دنبال زندهکردن سنتها نیستم
گفتوگو با روزبه نعمتیشریف، نقاش و مجسمهساز به مناسبت برپایی نمایشگاهش
گفتوگو با روزبه نعمتیشریف، نقاش و مجسمهساز به مناسبت برپایی نمایشگاهش
حسین گنجی
روزنامهنگار و منتقد تجسمی
هنرهای تجسمیایران مدتی است به تجربهها و آثار جذابی دست یافته است. شاید ظهور این نظریه باشد که پس از سالها ناامیدی و یأس بالاخره از دل باتلاق و آوار، گل و بنای تازه سر بر میآورد. روزبه شریف از آن گلهاست.آثار او دریچهای تجربی در عبور از تکرارهای همیشه است. از دایره کسانی که خود را از سنت پیشینیان جدا نمیدانند و مفاهیم تازه و معاصر خود را بر بستر پارادایمها و کهن الگوهای نامآشنا سوار کرده و در تدارک تولید نگاه و زبانی نو است. زبانی تازه در چیدمان، حجم، نقشبرجسته، نقاشی و شیوههای تازه از سبک و بیان. مجموعه پيشرو با بهكارگيری امكانات بيانی خاص هريك از مديومهای مجسمه، نقشبرجسته، نقاشی، كولاژ و چيدمان میكوشد در ميان اين تكثر فرميك به وحدتی معنايی دست يابد. در قالب فرميك، پيوندی است از عناصر نقاشانه روايی و سنتی ايرانی با نگاهی بر تئاتر خيمهشببازی در درون پيكرهبندیهايی الوان و معاصر و در قالب محتوايی بيانگر پارادايمهايی كهن كه تا لحظه اكنون، امتداد میيابد. نمایشگاه تجسمی«سیاه بازی» در گالری معاصر «سو» امکانی شد تا با او به گفتوگو بنشینیم.
یکی از اتفاقات بسیار جذاب در آثار تجسمیشما این است که تشدید رنگها در آن بسیار مشهود هستند. رنگهای جذاب و شاد که در بعضی جاها حتی به فضای فانتزی نزدیک میشوند. این شیوه نسبت به آثار دیگر مجسمهسازان و نقاشان همروزگارِ ما بسیار متفاوت است. از این منظر رنگ در آثارتان چهمعنایی دارد و چرا تا اینحد رنگها تشدیدشده هستند؟
بهنظرم وقتی رنگ روی مجسمه میآید، لایههای تازه دیگری به اثر میافزاید، به جهان ساکن متریال روح تازهای میدمد. خود رنگ ذاتا دارای وجوه سمیوتیک و نشانهشناسانهای است که باعث تولید حس و معنا در مخاطب میشود. موجب صریح شدن ارتباط میشود و بسیار راحت و سریع میتوان با مخاطب عام ارتباط برقرار کرد. وجه اول موضوع این است که اثر جذاب و گیرا باشد به این معنا که تولید توجه سریع در مخاطب کند تا بهسمت اثر کشیده شود، آن را ببیند و پس از آن به این نکته بپردازد که در درون آن چه نکات معنایی و زیباشناسانهای نهفته است.
آیا شدت حضور رنگ در آثارتان به همین دلیل است؟
در کارهای جدیدم فام رنگها نسبت به سال قبل شدیدتر شدهاند. البته یک مقدار بحث حسی هم هست. شاید نسبت به کارهای قبلی حس هیجانی و متلاطم فضای جامعه رنگها را تشدید کرده است. از دید خودم نسبت به کارهای قبلی رنگها بسیار سر زندهتر شدهاند و حالتی تخت و تفکیکشده دارند. رنگهای فلورسنت در این کارها افزایش یافته که بهنوعی تاثیر فضای معاصر و دیجیتال است.
در آثار شما تشدید رنگ و مدل کاری که (بهخصوص) در آثار حجمتان پیاده میکنید، موضوع را به این سمت سوق میدهد که روزبه شریف هنرمند پاپآرت است. خودتان را چقدر در این قالب میدانید؟ آیا شما هنرمند پاپآرت هستید؟
ریشه پاپآرت در نگاه اجتماعی پساجنگ در آمریکا، متمرکز بر اقتصاد کالایی سرمایهدارانه و مصرفیشدن بود. درواقع در هنر هرچه وارد پاپآرت میشد، وجه کالایی پیدا میکرد با تاکید بر تولید انبوه و از بین بردن اصالت ارزشهای پیشین در جهت تجاریسازی. شاید از اینروست که اندی وارهول، نام «کارخانه» را برای استودیویهنری خود انتخاب کرده و در لایه سبکی برعلیه فضای خشک اکسپرسیونیست انتزاعی، قد علم کرده بود. اگر مقصودتان پاپآرت از نگاه پاپیولار بودن و عامهپسندی است، میتوان گفت ممکن است ارتباط بالای مخاطب با آثار من وجه پاپیولار بودن به آن بدهد، اما بهنظر من این نشأت گرفته از بداعت فرمی، تازگی رویکرد من در فضای تکراری تجسمیایران، رنگهای درخشان و عنصر روایی و محتوای منطبق با کانتکست اجتماعی کارهاست که موجب اقبال و توجه طیف وسیعی از هنردوستان میشود، اما فضای آن با فضای پساجنگ پاپآرت آمریکایی و اروپایی کاملاً مجزاست زیرا بهکل شرایط ظهور و مسئلهاش متفاوت است و رنگیبودن صرفا برای دستهبندی در هنر پاپآرت کفایت نمیکند. کارهای من را میشود در قالب هنر معاصر دستهبندی کرد که تعصب مدرنیستی ندارد و از تمام عناصر و امکانات سنتی و مدرن استفاده میکند و شاید از برخی جنبههای پاپآرت هم بهره میگیرد تا بیانگر وضعیت خود باشد.
ممکن است یک وجه این تصور به آثار مؤخر آقای تناولی در دو دهه گذشته برگردد که به بیان خودشان ذیل پاپ تعریف میشد و در ادامه با این هدف که عامه جامعه بتواند با آن ارتباط برقرار کند بهسمت کارهای رنگی رفت. بخش دیگر هم اتفاقاً همان المانهایی است که در کار شما از سنت میآید.
توجه داشته باشید که من در بحث سنت دنبال این نیستم تا سنتها را زنده کنم. آقای تناولی قصدشان این بود که شیر لرستان را در قالب پاپ نقاشی کنند، قفل و کلون و ادوات سنتی را بازنمایی کنند، با تولید ادیشنهای بیشمار از مجسمه «هیچ» سعی درکالایی و تجاری شدن آثارشان داشتند؛ حتی مجسمه «هیچ»شان را تبدیل به نیمکت و کالای مصرفی کردند. همه اینها کارشان را در قالب پاپآرت میگنجاند، اما من دنبال احیای سنت و تجاریسازی آثارم نیستم. درواقع فضای سنتی و ایرانی که خصوصاً در این مجموعه ایجادشده برای من کارکرد سیمیوتیک دارد و من پرسوناژ «مبارک» یا همان «سیاه» را بهصورت ابزاری بهعنوان کاراکتر در نظر گرفتهام، معاصرش کردهام و نقش و جان امروزین به آن بخشیدهام. این کاراکتر بنا بر شخصیت و خصوصیات ذاتیاش میتواند در خیمهشببازی قجری یا در هنر معاصر ما کارکرد خاص خود را پیدا کند. حتی در عصر ما در ایام پیش از نوروز در قالب حاجیفیروز برای سرگرمی و شادی عامه، هنوز کارکرد دارد. این کاراکتر درواقع پارادایم فرهنگی ماست که از کهنالگوهایی شروع شده و تا بهامروز به حیات خود ادامه میدهد. بنابراین من هیچوقت سنت را به این صورت که بخواهم نقاشی سنتی یا المانها و کاراکترهای سنتی را بررسی کنم تا سنتمان احیا شود، ندیده و به آن فکر نکردهام. بهنظرم سنت در لحظه تاریخی خودش، کار خودش را کرده و امروز نیازی به بازنمایی صوری و احیا کردن مجدد با همان بیان پیشینیاش ندارد. بیشتر این رویکردها که در بسیاری از هنرمندان ایرانی میبینیم، نگاهی اگزوتیک و نوستالژیک از سنت در جهت خارجیپسندی و تجارت هستند و هیچ امکان نویی را نمیآفریند. اساسا اینگونه کارها صرفا امری دکوراتیو هستند و وارد کارکردهای اساسی هنر نمیشوند. هنر معاصر باید با نگاهی انتقادی به بازتعریف و معاصرشدن سنت اهتمام ورزد.
اگر از سنت هم استفاده میکنید، باید قالب آن را با متن امروز اجتماع همراه کنید. اگر سنت با کانسپت امروز همخوان نباشد، کارکردی ندارد؛ گویی کاری که یکروز شخصیدیگر انجام داده را دوباره تکرار کنید.
آیا همنشینی المانهای سنتی با المانهای بازیهای کامپیوتری که بسیار هم مدرن هستند و گاهیاوقات در آثار شما نیز بهچشم میخورند، از همین دیدگاه برآمده است؟
دقیقاً. بههرحال ما فضای مدرنیته را درک کردهایم البته نه بهآنصورت که اروپا و آمریکا از آن گذر کردهاند. بههرحال این فضا بهواسطه رسانهها در جامعه ما وارد شده و حتی اگر در فضای تحولات اجتماعی آن نبوده باشیم، در فضای فکریاش قرار گرفتهایم. ازطرفدیگر هم یکسری سنتها با زندگی روزمره ما همسو هستند. درواقع ما در یک فضای پستمدرن قرار داریم، بهقول شاملو در «ملغمهی بیقانون مطلقهای متنافی». ما در فضایی هستیم که نمیدانیم ملغمه چیست و فقط میخواهیم از درون آن خودمان را تعریف کنیم. ما در فضای بازتعریفی هستیم که نه مدرن است، نه سنتی؛ اما مدرنیته و سنت را با هم درون خود دارد. هدف ما این است که بهطور مستمر چنگ بیاندازیم و خودمان را از این فضا بالا بکشیم تا هویتی جدید بسازیم. بنابراین در حال حاضر هویت فرهنگی ما دچار نقصان است؛ اطلاعاتی که داریم مقداری غربی و مقداری شرقی هستند و همراه این اطلاعات، فرهنگ اجتماعیمان هم منتقل میشود و در مقابل آن هم کاری نمیتوانیم انجام دهیم.
طرح «مبارک» از خاطره کودکی من نشأت میگیرد؛ پدرم بهعنوان طراح و سازنده نمایش عروسکی 30سال در کانون پرورش کودکان فعالیت داشت و مجموعه عروسکهای خیمهشببازی را احیا کرد و ساخت. در کودکی من شاهد مراحل آنها بودم حتی در پرکردن پنبه بدنهای عروسکها مشارکت میکردم. پس طرح «مبارک»، بخشی از زندگی من است و قسمتهایی هم که یکباره میبینید فضایی تکنولوژیکال و امروزین میگیرند، متعلق به اکنونی است که در آن زندگی میکنیم. این دو فضا در کنار هم همنشینی پیدا کرده و فضایی جدید را خلق میکنند فضایی که تمام موارد ذکرشده در آن وجود دارد.
این فضای جدید انبوهی از تضادها را در فضای اجتماعی ایران بهوجود آورده است، مثلاً شما قرآن را روی طاقچه دارید و در کنار آن هم حافظ وجود دارد، مقصودم مجموعهای از المانهاست که نباید بهطور طبیعی کنار هم بنشینند، اما امروز در زندگی ما همنشینی مسالمتآمیزی دارند.
دقیقاً همینطور است. در کشور ما شهرنشینی همراه با عشیرهنشینی همچنان وجود دارد، نگاهی مدرن در کنار نگاه سنتی. وقتی فرد وارد شهر میشود، فضای فرهنگی، سنتی زندگی خود را بههمراه میآورد و آن باورها در مقابل مدرنیته قرار میگیرند. این تضاد در اجتماع ایجاد ناهمگونی میکند. این تضادها دائماً در کنار هم اصطکاک ایجاد میکنند تا جایی که بالاخره گلآلودگی پایان یابد و آب شفاف شود. بهنظرم ما الان در گلآلودگی بهسر میبریم و دائم دستوپا میزنیم تا به آرامش و شفافیت برسیم. این فضایی است که اکنون درگیر آن هستیم.
این درگیری که آیا آرتیست در حوزه اجتماعی اثرگذار است یا اثرپذیر، همیشه در حوزه هنر وجود داشته، نظر شما در این رابطه چیست؟ المانهایی که در آثارتان موجودند، گفتمانی از سمت شماست که نگاهی وسیعتر به محیط اطرافش میکند و نشان میدهد دغدغههای اجتماعی پررنگی دارید.
بله. بهنظرم هنر ابزاری است برای بیان ایده فردی هنرمند و بهواسطه ارتباط اثر هنری با مخاطب، اساسا کارکردی اجتماعی دارد. امروزه در جهان، هنرمعاصر خود را در جدال با قدرت متمرکز بهسود اعتلای آحادجامعه تعریف میکند.
گزارش نشست
شخصیت «سیاه» در بستری پستمدرن
روزبه نعمتیشریف در نمایشگاه سیاهبازی، آثارش را در قالب 4رسانه مختلف هنری حول شخصیت «سیاه» شکل داده است
نشست نقد و بررسی آثار روزبه نعمتیشریف در نمایشگاه «سیاهبازی» با حضور او و کامبیز صبری، مجسمهساز و مدرس و حافظ روحانی، منتقد و نویسنده هنری در گالری «سو» برگزار شد. حافظ روحانی در ابتدای این نشست درباره نعمتیشریف و آثار این نمایشگاه توضیحات کوتاهی داد. نمایشگاه «سیاهبازی» که از تاریخ یکم تا 29 اردیبهشتماه سال 1402 در گالری «سو» برگزار میشود، دومین نمایشگاه انفرادی این هنرمند در گالری «سو» است. او در اردیبهشتماه سال 1401 هم نمایشگاه «پایان نامیرا» را در همین گالری برپا کرد.
تلفیق مجسمهسازی و عروسکسازی با محور «سیاه»
روزبه نعمتیشریف در نمایشگاه «سیاهبازی» آثارش را در قالب چهار رسانه مختلف هنری؛ نقاشی، حجم، نقشبرجسته و کلاژ بهنمایش گذاشته است. بنا به استیتمنت نمایشگاه، آثار او یک کل منسجم را حول شخصیت سیاه که از شخصیتهای آشنا در نمایشهای سنتی ایرانی است، تشکیل دادهاند. روحانی با اشاره به سابقه هنری بیژن نعمتیشریف، مجسمهساز و عروسکساز و پدر روزبه نعمتیشریف گفت: «نمایشگاه «سیاهبازی» از این جنبه جالب است که دو سنت عروسکسازی و مجسمهسازی را با یکدیگر تلفیق کرده است. مجسمهسازی ایران معمولا سراغ سنتهایی مثل عروسکسازی نمیرود و نمونه کنونی یکی از تلاشهای جالب در تلفیق این دو سنت است. آثار نعمتیشریف از سنتهای مختلف بصری الهام گرفته و بههمیندلیل به جریان هنر پستمدرن نزدیک میشود که استفاده از منابع بصری مختلف به آن منتسب است.»
کامبیز صبری هم با رجوع به تاریخ مجسمهسازی، پیشزمینههایی را در مورد آثار روزبه نعمتیشریف ارائه داد. او توضیح داد: «از اواخر قرن نوزدهم شناخت موادی چون رزین، پلاستوفوم و پاپیهماشه مورد توجه قرار گرفت. این مواد برای سبکسازی و مُدلاژ در صنعت بهکار گرفته شدند. از حدود سال 1930 هنرمندانی از این شیوه برای نمایش آثارشان استفاده کردند و شاید شاخصترین هنرمند در میانشان ژان دوبوفه بود. تا پیش از او نوعی نگاه وجود داشت که برای موادی چون سنگ و برنز اصالت قائل بود و تصور میکرد فقط این دو ماده میتوانند در کار مجسمهسازی پایدار باشند.» این مجسمهساز شاخص در ادامه از نیکی دو سنت فال، مجسمهساز فقید فرانسوی- آمریکایی نام برد که تعدادی از آثارش در حاشیه مرکز ژرژ پمپیدو در شهر پاریس نصب شدهاند. او همچنین از یوپ ون لایشات نام برد. این هنرمند هلندی با تأسیس آتلیه ون لایشات آثاری را در ابعاد بزرگ ساخت. صبری در ادامه گفت: «این شکل کار از دورهای وارد ایران شد و در آثار هنرمندانی نظیر مرحوم محسن وزیریمقدم و حتی در میان آثار علیاکبر صنعتی هم به چشم آمد. همچنین پرویز تناولی هم از این شکل ارائه استفاده کرد ولی شاید شاخصترین هنرمند در این میانه، پدر روزبه، بیژن نعمتیشریف بود که در دوره بهخواب رفتن مجسمهسازی ایران در سالهای 1357 تا حدود سال 73 - 1372 از معدود هنرمندانی بود که با مواد کار جدید مشغول بهکار شد و با دیدن آثارش میتوان ریشه اینقبیل کارها را جستوجو کرد.»
ریشه من پدرم است
روزبه نعمتیشریف، هنرمند مجسمهساز در ادامه در مورد این نمایشگاه توضیح داد و گفت: «ریشه کار من پدرم است. از سنتهای کاری او که از عروسکسازی آغاز شد و به نقاشی و مجسمهسازی رسید، بسیار میتوان صحبت کرد؛ ازجمله اینکه فضای استفاده از موادی چون سنگ، چوب یا برنز را که در حوزه مجسمهسازی مدرنیستی بهکار میرفت، شکست و این جسارت را برای نسلهای بعدی ازجمله من ایجاد کرد که از این فضا خارج شویم.» این هنرمند در ادامه صحبتهایش به موضوع ورود مجسمههای رنگی به فضای شهری اشاره کرد و گفت: «وقتی این مجسمههای رنگی وارد فضای شهری شد، فضا را عوض کرد. تا پیشازآن فضای رنگی به آن صورت در مجسمهسازی ایران وجود نداشت.» او همچنین به سابقه عروسکسازی پدرش اشاره کرد و افزود: «فضای فانتزیای که پدرم از عروسکسازی به مجسمهسازی آورد، سنت مجسمهسازی ایران را از لحاظ فکری متحول کرد. علاوه بر اینها که بر من تأثیر داشتند، فضای دیجیتال، صنعتی، مصرفی، رسانهای و شبیه به آن نیز بر کلیت کار من اثر گذاشت.» شریف در ادامه در مورد آثار این مجموعه توضیحاتی ارائه داد. او گفت: «نمایشگاه سال گذشته خیلی بر مجسمه متمرکز بود، تعداد اندکی نقشبرجسته بهنمایش گذاشته بودم و دو تابلو. در این نمایشگاه نسبتی میان مجسمهها و نقاشیها برقرار شد و کلاژها هم در آخر کار به نمایشگاه اضافه شدند.»
قصد رجوع به سنت را ندارم
هنرمند نمایشگاه «سیاهبازی» در مورد حضور مبارک در آثار اینچنینی توضیح داد: «پدر من از هنگام کودکیام این عروسکها را میساخت و برای همین در ناخودآگاهم هست. او این شخصیت را چندینبار برای موزههای مختلف تولید کرد. من در یکی از کارها مبارک و دیو را روی کار کشیدم و این شخصیت وارد کار شد. چون کارهای من شخصیتمحور نبودند». او در مورد نحوه بهکارگیری این شخصیت گفت: «نگاه من، نگاه زنده کردن سنتها نیست. بهنظر من آنها در زمان تاریخی خودشان کارکردشان را داشتهاند و اگر امروز هم از آنها استفاده میکنیم برای بیان ویژگیهای عصر خودمان است. در کار خودم سنت را بهعنوان ریشه میپذیرم ولی قصد رجوع به سنت را ندارم.» او در ادامه توضیح داد: «من سعی کردم به فضای معاصر نزدیک شوم. فضای بینابینی موجود در این آثار آنها را معاصر میکند یعنی استفاده از همه عناصر برای گفتن حرف امروز.» حافظ روحانی، منتقد هنری صحبتهایش را با توضیح در مورد گالری «سو» آغاز و اشاره کرد که نوع و سلیقه فعالیت این گالری در جهت دادن به نگاه مخاطب، تأثیرگذار است و تمایل این گالری به نمایش آثار معاصر در شکل دادن به پیشفرض مخاطب در تماشای آثار هنرمند، تأثیر میگذارد. روحانی بر رویکرد آثار روزبه نعمتیشریف نسبت به واژه پستمدرن تأکید کرد و گفت: «من ترجیح میدهم آثار نعمتیشریف را با عنوان پستمدرن اطلاق کنم چون در این آثار رد سنتهای بصری مختلف را میبینیم که در کنار هم قرار گرفتهاند و این از ویژگیهای هنر پستمدرن بهحساب میآید. همچنین بهنظر من در آثار هنرمند میتوان هم نشانههایی از خردهفرهنگهای مختلف را شناسایی کرد، هم نوعی از فتیشیسم را دید. بهخصوص در نقشبرجستهها که من ترجیح میدهم بهجای واژه نقشبرجسته از آنها با عنوان جعبه نام ببرم. بهنظرم در این آثار شکلی از تمایل به حفظ کردن اشیاء را میتوان احساس کرد که هرکدام میتوانند یادآور چیزی باشند ولی همین حضور اشیاء و نشانههای مختلف باعث شده تا فضایی چندلحنی و چندفرهنگی در آثار بهوجود بیاید که از دیگر ویژگیهای هنر پستمدرن است.»
او همچنین در مورد واژه سنت ایچنین توضیح داد: «واژه سنت در کشورهایی نظیر ما و دیگر کشورهایی که خارج از مرکز بهحساب میآیند، سوءتفاهمبرانگیز است. چون ما در نگاه موسوم به پسااستعماری قرار میگیریم و سنتهایمان از چشم دیگری توصیف میشود. سنت انگار باید مجموعهای از چیزهای مختلف را نمایندگی کند که میتواند شامل مذهب، نوعی از سبک زندگی، باورهای کهن یا آیینها و سنتهای بصری و نمایشی قدیمی هم باشد. من هنرمندی را نمیشناسم که از هنر، کنده باشد و باور دارم که بهتر است سنت را مطرح نکنیم چون هر هنرمندی را مجاز میدانم که کاملا به سنت وصل باشد و آثارش را به آن ارجاع دهد. در مورد کار نعمتیشریف هم معتقدم، سنتهای بصری که او استفاده کرده بسیار متعدد و متنوع است.»
این منتقد هنری در پایان گفت: «من آثار را از نظر مضمونی تقسیم میکنم؛ در نقاشیها مضمون نبرد مشخصتر است. در کلاژها هنرمند این فکر را که تا چهاندازه میتوان عناصر بصری مختلف را در کنار هم آورد، بهنمایش گذاشته و فضای بصری بعد از دهه 1980 را نمایندگی میکند که سنتهای بصری بسیار متنوع و متعدد با هم و در کنار هم تلفیق میشوند. در مورد نقشبرجستهها من واژه جعبه را بهکار میبرم چون من را به یاد آثار آرمان، هنرمند اسپانیایی انداخت که آثارش پیشتر در موزه هنرهای معاصر تهران هم بهنمایش درآمد و شامل جعبههایی پر از اشیاء مختلف میشد و در عینحال من را بهیاد آیینهایی نظیر وودو و کالتهای مختلف انداخت که عناصر و اشیاء را کنار هم قرار میدهند تا باعث شود فضایی چندفرهنگی و چندساحتی در این آثار بهوجود بیاید.»