حسرت یک زندگی معمولی را روایت کردم
گفتوگو با امید شمس درباره ملاقات خصوصی: ماجرای فیلمی که در زندان بدشانسیها اسیر شد
گفتوگو با امید شمس درباره ملاقات خصوصی: ماجرای فیلمی که در زندان بدشانسیها اسیر شد
اکران «ملاقات خصوصی» نخستین فیلم بلند امید شمس موجب شد پس از چند ماه که سینماهای کشور بهدلیل شرایط اجتماعی حاکم بر کشور دچار رکود شده بود، تکانی بخورد و گیشهها رونقی پیدا کنند. فیلم ابتدا قرار بود برای اکران نوروزی به سینماها بیاید، اما بهدلایلی به تاخیر افتاد تا اینکه در نهایت برای اکران مهرماه در نوبت پاییزی قرار گرفت که بهدلیل اتفاقات شهریورماه و فضای ملتهب جامعه، صاحبان فیلم حاضر به اکران آن در این زمان نشدند و تقدیر نمایش آن به بهمنماه افتاد؛ درست در ماهی که سال پیش همین روزها برای نخستینبار در جشنواره فجر به نمایش درآمده بود. از بهمن پارسال تا بهمن امسال اما «ملاقات خصوصی» فرازونشیبهای زیادی را طی کرد که قصه آن را میتوانید از زبان امید شمس، کارگردان فیلم در این گفتوگو بخوانید.
پارسال تقریبا همین روزها بود که برای نخستینبار، اولین فیلم بلندی که ساختید برای نمایش در جشنواره فجر آماده میشد و احتمالا امیدهای زیادی برای موفقیت آن هم در جشنواره و هم در اکران عمومی داشتید. اما ملاقات خصوصی با تقدیر تراژیکی مواجه شد. هم از بخش سیمرغ مردمی حذف شد و هم اکران عمومی آن با اتفاقات اخیر همراه شد که نمایش آن را به تاخیر انداخت و حالا هم در یک شرایط عادی اکران نشده. تحلیل شما از این بدشانسیها چیست؟
این را هم به مصائبی که بر فیلم وارد شد، اضافه کن که فیلم مشمول توقیف هم شده بود. ابتدا قرار بود فیلم برای اکران نوروزی معرفی شود اما ارگانهای مختلفی نامه زدند که فیلم را توقیف کنید. یکی از دلایل آنها تصویر و روایتی بود که فیلم از زندان ارائه میدهد که آن را منطبق با واقعیت نمیدانستند و بهطور کلی برچسب سیاهنمایی به فیلم خورد. درحالیکه من سه سال پیش مستندی در زندان ساختم و با محیط آنجا آشنا بودم. ضمن اینکه بسیاری از دوستانم زندان را تجربه کرده بودند و من برای ساخت فیلم از تجربه زیسته آنها در زندان استفاده کرده بودم. تازه آنچه در فیلم از محیط و مناسبات زندان میبینیم، بخشی از واقعیتی بود که در زندانها اتفاق میافتد.
مگر برای ساخت فیلم پروانه ساخت نگرفته بودید و مگر در فیلمنامه نخوانده بودند که بخش عمده داستان در زندان رخ میدهد؟
ما در دولت قبل برای این فیلم پروانه ساخت گرفته بودیم. ضمن اینکه نگاه رئیس قبلی سازمان زندانها به وضعیت و اتفاقات درون زندان در این فیلم با نگاه رئیس جدید فرق میکرد و حتی برخی مواقع تاکید میکرد که اگر فلان واقعیت را درباره زندان نشان بدهید، خوب است و میتواند تاثیر بازدارنده داشته باشد، اما رئیس جدید سازمان زندانها با تصویر زندان در فیلم مخالف و معتقد به توقیف فیلم بود. جالب اینکه یکی از منتقدان نابینایی که در جشنواره، فیلم را دیده بود، در یک نامه 30 صفحهای نوشته بود که فیلم اروتیک است و باید جلوی نمایش آن گرفته شود. آنقدر از ارگانهای مختلف برای توقیف فیلم نامه زده بودند که ما امیدی به مجوز نمایش آن نداشتیم نه اینکه فقط مشمول اصلاحیه شود.
به نظر میرسد آغاز این پروژه از درون جشنواره فجر کلید خورد. با توجه به حاشیههایی که برای سیمرغ مردمی فیلم و بعد خروج آن از بخش داوری پیش آمد.
همینطور است. سنگاندازی برای ملاقات خصوصی از جشنواره فجر شروع شد. از جمله شانتاژهای تهیهکنندهای که فیلماش پایینتر از ملاقات خصوصی در نظرسنجی مردمی قرار داشت. او تلاش میکرد تا از طرق مختلف در آرای سیمرغ مردمی مداخله کند و از برنده شدن آن به نفع فیلم خود جلوگیری کند. درحالیکه ما هر روز در آرای مردمی اول بودیم و حتی روز آخر که رایگیری تمام شده بود و حتی خبرگزاریها خبر تعلق گرفتن سیمرغ مردمی به ملاقات خصوصی را هم کار کرده بودند، اما ناگهان این بخش را حذف کردند و دلیل دبیرخانه هم این بود که آنقدر حاشیهسازی در این بخش صورت گرفته که ما ترجیح دادیم این بخش را حذف کنیم. ضمن اینکه متوجه شده بودیم که فیلم در بخش سودای سیمرغ هم در چند بخش قرار است نامزد شود. با این حال به دلیل حذف سیمرغ مردمی که متعلق به این فیلم بود و به احترام مردمی که به فیلم رای داده بودند، ما از حضور در بخش داوری سودای سیمرغ بهرغم تهدیدهایی که شدیم، انصراف دادیم. متاسفانه در حق ملاقات خصوصی خیلی ظلم شد. در طول این چهل سالی که جشنواره فجر برگزار شد، سابقه نداشت بخش سیمرغ مردمی را آنهم در روز آخر و پس از قطعی شدن نتایج آراء حذف کنند.
امتیاز دریافت سیمرغ مردمی این است که مشمول اکران نوروزی میشود اما با این حذف، فرصت اکران عید را از دست دادید.
ولی به ما قول دادند که حتما عید یعنی برای نوروز 1401 فیلم را اکران میکنیم، اما بعد شاهد حکم توقیف آن از نهادهای مختلف بهویژه از سوی سازمان زندانها شدیم. به هر دری زدیم باز نمیشد تا بالاخره به میانجی برخی تعاملات و گفتوگوهایی که صورت گرفت قرار شد فیلم در مرداد و شهریور اکران شود که باز هم به تاخیر افتاد و درنهایت به نوبت مهرماه رسید و همچنان حاشیهسازیها برای فیلم هم ادامه داشت. از جمله مهمترین این حاشیهها شایعهسازی درباره چاقوکشی من بود که حتی در برخی بخشهای خبری تلویزیون هم اعلام شد. در واقع جریانی که مقابل فیلم ملاقات خصوصی قرار داشت از تشابه فامیلی من با فردی که در یک نزاع چاقو خورده بود، استفاده کرده بود و میخواست بر ضد فیلم تبلیغ کند که ناکام ماند. واقعیت این است که جشنواره فجر پارسال نهایت ظلم را در حق فیلم ما کرد؛ ظلمی که موجب شد فیلم از بخش سیمرغ مردمی حذف شود، بعد با حکم توقیف مواجه شود و بعد از آن هم با تاخیر و تعلل در اکران عمومی تا اینکه در نهایت گفتند فیلم برای مهرماه و در اکران پاییزی به نمایش درمیآید که با حوادث اخیر همراه شد و ما هم به دلیل شرایط تلخی که حاکم بود با اکران آن موافقت نکردیم تا حالا که در واقع در اکران زمستانه به نمایش عمومی درآمد. اکران فیلم در راستای جان گرفتن دوباره سینما پس از یک رکود چندماهه صورت گرفت و هیچ حمایتی برای خود فیلم انجام نشد، اکران در این زمان هم خواسته قلبی ما نبود و دوست داشتیم فیلم در شرایط عمومی و اجتماعی بهتر و نرمالتری انجام شود.
آن اصلاحیههایی که بر فیلم وارد شد هم اعمال شد؟
تنها اصلاحیه حذف جمله «این فیلم براساس یک داستان واقعی است» در تیتراژ ابتدایی بود که گفتند باید حذف شود که این حذف برای نسخه اکران عمومی صورت گرفت. البته از حیث فنی و تدوین و موسیقی، اصلاحاتی انجام شد که فیلم با کیفیت بهتری نمایش داده شود.
ظاهرا و با وجود شرایط عمومی جامعه، استقبال از فیلم خوب بوده و گیشههای سینما تکانی خورده است؟
بله، اما متاسفانه هیچ تبلیغاتی برای فیلم صورت نمیگیرد. در واقع امکاناتی برای تبلیغ فیلم به شکل متعارف هم در اختیار نداریم. جالب اینکه در جشنواره شهر این فیلم در همه رشتهها نامزد شده بود و جایزه بهترین فیلم را هم گرفت، درحالیکه چند تا از داوران آن با جشنواره فجر مشترک بودند! اما در جشنواره فجر به دلیل حاشیههایی که برای فیلم به وجود آوردند، ملاقات خصوصی نتوانست امتیازات طبیعی و مسلم خود را از این جشنواره بگیرد. بههرحال برای هر فیلم و فیلمسازی اعتبار جشنواره فجر بیش از هر جشنواره دیگری است که متاسفانه ما از آن محروم شدیم. درحالیکه من یک فیلم اولی هستم که نیاز به حمایت بیشتری داشتم. این مسیری که من آمدم میتوانست مثل بسیاری از فیلم اولیها در دو دهه اخیر با موفقیتهای زیادی همراه باشد، اما برای من با بنبست و سرخوردگی همراه شد. من فقط از خودم حرف نمیزنم. وقتی با سرنوشت یک فیلم بازی میکنند با سرنوشت فردی و حرفهای همه عواملی که در ساخت فیلم نقش داشتند بازی میشود. از آقای بنان تهیهکننده فیلم بگیر تا آن خدماتی که پشت صحنه چای میآورد. ضمن اینکه توقیف و سانسور و مصائبی که برای هر فیلمی ایجاد میشود به کلِ سینما لطمه میزند. آنهم سینمای نحیف و آسیبپذیر ایران. متاسفانه ما روی خوشی از ساخت فیلم ندیدیم و همه امید ما این است که مردم از آن حمایت کنند.
اگر فیلم در شرایطی به غیر از شرایط امروز اکران میشد، این حمایت از سوی مردم صورت میگرفت؟
متاسفانه یک جو بدی حاکم شده که در این شرایط سینماگران نباید کار کنند، فیلم بسازند یا نمایش دهند. مگر میشود بقیه کار کنند و سینماگران کار نکنند؟ اگر کار نکنند، چطور زندگی کنند؟ سینما شغل سینماگران است. شاید چند بازیگر سلبریتی داشته باشیم که دستمزد میلیاردی دارند و اگر 10 سال هم کار نکنند زندگیشان پیش میرود پس بقیه اهالی سینما باید چه کنند؛ سینماگرانی که برخی از آنها به دلیل شرایط اقتصادی حالا به نان شب محتاج شدهاند. مجموعه افرادی که در فیلم ملاقات خصوصی همکاری داشتند، نزدیک به 700 نفر میشوند که دائم سر کار نیستند خب با خوابیدن چرخه تولید این افراد چطور باید زندگی خود را بچرخانند؟ حقوق خیلی از عوامل پشت صحنه، کارگری است. ضمن اینکه این شرایط معیشتی دشوار از زمان کرونا شروع شد و حالا نمیتوان انتظار داشت به دلیل شرایط موجود و به مثابه اعتراض، انتظار داشته باشیم که سینماگران در صنفهای مختلف به بهانه عادیسازی یا عناوین دیگری که گفته میشود از کار خود دست بکشند. ضمن اینکه تماشای فیلمی مثل ملاقات خصوصی منافاتی با اعتراض مردم با شرایط موجود ندارد. اتفاقا فیلم بخشی از همین مشکلات معیشتی و اقتصادی، فقر و تاثیر آن بر زندگی فرودستان را نشان میدهد که در حسرت یک زندگی معمولیاند. به نظر من اعتراض مدنی اگر قرار است در سینما اتفاق بیفتد، یعنی تماشا نکردن فیلمی که مردم و دردهای آنها را حذف کرده یا توجیه میکند، نه فیلمی که درد و رنج مردم را به تصویر میکشد و روایت میکند.
جالب اینکه خود فیلم بر عشق و روابط عاطفی به مثابه میانجی و راهی برای عبور از پلشتیهای زندگی تاکید میکند. در واقع مضمون او بهنوعی ستایش عشق در مواجهه با چالش زندگی و سویههای تاریک آن است. گویی در اینجا عشق بهنوعی تلخیها و رنج زیستن را تلطیف میکند.
اساسا کانسپت اصلی فیلم روایت همین معناست. اینکه عشق میتواند ناجی باشد. حتی نشانههای این نگاه را میتوان در بافت بصری فیلم هم ردیابی کرد. مثلا آن دشت زیبا در دل آن محل چرک و کثیف و کهنهای که میبینیم روایتی از همین معناست. از منظر ژانری هم اگر بخواهیم به فیلم نگاه کنیم، ملاقات خصوصی یک ملودرام عاشقانه است که حالا با تبهکاری یا ساب ژانر زندان هم گره خورده تا سویههای اجتماعی قصه هم برجسته شود. این عشق تلخی قصه را تلطیف میکند. البته چاشنی عشق به قصه اضافه شد وگرنه اگر میخواستیم براساس داستان واقعی پیش برویم با قصهای کاملا تلخ و تراژیک مواجه میشدیم.
فارغ از اینکه قصه از یک داستان واقعی گرفته شده به نظر میرسد تجربه زیسته شما بهعنوان کارگردان هم در روایت این داستان دخیل بوده است. بهعبارت دیگر آیا زندگی خصوصیتان هم در بازنمایی درام نقش داشته است؟
من اصلا در همان محله فیلم بزرگ شدم و آن محیط را تجربه کردم. خانواده من هنوز در همین محله زندگی میکنند و من با پوست و گوشت و استخوانم زندگی در این محله را تجربه کردهام و با درد و رنج آدمهای آن کاملا آشنا هستم و درک میکنم. شخصیت ایمان شمس یک شخصیت واقعی بود که بعد از حضور در مسابقه مردان آهنین به خلاف کشیده شد. در واقع آنچه در فیلم میبینیم، مابهازاء بیرونی دارد و با واقعیت پیوند خورده است. من نسبت به قصهای که روایت میکنم هم دغدغه دارم و هم تجربه شخصی. برای همین به جرأت میگویم که آنچه در فیلم میبینیم، سیاهنمایی نیست، بلکه تصویری از بخشی از تجربه زیسته خودم است. وقتی مدام برچسب سیاهنمایی به فیلمهای دغدغهمند که رویکرد آسیبشناسی دارند میزنیم در واقع داریم صورتمسئله را پاک میکنیم و این هیچ کمکی به پالایش جامعه نمیکند. درحالیکه بسیاری از زندانیهایی که این فیلم را دیدند، از آن تاثیر پذیرفتند و این انگیزه و اراده در آنها به وجود آمد که مسیر زندگی خود را تغییر دهند. به نظرم این فیلم باید در زندانها به نمایش درآید تا شاهد تاثیرات فرهنگی و تربیتی آن باشیم. خود من کسی بودم که از یک محیط بزهکاری بیرون آمدم و مسیر زندگیام را تغییر دادم. از 10سالگی کار کردم و با سختیهای زیاد توانستم در سینما خود را تثبیت کنم. من اساسا دوران کودکی نداشتم و احساس میکنم تجربه و خاطره کودکی کردن در من وجود ندارد. برای رسیدن به اهدافم کارگری و مسافرکشی هم کردم. برای همین وقتی میبینم چنین برخوردی با فیلم اول من میشود، چه حسی به من دست میدهد؟ افراد مثل من کم نیستند. وقتی نسل جوان چنین دچار سرخوردگی شود، چطور میتوان به حیات فرهنگی و تاثیرگذاری آن در جامعه امید داشت؟! خود فیلم هم دارد نسبت به این وضعیت هشدار میدهد. فرهاد قصه ما یک معلم و استاد دانشگاه است که به دلیل شرایط نابسامان به زندان افتاده است. پروانه با آن هوش و اقتدار زنانهای که دارد میخواسته پزشک شود و این توانایی در او بود، اما الان یک عطاری را اداره میکند و به دلیل شرایط نابسامانی که بر او تحمیل میشود، به پلشتی میرسد. همچنان که ایمان از قهرمانهای مردان آهنین بود و میتوانست زندگی قهرمانانه داشته باشد، اما مسیر زندگیاش را به سمت خلاف سوق دادند. این شخصیت یک مابهازاء بیرونی دارد. اساسا فیلم دارد هشدار میدهد که چطور جایگاه واقعی آدمها دچار تنزل میشود. چطور فقر و فلاکت میتواند سرنوشت باشکوه آدمها را به یک تراژدی تبدیل کند.
یک دیالوگ مهم در فیلم هست که به نظرم تمام این تراژدی تلخ را روایت میکند. آنجا که پروانه به فرهاد میگوید:«این چطور دوستداشتنیه که برای رسیدن به هم باید خلاف کنیم؟»
اصلا این جمله فیلم من بوده که روی تخته نوشتیم تا بهعنوان مفهوم و پیام اصلی قصه فراموشاش نکنیم. این وضعیت تراژیک متاسفانه حکایت خیلی از افراد در جامعه ماست. آنهایی که در حسرت یک زندگی معمولی و عادی میسوزند و ما تلاش کردیم که در فیلم، این حسرت تلخ را روایت کنیم و به تصویر بکشیم. بسیاری از کسانی که من از نزدیک در زندان با آنها ملاقات داشتم، مثل فرهاد فیلم ما آدمهای شریفی بودند که بهخاطر فشار زندگی و از سر اجبار خلاف کرده بودند و به زندان افتادند. ملاقاتهای خصوصی دارد از رنجهایی میگوید که از آنِ خود آدمها نیست، بلکه بر آنها تحمیل شده است. فیلم دارد سیاهیها و تباهیهایی که زیست فرودستان را دچار چالش و بنبست میکند نمایش میدهد، اما در نهایت به یأس و نومیدی نمیرسد، بلکه به میانجی عشق، راهی به رستگاری پیدا میکند چنانکه به واسطه عشق، زندان به مکان و فرصتی برای زندگی عاشقانه تبدیل میشود.
از پایان فیلم حرف زدید. در جشنواره برخی میگفتند که این پایان بر فیلمساز تحمیل شده تا قصه با تصویر تلخ و سیاهی به پایان نرسد. همینطور بوده؟
نه واقعا پایان فیلم بر ما تحمیل نشده بود و عین آن چیزی بود که در فیلمنامه نوشته بودیم. اصلا امید بستن به عشق برای تحمل یا رهایی از پلشتی موقعیت، حرف فیلم است و قرار است قصه به نقطهای برسد که با زایش امید و روشنایی به پایان برسد. اصلا نام فیلم ملاقات خصوصی است و در همین موقعیت هم به پایان میرسد. ملاقاتی که قرار است متکی بر عشقی نویدبخش باشد و امید به زندگی را برجسته کند. درواقع قرار بوده که قصه به جایی برسد که پروانه و فرهاد، زندان را نه به مکان حبس و بردگی که به مکان و امکان زندگی تبدیل کنند. بهعبارت دیگر زندان بهواسطه حضور عاشقانه فرهاد و پروانه دیگر جای حبس نیست، قفس نیست بلکه به مکانی برای زندگی تبدیل میشود. با این حال و با تاسف باید گفت که خود فیلم در زندان بدشانسی و تقدیر تراژیک گرفتار شد.
ملاقات خصوصی در زمان و زمانهای اکران شد که نه سازندگان و نه مخاطبان گمان نمیکردند در چنین شرایطی اکران شود. با این حال ریشههای بخشی از بحرانهای موجود و اتفاقات چند ماه اخیر را به نوعی میتوان در قصه آن تماشا کرد. با این تحلیل موافقید؟
اصلا به همین دلیل میگویم که تماشای این فیلم اتفاقا در این شرایط میتواند به فهم شرایط موجود کمک کند. اینکه ریشه نارضایتیهای عمومی بهویژه در بین فرودستان چیست و چطور تراکم ناکامیها و نارضایتیها میتواند به بحرانهای اجتماعی تبدیل شود. ملاقات خصوصی فیلمی برای سرگرمی نیست، بلکه به آگاهی مخاطب از جامعه و شرایط اجتماعی کمک میکند. به گمان من مصرف کالاهای فرهنگی و هنری در شرایط بحرانی ضرورت مضاعف پیدا میکند. به هر حال انسان در شرایط بحرانی به فهمپذیری از یکسو و تابآوری از سوی دیگر محتاجتر است و به گمانم سینما یکی از ابزارهایی است که میتواند به فهمپذیری و تابآوری در شرایط بحرانی کمک کند. به گمانم فیلم ملاقات خصوصی میتواند مصداقی از این سینما باشد. سینمایی که در آن آگاهی مهمتر از سرگرمی است.