یک سرباز کافی نیست/«بازشناختن غریبه»، شرحی دردناک، اندوهبار و سنگین از نسلکشی در غزه و نگاهی است ژرف به ضرورت بازشناختن فلسطین و روایت آن
محمود درویش، شاعر پرآوازه فلسطینی که عمری در راه آزادی ملتاش نوشت، جملهای معروف دارد: غزه مردم را به تأملِ سرد فرامیخواند؟ هرگز، او مردم را وادار میکند که فوران کنند و با حقیقت روبهرو شوند.
محمود درویش، شاعر پرآوازه فلسطینی که عمری در راه آزادی ملتاش نوشت، جملهای معروف دارد: غزه مردم را به تأملِ سرد فرامیخواند؟ هرگز، او مردم را وادار میکند که فوران کنند و با حقیقت روبهرو شوند. آرمان فلسطین آزاد شاید همین باشد. ما که از راه دور به تماشای کشتهشدن کودکان، زنان، مادران، پدران، روزنامهنگاران و... روی تلفنهای همراهمان و صفحهای تلویزیون مینشینیم؛ تجربهای هولناک و بیسابقه، اما ناکافی و بیثمر. ناکافی و بیثمر ازاینجهت که در رنج مردمان این سرزمین سکنی نداریم، بیرون هستیم و همدلیهایمان نیز راه بهجایی نمیبرد. ایزابل حماد در کتاب «بازشناختن غریبه» این موضوعات را بهخوبی شرح داده است.
وقتی لحظه آهان فرا میرسد
ایزابل حماد، نویسندهای انگلیسی با تباری فلسطینی است. او سال ۲۰۰۳ به دعوت دانشگاه کلمبیا برای بیستمین سالگرد درگذشت ادوارد سعید دعوت شد و سخنرانیای تاریخی کرد. هفتروز بعد، حمله ۷ اکتبر اتفاق افتاد. او یکسال بعد، آن سخنرانی را با پسنویسی تکمیل و با نام «بازشناختن غریبه» منتشر کرد. اثری درخشان که در آن، حماد با نگاهی ژرف به ضرورت شناخت فلسطین میپردازد و همزمان شرحی دردناک از نظارهکردن نسلکشی جاری در غزه به خواننده میدهد.
حماد از نسل نویسندگانی است که با درهمآمیزی سنتهای ادبی، تاریخ و تجربههای زنانه، سرگذشت فردی و جمعی فلسطینیها را از منظری نو و در قالبهای نوآورانه بازنمایی و روایت میکنند. موضوع محوری کتاب «بازشناختن غریبه»، خود موضوع بازشناختن است. حماد ابتدا مفهوم ارسطویی «آناگنورسیس» یا لحظه بازشناخت و بهتعبیر عمر برغوثی «لحظه آهان» را تبیین میکند.
آنهنگام که با اطلاعاتی روبهرو میشویم که پیشتر از آن آگاه نبودهایم. حماد میگوید اغلب روایتها بر لحظه شناخت متکیاند؛ لحظهای اوجگیرنده که در آن رشتههای مختلف داستان بههممیرسند و ما به کشف یا درکی حیاتی میرسیم و حقیقت پنهان موقعیت را درک میکنیم. بهباور او بازشناخت، دیدن روشن آن چیزی است که در سطحی از آگاهی همیشه میدانستهایم اما شاید نمیخواستهایم بدانیم.
نادیدهانگاری انسانیت بهدلیل تفاوت
حماد سپس داستان سربازی اسرائیلی را نقل میکند که وقتی مرد فلسطینی برهنهای با عکسی از خانوادهاش در دستاش، به او نزدیک میشود، تصمیم میگیرد به او شلیک نکند. آنلحظه، همانلحظه شناخت «فلسطینی بهمثابه انسانی همچون خود» است. اینجاست که حماد سوالی بنیادین و تراژیک میپرسد؛ چند فلسطینی باید بمیرند تا یک سرباز به چنین شناختی برسد؟
حماد در «بازشناختن غریبه»، از ادبیات، نقد ادبی و آثار نویسندگانی مانند ادوارد سعید، محمود درویش، ان کارسن، غسان کنفانی، النا فرانته، مگی نلسن و پارهای دیگر بهره میگیرد تا کارکرد روایت را در فهم بهتر داستان فلسطین بکاود؛ اینکه چگونه باید با خشونتی که دهههاست بر مردم فلسطین روا داشتهاند، روبهرو شد. او به فرم ادبی رمان اشاره میکند و آن را وسیلهای برای انتقال شناخت دوباره از چیزهایی که نسبت به دانستنشان آگاهی نداریم، معرفی میکند.
او این مفهوم را به رنج دیرپای فلسطینیان پیوند میزند. همانها که پیوسته مجبورند انسانیتشان را بهشکلی به جهانیان ثابت کنند. سوال حماد این است که آیا ما واقعاً باید شاهد انفجار تازهای از خشونت در خاورمیانه باشیم تا به لحظه مواجههای درونی و بازاندیشانه از حقیقت زندگی فلسطینیها برسیم؟ او هشدار میدهد که نادیدهگیری انسانیت دیگری، صرفاً بهدلیل تفاوت، خطرناک است.
او سپس به نقش قدرتهای استعماری و دولتهایی میپردازد که از اعطای چنین شناختی سر باز میزنند؛ تا آنجا که نوشتن و گفتن از حقوق فلسطینیها، پاسخهای سخت و تنبیهگرایانه را در پی دارد. وضعیتی که بهوضوح در موج لغو حضور نویسندگان و هنرمندان در رویدادها یا اخراج بازیگران و دانشجویان و خشونت و سرکوب آنها دیده میشود.
ماندن در رنج فلسطین
ایزابل حماد، زبان را بهمثابه معجزهای در راه بازشناختن معرفی میکند. وقتی از او پرسیدند چرا در کتاب «بازشناختن غریبه»، ۷ اکتبر را به «فرار خشونتبار از زندان» تشبیه کرده، پاسخی ساده داد؛ فقط میکوشم در زبان دقیق باشم. او توضیح میدهد که باید تغییر در قلبها صورت گیرد و بازشناختن باید از این مسیر بهدست آید. حماد با زبانی روایی به سیاست و انسان مینگرد و سنگینی واقعیتها را در قالبی ادبی و روشنگر بازمینماید. او از همه ما میخواهد سخن بگوییم، بشناسیم و انسانیت را به آنانکه از آن محروم شدهاند، بازگردانیم.
«بازشناختن غریبه»، نگاه رماننویسی است که میخواهد با ابزار ادبیات به درک عمیقتری از مسئله فلسطین برسد؛ یادآوریای به همگان که در برابر اشغال و نسلکشی فلسطینیان کنش داشته باشند. کنشی، نه برای مکاشفه شخصی یا رضایت وجدان، که برای روایتکردن.
او معتقد است آن لحظه تاریخی که در آن اکثریت مردم به نادرستی یک وضعیت پیمیبرند و برای اصلاح آن دست به عمل میزنند، در زمان حال تقریباً ناممکن است. بااینحال در برابر دههها ترور، گرسنگی تحمیلی، ویرانسازی زیستمحیطی، انزوا و بمباران بیوقفهی غزه، حماد این پرسش را پیش میکشد؛ چه زمانی لحظه شناخت جمعی درباره فلسطین فراخواهد رسید؟ حماد معتقد است آگاهی، نه از سوی فلسطینیان، بلکه باید درباره آنان رخ میدهد و بر بازگوکردن انسانیت فلسطینیان تکیه دارد.
او موضوع فلسطین و روایت آن را داستانی میداند که باید ناتمام بماند، همیشه در میانه باشد و با کنش فردی و جمعیمان بازتولید شود و ادامه یابد. او میخواهد جزئیاتی انسانیگرایانه روایت شود که موجب «تغییر قلب» غربیها شود. تغییری که البته سخت میتوان امیدوار بود که راه به تغییری اساسی در جریان توقفناپذیر نسلکشی ببرد. در بافتی که حماد میخواهد، انسانماندن، همان سکونت و غربتنشینی در رنج و رویگردان نشدن است. باید همانجا ماند؛ چراکه صادقانهترین جای ممکن برای سخنگفتن درباره آرمان فلسطین است.