| کد مطلب: ۳۰۱۱۴

دکتر قاسم افتخـاری شمع روشن دانشکده

با آنکه دکتر قاسم افتخاری به هر زحمتی در دانشکده دوام آورد و مثل شمعی روشن مانع تاریکی کامل دانشکده شد، اما برخی دیگر از همکارانش یکی پس از دیگری، تحت فشارهای امنیتی و اداری قرار گرفتند و پس از مدتی جمع‌شان عملاً از هم پاشید.

دکتر قاسم افتخـاری شمع روشن دانشکده

دانشکدۀ حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران بعد از بازگشایی دانشگاه‌ها در سال 62 فضای دل‌انگیزی داشت. در آن زمان گرچه هرگونه فعالیت منتقدانۀ فردی و جمعی در سطح دانشکده از هر جهت ممنوع و مستوجب بلا بود، اما حضور استادان فرهیخته و نامداری در هر دو رشتۀ علوم سیاسی و حقوق، مانع از رخوت دانشجویان و مردگی محیط دانشکده می‌شد.

در رشتۀ علوم سیاسی، فرهیختگانی چون زنده‌یاد استاد جواد شیخ‌الاسلامی، زنده‌یاد استاد سیدمحمد رضوی، زنده‌یاد استاد هوشنگ مقتدر و استاد دکتر قاسم افتخاری از همان ترم نخستِ بعد از بازگشایی در دانشکده حضور داشتند و به فاصلۀ کوتاهی استاد دکتر حسین بشیریه، استاد رضا رئیس‌طوسی، استاد عباس میلانی، زنده‌یاد استاد احمد ساعی، زنده‌یاد استاد سیدجواد طباطبایی، استاد احمدنقیب‌زاده و شماری دیگر از افراد شایسته به جمع استادان اضافه شدند.

این استادان هر کدام مشرب علمی و شیوۀ تدریس مخصوص به خود را داشتند، اما همگی با چنان جدیت و دلسوزی در کارِ آموزش دانشجویان اهتمام می‌ورزیدند که فضای دانشکده را در آن فضای سرد سیاسی، گرم و مطبوع و به یادماندنی می‌کردند. در بین آنان، دکتر قاسم افتخاری همچون دکتر شیخ‌الاسلامی زندگی‌اش گویی وقف دانشکده بود؛ به‌طوری‌که انگار بین آنها و دانشکده نوعی هم‌هویتی پدید آمده است.

تدریس روش تحقیق در علوم سیاسی، برای سال‌ها مختص دکتر افتخاری بود اما او داوطلب یا موظف به ارائۀ هر درسی که می‌شد، به خوبی از پس آن برمی‌آمد. به‌رغم گستردگی دایرۀ تدریس دکتر افتخاری که از این جهت به دکتر بشیریه هم پهلو می‌زد، با این حال، جزوه‌های درسی او بلااستثناء آموزنده و غنی بود. این جزوه‌ها معمولاً از ترکیب مهمترین و بهترین آثار تألیفی با صبغۀ تاریخی در آن زمینه تدوین می‌شد و در اختیار دانشجو قرار می‌گرفت. در سر کلاس درس، دکتر افتخاری چکیده‌ای مفید از آن جزوه‌های حجیم را به دانشجویان عرضه می‌کرد.

آراستگی و آرامش و وجدان کاری استاد افتخاری، احترام هر دانشجویی را برمی‌انگیخت. آراستگی او همیشگی بود. معمولاً کت و شلواری به رنگ روشن به تن می‌کرد و کراواتی به نسبت پهن به گردن می‌آویخت. چهرۀ درخشانش به او ابهتی دلپذیر می‌داد و لهجۀ نمکینش بر این دلپذیری می‌افزود. او برخی هجاها را همراه با لبخندی ملایم به طرزی ادا می‌کرد که به کلام و نگاهش رنگی معصومانه می‌بخشید. «توجه کردید! بنابراین...» تنها تکیه کلامش بود که در پایان هر فراز از سخنش با لحنی کشیده تکرار می‌کرد.‌

سطحی از «ثقل سامعه» گاه ارتباط کلامی دانشجو با او را کمی مختل می‌کرد. از این رو، پرسش و پاسخ‌ها به آخر وقت کلاس موکول می‌شد؛ یعنی هنگامی که استاد سمعکش را به گوش می‌گذاشت و وارد بحث می‌شد. بی‌طرفی علمی او در داوری نسبت به افکار و اندیشه‌های مختلف، بی‌نظیر بود. هیچ نوع تعصبی در گفتار او دیده نمی‌شد. از این جهت سرآمد همگان بود.

دکتر افتخاری بخش عظیمی از وقت مفیدش را در دانشکده می‌گذراند. مطالعاتش را نیز در همان‌جا انجام می‌داد. وقتی کیف به دست با گام‌های تند وارد راهروی دانشکده می‌شد و به سراغ اتاقش می‌رفت، شوق او از حضور در دانشکده نزد هر بیننده‌ای ظاهر می‌شد. اتاقش در کنار کتابخانه قرار داشت و او خود مدت‌ها مسئولیت سر و سامان دادن به کتابخانه را به عهده گرفته بود.

همسر فقید دکتر افتخاری که در دانشکده او را رز افتخاری صدا می‌کردند، زنی بی‌همتا از مردم کلمبیا بود. آن زن ریزنقش که فارسی را به زحمت حرف می‌زد، در کتابخانۀ دانشکده مشغول به کار بود. او را بدون هیچ تردیدی می‌توان نمونۀ اعلای یک فرد زحمتکش و مصداق عینی بالاترین درجۀ وجدان کار نامید. تمام‌مدت در خدمت دانشجویان به قصد راهنمایی آنان برای دسترسی به منابع مورد نظرشان بود. علاقۀ او به کارش حد و اندازه نداشت و از این جهت، مورد احترام عمیق تمام کارمندان دانشکده و استادان و دانشجویان بود.

با آنکه دکتر افتخاری به هر زحمتی در دانشکده دوام آورد و مثل شمعی روشن مانع تاریکی کامل دانشکده شد، اما برخی دیگر از همکارانش یکی پس از دیگری، تحت فشارهای امنیتی و اداری قرار گرفتند و پس از مدتی جمع‌شان عملاً از هم پاشید. برخی اخراج شدند، برخی به خارج از کشور رفتند، برخی در جاهای حاشیه‌ای و دور از دسترس دانشجویان به کار گرفته شدند و برخی دیگر چنان دل و دماغ تدریس را از دست دادند که دانشکده عملاً مفهوم و معنای خود را از دست داد.

از آن پس روند گزینش استادان به چنان مصیبتی گرفتار آمد که به قول حکیم رنجدیدۀ طوس «یکی داستانست پر آب چشم»! گمان ندارم در هیچ مقطعی از تاریخ ایران بر سر «علم» چنین بلای خانمانسوزی نازل شده باشد. باری دکتر افتخاری امسال وارد 90 سالگی حیات شریف خود شده است. او همچنان فعال و سرزنده و پویاست.

عمرش دراز باد.

دیدگاه

ویژه فرهنگ
آخرین اخبار