گفتار هایی در نکو داشت سه نسل از مترجمان علوم سیاسی در ایران
سفیران دانش سیاست
عصر چهارشنبه تالار فردوسی خانه اندیشمندان علوم انسانی در خیابان ویلا میزبان همایش نکوداشت سه نسل از مترجمان آثار علوم سیاسی بود؛
عصر چهارشنبه تالار فردوسی خانه اندیشمندان علوم انسانی در خیابان ویلا میزبان همایش نکوداشت سه نسل از مترجمان آثار علوم سیاسی بود؛ نشستی برای بزرگداشت یاد و مساعی «خلوتگزینان دانش نوین سیاست در ایران» که قریب به یک سده است فارسیزبانان را با دستاوردهای علمی، فرهنگی و سیاسی جهان غرب، شرق و عرب آشنا کردهاند و میکنند.
به بسیاری از چهرههای حاضر در نشست که مینگریستی، تصویر کتابهایی به ذهن خطور میکرد که با ترجمههای ماندگار و مهم این مترجمان سختکوش و بیادعا به دست دانشجویان سیاست رسیده است؛ از موسفیدانی چون هرمز همایونپور و فریدون مجلسی گرفته تا میانسالانی چون حسینعلینوذری، حمیرا مشیرزاده، علی مرشدیزاد، افشین جهاندیده، نیکو سرخوش، محمد ابراهیم فتاحی، علی اردستانی، حمیدرضا رحمانیزاده دهکردی و محمدتقی دلفروز تا جوانانی چون رضا نجفزاده، کاوه حسینزادهراد و زانیار ابراهیمی.
تصاویری که در پوستر برنامه جای گرفته بودند، البته بسی بیشتر از این حاضران بود و بعدتر حتی در حین سخنرانیها مشخص شد که گویی آن سیاهه نخستی که در کلیپهای نشست نیز در چند نوبت و بنا به تفاوتهای نسلی تهیه شده و در کتابچهای تدوین شده بود، هنوز ناتمام است و احصاء نام تمام کسانی که با ترجمههای خود به انتقال دانش سیاسی در انواع گوناگون آن ـ از اندیشه سیاسی تا جامعهشناسی سیاسی، از روابط بینالملل تا مطالعات منطقهای و از دیپلماسی تا تاریخ سیاسی ایران ـ همت گماردهاند، کاری است بر زمین مانده که امید میرود با این نشست نخستین زنگ آن به صدا درآید. در ادامه چکیدهای از سخنرانیهای بیانشده در همایش تقدیم خوانندگان خواهد شد.
مترجمان خلوتگزینان علوم سیاسیاند
ابوالفضل دلاوری دانشیار جامعهشناسی دانشگاه علامه طباطبایی
همایش با خیرمقدم ابوالفضل دلاوری، مسئول گروه علوم سیاسی خانه اندیشمندان علوم انسانی و دبیر این همایش برگزار شد که خستگیناپذیر تا لحظاتی پیش از شروع نشست نیز پیگیر رتق و فتق امور بود.
او در سخنان خود از اهمیت ترجمه در آشنایی دانشجویان علوم سیاسی با دانش روز و شکلگیری دانش نوین سیاست در ایران در حوزههایی سخن گفت که به زبان فارسی ادبیات چندانی در آن زمینه وجود نداشت. از نظر دلاوری حسن انتخاب مترجمانی که میکوشیدند دغدغهمندانه و نه از سر تفنن، مسئلهشناسانه و نه اتفاقی و با توجه به ضرورتهای زمانه و نیازهای جامعه دست به ترجمه بزنند، امری ستودنی است.
دلاوری در این زمینه از ترجمه محسن ثلاثی از کتاب «کالبدشکافی چهار انقلاب» و ترجمههای استاد عزتالله فولادوند، هر دو در سالهای نخست بعد از انقلاب یاد کرد و ابراز داشت که قرار بود این نشست به نکوداشت تلاشهای استاد فولادوند اختصاص پیدا کند، اما بهدلیل میسرنشدن این امر بهدلیل کسالت ایشان، به هیبت کنونی درآمد.
در عین حال او بخشی از مشکلات برگزاری این نشست و تمایل نداشتن برخی از مترجمان به حضور را بدان شعر معروف حافظ منتسب دانست: «خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است». با این همه، دلاوری قدردانی از زحمات مترجمان را امری ضروری دانست زیرا بهزعم او چنین ترجمههای جهتمند و انتخابشدهای، نوعی از تألیف است که البته از «دولت سر مسئله» در جامعه ایران پدید آمده است زیرا جامعه ایرانی هیچگاه به اندازه امروز مسئلهمند نبوده است و به مسائل خود نیاندیشیده است. ترجمه از این منظر راهی است برای اینکه از دید دانش دیگران به مسائل خود بنگریم.
ترجمه ترکیبی از علم، هنر و تکنیک است
حسینعلی نوذری مترجم فلسفه سیاسی
خلأیی که دکتر دلاوری بدان اشاره داشتند، نهفقط از بعد از انقلاب ۵۷ بلکه از لحظههای آغازین ورود ایران به صورتبندی مدرن، نمودار شد و بدینترتیب نهفقط مسئله بلکه مسئلههای متعددی در برابر ذهن ایرانی قد برافراشت. اگر نبود قلم توانای مترجمان، ما دانشجویان علوم انسانی و اجتماعی، هرگز به این مدارج و مراحل نمیرسیدیم.
من ترجمه را به عرقریزان روح انسانی تعبیر میکنم و معتقدم، ترجمه محصول سه رسالت و کار همزمان است؛ ترجمه کاری است هنری، فنی و علمی. مترجم باید علم ترجمه را داشته باشد یعنی به زبانهای مبدأ و مقصد وقوف کامل داشته باشد و ساختارها، تغییر و تحولات زبانشناسی و نحو زبان مبدأ را از نزدیک بداند. اگر چنین نباشد ممکن است مترجم متنی متعلق به قرن هفدهم چون لویاتان هابز را در فضای قرن بیستویکمی ترجمه کند.
مترجم زمانی موفق میشود این انتقال مخاطبان به آن حال و هوای نویسنده را بهدرستی به انجام برساند که آن حال و هوا را بشناسد و خود در آن حال و هوا باشد. مسئله دوم، مسئله تکنیکها و فنون است؛ شگردهایی که در ترجمه باید به کار گرفته شوند. در این زمینه مهم است مترجم به این پرسش فکر کند که واحد ترجمه چیست؟ واژه، جمله، عبارت، پاراگراف یا پاراگراف و متن. هرکدام از اینها خود بیانگر نوع نظارت و مهارت مترجم در انتقال معانی، مفاهیم و منظورهای نویسنده به مخاطب است.
نمیتوان متنی پیچیده و فلسفی را تحتاللفظی و لغتبهلغت ترجمه کرد، چنانکه امروز میبینیم برخی ترجمه را به گوگل و هوش مصنوعی میسپارند. نتیجه چنین ترجمهای متنی قابل دفاع نیست. با وجود اهمیت این دو مقوله باید توجه داشت که صرف اینها کفایت نمیکند. آیا کسی چون من میتواند متنی درباره مقدمات علم ریاضیات و جبر را به فارسی ترجمه کند؟ خیر. اینجا آن ویژگی سوم است که کار مترجم را از گرتهبرداری متمایز میکند.
مترجم باید به موضوعی نیز که در حال ترجمه آن است، اشراف داشته باشد. مترجم باید بداند متن برای خود حیات و هستی، حال و هوا و بار معنایی و هنجاری و ساختاری مشخصی دارد. ضرورت توفیق در ترجمه همزمانی این سه مقوله است. خوشبختانه برخی از ترجمهها چنین هستند. برای نمونه کتاب «مقدمات سیاست» استیون تانسی که استاد هرمز همایونپور در اوایل دهه ۱۳۸۰ ترجمه کردند، چنین است و نثری شیوا، لطیف، روان و سلیس دارد.
باید روح متن ترجمه شود
حمیرا مشیرزاده مترجم روابط بینالملل
وقتی راجع به فلسفه و نظریه ترجمه صحبت میکنیم، چند سوال مهم مطرح میشود. یک سوال این است که آیا اساساً ترجمه امکانپذیر است؟ آیا ترجمه خوب را میشود تألیف کرد؟ مترجم در ترجمه چه جایگاهی دارد؟ و چه فرآیند ادارکی و شناختی در ترجمه طی میشود؟ گاهی مواقع ترجمه را بهعنوان انتقال معنا از زبان مبدأ به زبان مقصد ممکن میدانیم اما معنای دیگری هم برای ترجمه وجود دارد و آن این است که گویا ما میتوانیم متنی همسان و همهویت با متن اصلی عرضه کنیم. در برابر این بحثها، بحثی هم وجود دارد که معتقد است ترجمه در اساس ممکن نیست. مالرو بهدلیل نفوذناپذیرنبودن تمدنها قائل به این ناممکنی است.
دریدا جایی اشاره میکند که ترجمه به یک معنا امکانناپذیر است و به یک معنا امکانپذیر است. من هم نقطه محکمی میان این دو موضع ایستادهام. میشود گفت این موضع میانی که هم ترجمه را ممکن بدانیم و هم ترجمه را بهمعنای یکسانپنداری با متن اصلی تلقی نکنیم، محور توجیه ترجمه در هر زبانی هست. پس ما میتوانیم ترجمه کنیم اما هیچگاه نمیتوانیم متن مبدأ و متن مقصد را یکسانسازی کنیم.
آنچه مورد تاکید فلسفه ترجمه است این است که باید روح متن ترجمه شود و همان تاثیر شناختی، ادراکی و احساسی که خواننده زبان مبدأ پیدا میکند، خواننده زبان مقصد هم پیدا کند. ما باید سعی کنیم وسواس وفاداری به متن را از خودمان دور کنیم و حضور مترجم را در متن بیشتر کنیم. البته این نباید به تحریف متن منجر شود. در اینجا نظریههای ترجمه که نسبت به فلسفه ترجمه متأخرتر هستند، مطرح میشوند.
دیپلماتهای مترجم را نباید فراموش کرد
فریدون مجلسی مترجم و دیپلمات سابق
مترجمان آکادمیک وظیفه حرفهای خود را انجام میدادند و میدهند، اما من میخواهم به این نکته نیز اشاره کنم که برخی مترجمان نیز خبرنگاران سیاسی هستند که در همه جای دنیا دست به تألیف و ترجمه آثار سیاسی میزنند. در ایران باید به کارکنان وزارت خارجه نظیر هوشنگ امیر مکری، ایرج پزشکزاد، داود هرمیداس باوند، غلامعلی سیار، رسولی مهرآبادی و فریدون آدمیت هم در این زمینه اشاره کرد که با انتخابهای دقیق و هوشمندانه، بخشی از حوزه ترجمه را برعهده گرفتند. وزارت امور خارجه کسانی را با تعصب به زبان فارسی تربیت میکرد.
بسیاری از این افراد تسلط بسیار مناسبی به زبان خارجی داشتند و در طول کار بنا به توانمندیهای خود، تسلط مناسبی بر زبانهای مختلف پیدا میکردند. بنابراین در کنار مترجمان آکادمیک باید به دیپلماتهای مترجم هم توجه داشت. برای نمونه کتاب «ودکا کولا (اسراری از روابط پنهانی شرکتهای چندملیتی و دول غربی با بلوک شرق در دوران جنگ سرد )»، نوشته شارل لوونسن، با ترجمه غلامعلی سیار اثری کاملاً سیاسی است.
همینطور است اثری چون «یک بستر و دو رویا؛ تاریخ تنشزدایی»، اثر آندره فونتن که با ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی منتشر شد. در مورد شخص خودم هم باید بگویم اولاً شاگرد این عزیزان بودم و ثانیاً در انتخاب آثارم برای ترجمه، باید بگویم انگیزه سیاسی بیشترین عاملی بوده که باعث شده است کاری را به دست بگیرم.
چرا عرب عقب ماند؟
محمد آلمهدی مترجم آثار محمدعابد جابری
در مورد ترجمه صحبت نمیکنم، بلکه در مورد محمدعابد جابری که یک فیلسوف مراکشی است و به «کانت عرب» شهرت دارد، صحبت خواهم کرد. بحث از جابری خودبهخود ما را به سمت سنت و مدرنیته میکشاند. این البته ربطی به عرب و عجم و مسلمان و غیرمسلمان ندارد زیرا پرسشی است درباره رابطهای که اکنون جامعه را به گذشتهاش پیوند میدهد.
این پیوند گاهی تاریخی و واقعی است و زمانی فرضی و توهمی. هرچه جامعه آشفتهتر و بحرانیتر باشد قطعاً دل در گرو گذشته آرامش بخشتری دارد و هرچه جامعه در خود فرو بسته بماند، کمتر خودش را در آینه دیگری ملاحظه میکند. عرب در خود فروبسته، زمانی خود را در آینه دیگری دید که ناپلئون به مصر حمله کرد و الجزایر بعد از آن تصرف شد، سپس عرب در برابر اسرائیل در جنگ ۱۹۶۷، شکست سختی را تجربه کرد.
از این زمان شعارهای ناسیونالیستی و ایدئولوژیک به انزوا کشیده شد و بهمرور گروهی از متفکران معروف به «واکاوان سنت» یا «نومعتزله» به وجود آمدند که جابری در کنار کسانی چون محمد ارکون و عبدالله عروی، در زمره بزرگان آن هستند. اینان هم غرب را میشناختند، هم فرهنگ عربی را و از دهه ۱۹۸۰ بهبعد شکلی جدی به خود گرفتند. پرسش ایشان این بود که چرا عرب عقب ماند و دیگری پیشرفت کرد.
الگوهای من؛ فروغی، فولادوند، دریابندری و آشوری
هرمز همایونپور مترجم
چهار نفر بیشترین تاثیر را بر من بر جای گذاشتند. نخست محمدعلی فروغی که نثر او چونان راهنما و روشنگر است و آدمی آرزو میکند ایکاش میتوانست چون او بنویسد. دومین نفر که خوشبختانه در قید حیات است، استاد عزتالله فولادوند، نثر شفاف، دقیق و آموزندهای دارد. سومین نفر که او نیز متاسفانه از میان رخت بربسته است، نجف دریابندری است که چنان تسلطی به فارسی داشت و چنان میتوانست ترکیبات زیبایی بیافریند که ترجمههای او مرا مدیون خود کرد.
یکی دیگر از کسانی که به گردن من حق دارد، دوستم داریوش آشوری است. من از چنین افرادی آموختم و مختصر کارهایی نیز که کردهام و خوشبختم انعکاس مثبتی نیز داشته است، برآمده از دوستی و آشنایی با این بزرگان است. نام من اینجا چند بار به ناحق برده شد، زیرا بسیاری از افراد در این زمینه بر من اولویت دارند و حق آن بود که آنان امروز اینجا سخن بگویند.
همه مترجمان خلوتگزین نبودند
نیکو سرخوش مترجم آثار فوکو
در فرهنگ ما «خلوتگزینی» مترادف است با مرکزگریزی و قدرتگریزی آمیخته با معنویت یا گونهای از فرهیختگی. دکتر دلاوری هم از حافظ نقل کردند: «خلوت گُزیده را به تماشا چه حاجت است/ چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است». پس واضح است که این عنوان قصد دارد امتیاز خلوتگزینی را به مخاطبان این عنوان اعطا کند.
البته من به حُسننیت برگزارکنندگان این نشست واقف هستم اما آنچه من در این سالها رصد و تجربه کردهام، نشانگر آن است که بخش بزرگی از روشنفکری معاصر ایران را نمیشود با صفت «خلوتگزین» توصیف کرد. بخش بزرگی از اهل قلم، اعم از نویسنده، مترجم، مدرس و عضو هیئتعلمی هستند که پیوسته در کانون توجه علمی و فرهنگی قرار دارند.
بهطور مداوم در سمینارها، گفتوگوها، مناظرهها، کلاسهای درسی و حتی در کانالهای تلگرامی و سایتهای اینترنتی حضور فعالی دارند. آنها دنبالکنندههای کثیری هم داشته و بعضیها ستون ثابت در روزنامهها دارند؛ روزنامههایی که دستکم سالهاست در آنها به روی من بسته است؛ حتی روزنامههای به اصطلاح غیرحکومتی که امروزه بدانها میگوییم «اصلاحطلب». من قصد ندارم حکمی قطعی صادر کنم و درباره مرکزنشینی یا حاشیهنشینی قضاوت کنم، اما اینجا به نظرم باید گفت عنوان انتخابی برای این همایش برای من بیش از هر چیز یادآور نمایشنامه ژان پل سارتر با عنوان «گوشهنشینان آلتونا» است.
خانواده مترجمان علوم سیاسی از اعضای متفاوت و متکثری تشکیل شده است که دارای اهداف، انگیزهها و اخلاق سیاسی متفاوتی هستند. برای همین شاید جنون یا عقلانیت یا محافظهکاری خانواده در آن نمایشنامه سارتر عنوان توجیهپذیرتر و معنادارتری برای این همایش باشد. وقتی صحبت از سیاست میکنیم، قطعاً منظور باندبازیها و ساخت و پاختها نیست، بلکه مقصود «امر سیاسی» است و امر سیاسی چیزی نیست جز رویکرد انتقادی نسبت به وضع موجود برای تغییر آن. تغییر وضع موجود اما عموماً به تغییر در رأس حکومت تقلیل داده شده است.
تغییر وضع موجود اما عبارت است از تغییر در عادات بدیهی زیستن، فکر کردن، سخن گفتن و از همه مهمتر قداستزدایی از مفاهیم آشنا. قداستزدایی از برخی متفکران و مفاهیم، اما امروزه برای مشتاقان آن متفکر و مفاهیم، به چیزی چونان سبالنبی بدل شده است و به همین دلیل مدتهاست بیشتر شاهد ترویج نظریههای انتقادی هستیم تا ترغیب به رویکرد منش و روش انتقادی. این پرسشی است که باید همیشه از خود بپرسیم: تا چه حد قلم ما و ترجمههای ما از ذائقه پوپولیستی دوران تبعیت میکند و تا چه حد حاضر است پای رویکرد انتقادی بماند حتی به قیمت از دست دادن طیف بزرگ طرفداران و حلقه کوچک دوستان؟
همه انسانها مترجم هستند
افشین جهاندیده مترجم آثار فوکو
کوتاه و صرفاً در مقام طرح مسئله اینجا میخواهم به نکتهای اشاره کنم که قدری متفاوت است از آنچه سایر دوستان در این نشست بیان کردند. اگر بخواهیم عبارت ارسطو را که گفت «انسان حیوان ناطق است»، کمی بسط دهیم، پس میتوان نتیجه گرفت که «انسان مترجم است» و بنابراین با کمی فاصله از آنچه دکتر مشیرزاده گفت اساساً ترجمه کاری جز تأویل که به گفته ایشان تفسیر است، نیست و همه آدمها، حتی انسانهایی که درون یک زبان زیست میکنند، برای نمونه فارسیزبانان وقتی با هم سخن میگویند، مدام در حال ترجمه صحبتهای هم هستند. با این تعبیر من خواستم گامی بردارم برای نوعی سوژه منقادزدایی از شخصیتی بهنام مترجم.
امانتداری، روانی و بازتاب سبک نویسنده
ابراهیم فتاحی مترجم آثار تاریخ سیاسی ایران
من در جایگاهی نیستم که بخواهم در حضور این جمع سخنرانی بکنم. بنابراین فقط به ذکر خاطرهای از دوست و استادم، مرحوم احمد گلمحمدی اکتفا میکنم که جای او اینجا بسیار خالی است. در دهه ۱۳۶۰ بحثهایی جدی پیرامون نسبت مترجم و ترجمه مطرح شده بود. عدهای چون استاد فولادوند و استاد دریابندری بر انتقال معنا تاکید داشتند و عدهای دیگر چون استاد آشوری بر تناظر کلمه به کلمه اصرار داشتند.
خاطرم هست که گلمحمدی در میانه آن بحثها معتقد بود، نباید میان این دو جریان دست به انتخاب زد. تاکید او بر «نگرش و بعد نگارش» بود. از این منظر شاید او بیشتر به سنت استاد فولادوند نزدیک بود. من البته خود بیشتر طرفدار سنت دوم بودم اما دوستم احمد گلمحمدی، دائما بر روانی و سلیسبودن ترجمه تاکید میکرد و ترجمه را بیشتر بر بازنمایی روح متن میدانست.
گلمحمدی میگفت چیزی بهنام ترجمه بیست وجود ندارد و مترجم باید بر سه اصل تکیه کند: امانتداری، انعکاس سبک نویسنده و روانی و سلیسبودن متن. درباره ترجمه «ایران بین دو انقلاب» نیز درنهایت امر، متن را در خلوت خاصی که در روستای زادگاهش فراهم شده بود، سراسر بازبینی کرد که به آن تعهدی که منظورش بود، برسد. این درس بزرگی بود که از او آموختم. امیدوارم که من در آثارم به این موضوع متعهد باشم.
باید ریشهها را ترجمه کرد نه میوهها را
زانیار ابراهیمی مترجم آثار الاهیات سیاسی
مراد فرهادپور که به گردن ترجمه در ایران حق دارد، میگوید ترجمه اندیشیدن است. به این نکته خوب اما باید این را هم اضافه کرد که این سخن درست است اگر میدان اجازه دهد. گاهی اوقات هست که اقتصاد اجازه نمیدهد ترجمه اندیشیدن باشد و ترجمه به شغل تبدیل میشود. تمایزی هست میان jobو career یا همان شغل و مسیر حرفهای. خود من از شروع ترجمه در سال ۱۳۹۱، میان این دوگانه هستم. گاهی اوقات مجبور شدهام کتابهایی را ترجمه کنم که خیلی دلخواهم نبوده است.
برای اینکه ترجمه اندیشیدن باشد نیازمند ثبات روحی، عاطفی و شغلی هستیم. من ثبات روح و عاطفی خود را مدیون همسرم هستم که برای نمونه در دوره کرونا ترجمه «مشروعیت عصر مدرن» را چند بار خواندیم و ویرایش و اصلاح کردیم. از نظر ثبات شغلی هم در سالهای اخیر انتشارات هرمس حمایت زیادی از من کرده است و از آنها تشکر میکنم. درنهایت انتخاب این حوزه ترجمه را مدیون سیدجواد طباطبایی هستم که این افق را گشود و ما ذیل آن مسیرمان را که لزوماً منطبق با بحثهای او نیز نیست، ادامه دادیم.
درنهایت نقدی هم به ترجمه دارم. نفس ترجمه کافی نیست. با ترجمه با غرب آشنا میشویم اما بعد باید دوباره رجعتی به متون سنتی خود نیز داشته باشیم. این را نیز از سیدجواد طباطبایی آموختم که هنگام مطالعه متونی چون تاریخ بیهقی، کلیله و دمنه و سایر متون کلاسیک نباید با آنها فقط از منظر ادبی مواجه شد، بلکه لازم است آنها را به چشم متنی فلسفی و سیاسی نیز خواند و امکانات کشفناشده آن را کشف کرد.
این کاری است که غربیها نیز میکنند و متنهای کهنشان را دوباره میخوانند برای پاسخ به وضعیت قابل انتقاد کنونیشان. بنابراین انتخاب ترجمه همیشه باید با نیمنگاهی به شرایط ما باشد. معاصرت صرفاً این نیست که آخرین متنی را که در غرب منتشر شده است، ترجمه کنیم. معاصرت یعنی معاصرت مسئلهها و اگر مترجم این را تشخیص ندهد کتابهایی را ترجمه میکند که به درد ما نمیخورد.
برای نمونه درباره الاهیات سیاسی چپ و آثار آگامبن، خیلی ترجمه صورت گرفته است، اما کسی سراغ الاهیات سیاسی یاکوب تاوبس نرفته بود. درحالیکه این مباحث از تاوبس شروع شده بود. کسی که معاصرت را خوب متوجه نشود، سراغ ترجمه آخرینها میرود. میوه را ترجمه میکند درحالیکه خیلی وقتها باید ریشهها را ترجمه کرد.
تعقیب و آزار و هنر ترجمه
رضا نجفزاده مترجم آثار فوکو و نگری
از خانه اندیشمندان علوم انسانی بهخصوص ابوالفضل دلاوری برای زحماتی که جهت برپایی این مراسم کشیدهاند، سپاسگزاری میکنم. من میخواستم از «تعقیب و آزار و هنر ترجمه» بگویم. هنر ترجمه همواره قرین تعقیب و آزار بوده است. شاید بتوان در تاریخ ایران بعد از اسلام از چهار مقطع ترجمه در نظر بگیریم که همه با تعقیب و آزار همراه بودهاند.
نسل سدههای چهارم، پنجم و ششم هجری اساساً سیاستپرهیز بودند. برای نمونه کسانی که حکم استادی برای فارابی دارند، برای نمونه ابوبشر متی بن یونس عمدتاً آثار منطقیون را از سریانی ترجمه کردند. در سنتهای اندلس هم سیاستپرهیزی وجود داشت و به همین دلیل جابری و سیدجواد طباطبایی بهدرستی گفتهاند ترجمه پولیتیای ارسطو چهبسا به قیمت جان مترجمان تمام میشد.
به همین دلیل این مترجمان در حوزه متافیزیک و منطق باقی ماندند. ایشان فکر معطوف به سیاست را به کسانی چون ابن مسکویه رازی و ابوسلیمان سجستانی سپردند که ظاهراً مترجم نیستند. در آستانه تجدد ایرانی در دارالسلطنه تبریز و تهران باز انقلاب دیگری پس از سدهها فترت درگرفت، سپس با تاسیس مدرسه علوم سیاسی باز مشاهده میشود که انسان تجددطلب میکوشد فکر جهانی و اروپایی را از رهگذر برگردانها دستاویز چیزی قرار دهد که بدان امروز میگوییم؛ «توسعه». در کنار اینها مترجمان غیررسمی هم ظهور میکنند، کسانی چون فروغی و فخرالدین شادمان که همگی مناصبی دولتی داشتند.
اینان غربشناسهای برجستهای هم هستند. در کنار اینها خیل کثیری از مترجمان هم آرامآرام سربر میآورند که نوعی خردهدانشهای غیررسمی با دغدغههای سیاسی را شکل میبخشند. برخی نسبت به سیاست رسمی همدل هستند اما برخی دیگر فوقالعاده ستیزهگرند. خیلی از این متنها اما در فضای انقلابی مورد بیتوجهی قرار میگیرند. از دهه ۱۳۷۰ بهبعد، آرامآرام مترجم بهعنوان یک فیگور منتقد وضعیت، حاضر میشود و این امیدبخش است و امید است این سنت انتقادی به جنبههای معرفتشناختی هم آمیخته شود.
آینده ترجمه و رهاییبخشی تکنولوژی
حسین بشیریه استاد علوم سیاسی
گفته شد که غایبان مهمان این نشست چندین برابر حاضران بودند و شاید در میان نام غایبان بزرگترین اسم، نام استادی بود که بحق او را «معلم اول» علوم سیاسی ایران دانستهاند و اینک در کمال تاسف و دریغ، قریب به دو دهه است که پس از اخراج از دانشگاه تهران، رحل اقامت در بلاد غریب افکنده است. بسیاری از حاضران در این نشست و اساتید فعلی علوم سیاسی مفتخرند که روزگاری سر کلاسهای درس حسین بشیریه نشستهاند.
برای بسیاری از دانشجویان علوم سیاسی نیز آشنایی با دانش سیاسی بهخصوص در سه گرایش اندیشه سیاسی، جامعهشناسی سیاسی و مسائل ایران با تورق و مطالعه آثار تألیفی و ترجمهای این استاد گرانقدر، رنگ و بویی دیگر به خود گرفته است. پایانبخش این مراسم، قرائت پیام حسین بشیریه به این همایش بود که ابوالفضل دلاوری آن را قرائت کرد و متن آن از این قرار است: «کار ترجمه چنانکه همه اهل فن میدانند کار طاقتفرسا، کسالتآمیز و خستهکنندهای است و در مقایسه با تألیف بیشتر شبیه کار گل است. کمتر مترجمی است که وسط کار ترجمه از کرده خود پشیمان نشده باشد.
خوشبختانه با گسترش روزافزون نقش هوش مصنوعی احتمال اینکه در آینده دستکم بخش عمدهای از این بار از دوش مترجمان برداشته شود بیشتر شده است. با بهرهبرداری از امکانات هوش مصنوعی احتمالاً مترجمان قدیم بهسرعت به صرف ویراستاران تبدیل میشوند. دستکم اینکه نقش و کارکرد مترجمان دگرگون خواهد شد. وظیفه آنها بیشتر توجه به زمینههای فرهنگی ترجمه، ظرایف ادبی زبان و کلاً روحبخشیدن به متون ترجمهشده به وسیله ماشینها خواهد شد.
احتمالاً ماشینها نمیتوانند به این زودیها کاملاً جانشین مترجمان شوند اما قطعاً تغییرات کیفی و کمی در کارکرد مترجمان پیدا خواهد شد. این همه اخبار خوشی است برای کسانی که وقت گرانبهای خود را با ترجمه متون خارجی تلف میکنند. بدینسان از برکت تکنولوژی، افقهای تازه آزادی هرچه بیشتر نمودار میشود. چنانکه کارل مارکس میگفت: در عصر مدرن «تکنولوژی به فراهم کردن زمینههای رهایییابی کار انسان مدد میرساند و خود شرط این رهاییبخشی است.»