یک نعمت، یک فرصت
«معرکه در معرکه» فرصتی برای جوانان مشتاق به آموختن نمایش ایرانی است

«معرکه در معرکه» فرصتی برای جوانان مشتاق به آموختن نمایش ایرانی است
عباس غفاری
روزنامهنگار و منتقد تئاتر
۳۰سال پیش، سال۱۳۷۲در تالار چهارسوی مجموعه تئاترشهر، نمایشی روی صحنه رفت که از مردانگی و عشق میگفت. روایت پهلوانی دورهگرد که توسط یک زنِ ناشناس، به چشمناپاکی و بیوفایی متهم میشود. پهلوان ادعایِ زن را میپذیرد اما این توطئهای است برای برهمزدنِ بساطِ پهلوان و بدنام کردن او. پهلوان، بدنامی را میپذیرد تا رسمِ عشق و مردانگی بماند و...
نمایشنامه را داوود میرباقری نوشته بود، متنی عاشقانه با نگاه به قصههای عامیانهی ایرانزمین، تقابل بینِ سپیدی و سیاهی، مردانگی و نامردی، انتخاب بینِ ماندن و شدن یا رفتن و در روزمرگی دستوپا زدن. میرباقری آدمهای این قصه عامیانه کهن را به دنیای امروز آورد تا دیگر بار به ما یادآوری کند تا خیر و شر هست، این تقابل را پایانی نیست. تا بگوید، قصه عشق را از هر زبان که بشنوی، نامکرر است. «معرکه در معرکه» را سیاوش طهمورث کارگردانی کرده بود، به استادی، با کمترین آرایه صحنه یا لباس. صحنهای گرد که با شمع شکل گرفته بود. گردیصحنه که نشانهای از نمایش ایرانی است، در طراحی طهمورث معنای ژرفتری هم گرفته بود، دایره بهمعنایِ جهانِ هستی که تا پا بر آن نهی، داخلِ بازی شدهای. (صوفیان جهان را دایرهای میدانند که در آن همه یکسانند، فقیر و غنی از هر رنگ و نژاد و آیین در دورِ این جهانِ دوار برابرند و به دورِ خالق چرخان و رقصان) پس بازیگران هم وقتی داخل دایره میشوند، جان میگیرند و سخن آغاز میکنند. آنها در بیرون دایره فقط تماشاگرند.
طهمورث قواعد نمایشهای ایرانی را خوب میشناخت. از کودکی شبیهخوانی کرده بود و در تجربههای قبلیاش ازجمله نمایش «حلاج» این را به خوبی نشان داده بود؛ پس در اینجا هم یکبار دیگر این توانایی را بهرخ کشید. او در انتخاب بازیگران هم موفق بود، رضا رویگری در نقش «شاگرد، یوسف»، رویا تیموریان در نقش «زن، اختر»، ماهایا پطروسیان در نقش «دختر، گلناز» و سیروس گرجستانی در نقش «لوطی انتری، تیمور» درخشان بودند. «معرکه در معرکه» اتفاق مبارکی بود در آن سالها.
حال بعد از ۳۰ سال، دوباره طهمورث دل به دریا زده و در این روزگار سخت، دوباره این نمایش را به صحنه آورده در تماشاخانه ایرانشهر. شاید در نگاه اول با خود بگویید چرا باید بعد از ۳۰سال دوباره خود را تکرار کنی؟! میتوانی بهراحتی متنی ترجمه را برداری، اندکی شوخی مخلوطش کنی و بهنامِ نمایش کمدی به مخاطب عرضه کنی! یا بهنام تئاتر تجربی، حرکاتی بیمعنی و خنثی را کارگردانی کنی و با ادعای تئاتر پیشرو، جیبت را پر کنی! مدیران سالنهایِ خصوصی و دولتی هم که دنبالِ دردسر نیستند پس با این شبهنمایشها برو و اسبِ خود را بتازان، اما طهمورث در این بلبشو راه خود را میرود و کاری را میکند که بلد است؛ حتی اگر برخلاف جریانِ غالب بر دنیایِ این روزهای فرهنگ و هنر باشد. اجرای «معرکه در معرکه» در این روزها یک نعمت است. اصلا گفتن از عشق و مردانگی این روزها یک نعمت است. در روزگاری که سکه عشق را هیچ خریداری نیست، در زمانهای که مردانگی را فقط میتوان در قابهای خاکخورده زورخانهها سراغ گرفت، طهمورث دوباره اصرار دارد تا از این گمشدهها بگوید. از آدمها و سنتهای گمشده در غبار زندگی مدرن بگوید. به سادگی دایرهای از شمعها رسم کند،
آدمهایش را به میانه بیاورد تا محک بخورند، تا انتخاب کنند که میخواهند در کدام سوی این هنگامه بایستند. طهمورث به ضرورت، بازیگرانش را تغییر داده؛ اینبار مجید رحمتی، نسیم ادبی، دنیا فتحی و سیروس سپهری معرکه را میسازند. متن داوود میرباقری هنوز کارکرد خودش را دارد، جملات آهنگین و گوشنواز که تسلط او را به زبان کوچه و بازار نشان میدهند. تلاش طهمورث ستودنی است اما نمایش، اندکی از کمتمرینی رنج میبرد. در لحظاتی از نمایش، بازیگران فقط جمله میگویند بیآنکه از معنای آن مطلع باشند. شاید در شبهای بعدی و با تسلط بازیگران بر دیالوگها، این مشکل حل شود. نگارنده پیشتر گفت که اجرای «معرکه در معرکه» در این روزها یک نعمت است و شاید یک فرصت، فرصتی برای جوانانِ مشتاق به یادگیری فوت و فنِ به اجرا بردنِ نمایش ایرانی. دانشجویان میتوانند بارقهای از تئوریهایی را که در کتابها خواندهاند بر صحنه ببینند. «معرکه در معرکه» را باید دید زیرا از ضرورتهای از یاد رفته میگوید، حتی اگر بهظاهر قدیمی و خاکخورده باشد.