضار گذشته، حال و آینده در زندگی و هنر فریماه فرجامی مقابل دوربین حسین جعفریان است.
زنی که حتی پایینشهری و دستبهکمر بودنش وقار داشت، عشق و حسادتاش شأن داشت، خشم و عصبانیتاش فورانی از ناباوری بود و خوشدلانه عشق را سنگمحکی برای ارزشگذاری مرگ و زندگی قرار داد... پاسخاش هم آسفالت خیس صبحگاهی با سنگریزهای لای انگشتان خونیاش بود و آوای موسیقی محمدرضا علیقلی و زنی که محزون میخواند:
دم باد بیکسی
تکیه دادن به کسی
گل لاله عباسی
یه سبد، یه عباسی...
کاراکتر آفاق چکیده نقشآفرینی فریماه فرجامی در کالبد زندگی اینجهانیاش است که ناباورانه در کما زندگی را بدرود گفت. چه کسی میداند در برزخ کما چه لحظاتی را از حیاتاش به تماشا نشسته است؟ هرچه باشد؛ غباری از بیمهری، نامهربانی و قدرنادیدگی بر تکتک خاطراتش تا ابد سنگینی خواهد کرد.