| کد مطلب: ۲۵۹۸۶
بی‌‏عدالتی معرفتی

درباره انکار نسل‏‌کشی اسرائیل در غزه

بی‌‏عدالتی معرفتی

سکوت در برابر نسل‏‌کشی نیز بخشی حیاتی از روند انکار نسل‏‌کشی اسرائیل در غزه است و انکار نسل‏‌کشی اسرائیل در غزه بخشی حیاتی از استمرار، تعمیق و تکرار نسل‏‌کشی است؛ نسل‏‌کشی‌‏ای که اکثریت «وجدان‌‏های بیدار» در باب آن سکوت معنادار پیشه کنند، گویی هیچ‏گاه رخ نداده است

هیچ تردید موجهی در این داوری نیست که نسل‌کشی اسرائیل در غزه مصداق بسا انواع بی‌عدالتی است، چه بی‌عدالتی معرفتی و چه بی‌عدالتی غیرمعرفتی. دست‌کم چهار نوع بی‌عدالتی غیرمعرفتی را می‌توان در نسل‌کشی اسرائیل در غزه برشمرد: ۱ـ بی‌عدالتی حقوقی ۲ـ بی‌عدالتی سیاسی ۳ـ بی‌عدالتی اخلاقی و ۴ـ بی‌عدالتی قضایی. گرچه تمرکز بحث من در این نوشته بر بی‌عدالتی غیرمعرفتی نیست بلکه بر بی‌عدالتی معرفتیِ حاصل از نسل‌کشی اسرائیل در غزه است، از باب مقدمه‌چینی، این چهار قسم بی‌عدالتی غیرمعرفتی را به اختصار تمام توضیح خواهم داد.

1 بی‌عدالتی حقوقی: نسل‌کشی اسرائیل در غزه نقض فاحش و نظام‌مند حقوق بشردوستانه‌ بین‌الملل است؛ نقض حقوقی که دست‌کم شامل این موارد می‌شود: کشتار غیرنظامیان، حمله‌ عامدانه و وسیع به مراکز درمانی و امدادی و تخریب عامدانه‌ و نظام‌مند زیرساخت‌های غیرنظامی. حق حیات به‌منزله‌ اساسی‌ترین حق بشری به‌شکل وسیعی از سوی اسرائیل نادیده گرفته شده و مردم غیرنظامی غزه در معرض کشتار گسترده‌ اسرائیل قرار گرفته‌اند.

۲ بی‌عدالتی سیاسی: شورای حقوق بشر با گذشت بیش از یک‌سال از نسل‌کشی اسرائیل در غزه حتی از برگزاری یک نشست ویژه برای بررسی وضعیت حقوق بشر در غزه ناتوان مانده است. اسرائیل شش دستور موقت دیوان بین‌المللی دادگستری مبنی بر جلوگیری از نسل‌کشی و فراهم کردن دسترسی مردم غزه به کمک‌های بشردوستانه را نادیده گرفته است.

۳ بی‌عدالتی اخلاقی: سکوت و بی‌تفاوتی در برابر نسل‌کشی اسرائیل در غزه، از نظر اخلاقی خود نوعی مشارکت منفعلانه در این جنایت محسوب می‌شود. کشتار کودکان، زنان و افراد بی‌گناه و محروم کردن مردم از نیازهای اولیه‌ زندگی نقض آشکار اصول اخلاقی و انسانی است. 

۴ بی‌عدالتی قضایی: به‌‌رغم وجود سازوکارهای لازم برای تعقیب و محاکمه‌ افراد دخیل در جنایات جنگی اسرائیل، اقدام مؤثری در این زمینه صورت نگرفته است. دیوان بین‌المللی دادگستری به‌‌رغم شواهد کافی، حکم قاطعی برای توقف عملیات نظامی نسل‌کشانه از سوی اسرائیل در غزه صادر نکرده است. 

اما از همه‌ این‌ها گذشته، ادعای من در این نوشته آن است که نسل‌کشی اسرائیل در غزه، علاوه بر آن‌که مصداق بسا انواع بی‌عدالتی غیرمعرفتی‌ای است که به برخی از آن‌ها گذرا اشاره شد، از مصادیق نوع خاص دیگری از بی‌عدالتی است که بسیار کمتر به آن پرداخته شده است: «بی‌عدالتی معرفتی» (epistemic injustice). در یک کلام، ادعای من در این نوشته آن است که انکار نسل‌کشی اسرائیل در غزه مصداق بی‌عدالتی معرفتی است. 

واقع‌گرایی‌ تهاجمی و سکوت در برابر نسل‌کشی اسرائیل

پیش از ورود به اصل بحث، بگذارید ابتدا بگویم که چرا مسئله‌ نسل‌کشی اسرائیل در غزه باید مسئله‌ وجدان بیدار ایرانی هم باشد. آیا اصلاً لازم است در چرایی این موضوعِ اخلاقاً واضح سخن بگوییم؟ آیا نه این است که از منظر انسانی قرار است هیچ‌گاه سمت نسل‌کشی نایستیم؛ حتی با سکوت و بدتر از آن با انکار نسل‌کشی؟ اما با کمال تأسف، جانبداری حکومت ایران از آرمان فلسطین و نامحبوبیت حکومت، موجب وازنش فزاینده‌ بخشی از ایرانیان نسبت به آرمان فلسطین و درنتیجه سکوت در برابر نسل‌کشی اسرائیل در غزه شده است.

John-J-Mearsheimer copy

این وازنش گاهی از سکوت فرا می‌رود و خود را در قالب دفاع از دیدگاه واقع‌گرایی تهاجمی مورد نظر برخی از نظریه‌پردازان چون جان جی مرشایمر نشان می‌دهد. واقع‌گرایی تهاجمی نظریه‌ای در سیاست بین‌الملل است که می‌کوشد رفتار قدرت‌های بزرگ را توضیح دهد. این نظریه می‌گوید، کشورها بازیگرانی عقلانی هستند که در یک نظام پر هرج‌ومرج (آنارشیک) عمل می‌کنند.

فقدان مرجعیت مرکزیِ مؤثر در نظام بین‌الملل، کشورها را مجبور می‌کند برای تضمین بقای خود به قدرت خویش متکی باشند. این بدان معناست که کشورها همواره نگران موازنه قدرت‌اند و سعی می‌کنند قدرت خود را به‌بهای تضعیف یا حذف رقبا افزایش دهند. واقع‌گرایان تهاجمی بر این باورند که کشورها، به‌ویژه قدرت‌های بزرگ، عمدتاً با هدف نهایی دستیابی به سلطه‌ منطقه‌ای، به دنبال بیشینه‌سازی قدرت خود هستند.

واقع‌گرایان تهاجمی در مقابل کسانی قرار می‌گیرند که استدلال می‌کنند صلح دائمی میان قدرت‌های بزرگ ممکن است.  از دیدگاه واقع‌گرایی تهاجمی در روابط بین‌الملل ـ برای نمونه در موضوع نسل‌کشی غزه ـ این نتیجه به دست می‌آید که چون فلسطینی‌ها قدرتی ندارند  ـ حتی در پس گرفتن کشور اشغال‌شده‌شان، چه رسد به ماورای آن ـ خیر جمعی ایران در آن است که سمت قدرت بایستد، یعنی سمت آمریکا و متحد منطقه‌ای‌اش اسرائیل، و ازاین‌رو ایرانی‌ها بهتر است که نسل‌کشی اسرائیل در غزه را یا انکار کنند یا دست‌کم با بی‌اعتنایی از کنار آن بگذرند.

نقد واقع‌گرایی تهاجمی

در نقد این دیدگاه چه می‌توان گفت؟ در نقد آن، ازجمله، می‌توان گفت که پیروی از قدرت صِرف، بدون توجه به حقانیت حقوقی و اخلاقی، می‌تواند به نقض اصول اخلاقی و انسانی منجر شود. حمایت از ظلم، حتی اگر به‌نفع منافع موقت ملی ایران باشد، از نظر اخلاقی و آرمان‌گرایانه قابل دفاع نیست. وانگهی، اگر پیروی از قدرت صِرف، ملاک مبارزه‌ سیاسی باشد آن‌گاه دیگر معیاری برای مخالفت با سیاست‌های حکومت ایران هم باقی نمی‌ماند، زیرا قدرت فعلاً چهارقبضه در هزاردستان حکومت است. وانگهی این دیدگاه واقع‌گرایانه‌ تهاجمی، پیچیدگی‌های روابط بین‌الملل را نادیده می‌گیرد.

همسویی با قدرت‌های بزرگ لزوماً به تأمین منافع ملی نمی‌انجامد بلکه می‌تواند به وابستگی و تضعیف استقلال کشور منجر شود. از این گذشته، حمایت از حقوق فلسطینیان در بسیاری از کشورها و در میان افکار عمومی جهان طرفداران بسیاری دارد و این طرفداری رو به گسترش است. نادیده گرفتن این واقعیت می‌تواند به انزوای سیاسی ایران در افکار عمومی جهان منجر شود؛ گرچه، در مقابل، این هم انکارپذیر نیست که دفاع یکجانبه از آرمان فلسطین بدون در نظر گرفتن منافع درازمدت ملی هم می‌تواند به انزوای سیاسی ایران منجر شود.

درنهایت ما به توازنی میان منافع ملی و جانبداری از حقوق فلسطینیان نیاز داریم. از همه‌ این‌ها گذشته، این دیدگاه واقع‌گرایانه‌ تهاجمی در روابط بین‌الملل، نظر بخشی از جامعه‌ ایران را به کل جامعه تعمیم می‌دهد. بسیاری از ایرانیان ممکن است همچنان از حقوق فلسطینیان و آرمان فلسطین حمایت کنند، گرچه با سیاست‌های حکومت ایران مخالفند. بر این اساس، ضرورت اعتراض ایرانیان به نسلی‌کشی اسرائیل در غزه، هم دلایل محکم اخلاقی و حقوقی دارد و هم بر فهمی چندجانبه‌نگر از روابط بین‌الملل بنا شده است.

مسئله‌ بی‌عدالتی معرفتی

ادعای اصلی من در این نوشته آن است که انکار نسل‌کشی اسرائیل در غزه مصداقی از بی‌عدالتی معرفتی است. اما پیش از پیشروی در بحث خوب است تمایز میان بی‌عدالتی معرفتی با بی‌عدالتی غیرمعرفتی را معلوم کنیم. بی‌عدالتی معرفتی به‌رسمیت نشناختن فرد به‌عنوان صاحب معرفت است اما بی‌عدالتی غیرمعرفتی به جنبه‌های معرفتی ربط ندارد، بلکه به جنبه‌های دیگر مثل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کار دارد. بی‌عدالتی معرفتی، جهان معرفتی ما را کوچک یا متورّم می‌کند و از این ‌رو به این نوع بی‌عدالتی نیز باید حساس بود.

برای توضیح بیشتر بگذارید دو مثال بزنم. فرد سیاهپوستی را در نظر بگیرید که شهادت او را در دادگاه، قاضی به ناحق ردّ می‌کند؛ صرفاً از آن ‌رو که خودآگاه یا ناخودآگاه به نظرِ قاضی می‌رسد که «سیاه‌ها قابل اعتماد نیستند». یا زنی عضو هیئت‌امنای دانشگاهی را در نظر بگیرید که اعضای مرد هیئت‌امناء پیشنهادهای مدیریتی او را، ولو محترمانه، رد می‌کنند صرفاً از این رو که خودآگاه یا ناخودآگاه گمان می‌کنند که «زن‌ها احساساتی‌اند».

در این دو مورد، انواع بی‌عدالتی غیرمعرفتی رخ داده، مانند بی‌عدالتی قضایی و مدیریتی. اما فرد سیاهپوست و زن داستان ما قربانی نوع خاص دیگری از بی‌عدالتی شده‌اند که به آن «بی‌عدالتی معرفتی» می‌گویند. در یک کلام، عاملیّت معرفتی (epistemic agency) آن‌ها پایمال شده است. منظور از عاملیت معرفتی، توانایی فرد یا گروهی در ارزیابی معرفت، تولید معرفت، استفاده از معرفت، تبادل معرفت و تغییر باورها به روش‌های معقول است.

miranda-fricker copy

ما با انواع دیگر بی‌عدالتی مثل بی‌عدالتی اقتصادی، سیاسی و اجتماعی بیش‌وکم آشنا هستیم اما بحث از بی‌عدالتی معرفتی بسیار جدید است. دست‌کم ذیل همین عنوان، از طرح آن در فلسفه‌ اخلاق و معرفت‌شناسی تحلیلی تقریبا دو دهه بیشتر نمی‌گذرد. برای روایتی کلاسیک از بی‌عدالتی معرفتی می‌توان به اثر Miranda Fricker با عنوان  Epistemic Injustice: Power and the Ethics of Knowing اشاره کرد که در سال 2007 منتشر شد.

بی‌عدالتی گواهی

بی‌عدالتی معرفتی، تا حدودی گرچه نه کاملاً، بحثی در «معرفت‌شناسی گواهی» (epistemology of testimony) است. به هرگونه انتقال معرفت، گواهی یا نقل گفته می‌شود. گواهی فقط در دادگاه هم رخ نمی‌دهد. وقتی می‌پرسیم «ساعت چند است»؟ و پاسخ می‌گیریم: «سه‌ونیم عصر»، معرفتی از راه گواهی کسب می‌کنیم. یکی از پرسش‌های اصلی در معرفت‌شناسی گواهی این است؛ تحت چه شرایطی فرد در باور به گواهی‌ فرد یا گروهی موجّه است؟ چه هنگامی موجه‌ایم باور آوریم که ساعت سه‌ونیم عصر است آن هم صرفاً چون دوست من گفته، نه از آن رو که خودم ساعت را چک کرده‌ام؟ سه رکن اصلی گواهی عبارتند از: ۱ـ شنونده، ۲ـ ناقل و ۳ـ نقل. مطابق یک نظریه، سه شرط اعتبار معرفت‌شناختی گواهی این است: ۱ـ نقلْ صادق (مطابق با واقع) باشد، ۲ـ ناقل معتبر باشد و ۳ـ شنونده دلیلی برای اعتبار ناقل داشته باشد.

  چهار طریق اعتبارسنجی گواهی این‌هاست: ۱ـ بررسی پیشینه‌ ناقل، ۲ـ بررسی چگونگی نقل، ۳ـ بررسی محتوای نقل (مثلاً بررسی سازگاری آن با دانسته‌های پیشین ما) و ۴ـ بررسی ساختار نقل (این‌که منبع نقل معتبر است یا نه). از سرچشمه‌های بی‌عدالتی معرفتی «سوگیری هویتی» (identity prejudice)  است. برای جلوگیری از سوگیری‌ نظام‌مند هویتی در اعتبارسنجیِ ناقل باید اصطلاحاً «اقتصاد اعتباربخشی» ( credibility economy) را رعایت کرد، یعنی به ناقل، اعتبار بیشتر یا کمتری از آن‌چه شایسته‌اش است، نبخشید. اگر اعتبار بیشتری به گواهی فرد یا گروهی بخشید به آن «زیاده‌بخشی معرفتی» (epistemic excess) می‌گویند و اگر اعتبار کمتری به فرد یا گروهی بخشید به آن «کم‌بخشی معرفتی» (epistemic deficit) گفته می‌شود.

  در یک کلام، بی‌عدالتی گواهی یعنی عدول از اقتصاد اعتباربخشی. وقتی به‌سبب سوگیری هویتی، گواهی کسی یا گروهی رد می‌شود و کمتر یا بیشتر از آن‌چه شایسته است اعتبار می‌یابد، آن‌گاه بی‌عدالتی گواهی رخ داده است. این سوگیری‌ها می‌توانند جنسی، جنسیتی، قومی، قبیله‌ای، ملی‌گرایانه، طبقاتی، اقتصادی، حرفه‌ای، مربوط به زبان یا لهجه، سیاسی، دینی، مذهبی و... باشند. «بی‌عدالتی گواهی» مصداقی از بی‌عدالتی معرفتی است. اما نوع دیگر و چه‌بسا بنیادی‌تری از بی‌عدالتی معرفتی هم وجود دارد؛ بی‌عدالتی هرمنوتیکی (فهم‌آگاهانه).

بی‌عدالتی هرمنوتیکی

اگر بی‌عدالتی گواهی عبارت بود از این‌که عاملیّت معرفتیِ فردی یا گروهی از روی تعصّب، سرکوب یا متورّم می‌شود، بی‌عدالتی هرمنوتیکی به‌معنای جلوگیری از دسترسی فرد یا گروهی به امکانات معرفتی‌ است؛ امکاناتی که با آن خود را بفهمند و به دیگران بفهمانند، تا عامل معرفتی واقع شوند.

این جلوگیری منجر به حذف آن گروه به‌عنوان عامل معرفتی می‌شود. از باب نمونه، گروهی از زنان غربی قبل از این‌که عنوان «آزار جنسی» (sexual harassment) در انگلیسی و دیگر زبان‌های اروپایی متداول شود، به‌ویژه قبل از موج دوم فمینیستی ۱۹۶۰ میلادی، تجارب تلخ آزار دیدن خود را تحت‌عنوان «آزار جنسی» درک نمی‌کردند، زیرا چنین مفهومی هنوز از «مخیّله‌ جمعی» (Collective imagination) غایب بود.

این بدان معناست که وقتی کسی تجربه‌ای دارد که مفهوم یا نظریه‌ای برای تبیین آن در دست ندارد، از درک کامل آن تجربه بازمی‌ماند و  در پی آن از فهماندن کامل خود به دیگری نیز بازمی‌ماند و این مصداق بنیادی‌تری از بی‌عدالتی معرفتی است. ساده بگویم، شعار بی‌عدالتی هرمنوتیکی این است: مفاهیم و نظریه‌ها را از من بگیر، معرفت‌ را از من گرفته‌ای، معرفت را از من بگیر، عاملیت معرفتی را از من گرفته‌ای.  یک نمونه‌ داخلی از این موضوع را جمیله‌ دارالشفایی، فیلمنامه‌نویس و فعال اجتماعی چندسال پیش روی توییتر خود نقل کرد.

او از توقف ادامه‌ ساخت و پخش سریال «داوران» (۱۳۹۲) سخن گفت. من این سریال را به‌طور کامل دیده بودم و به‌نظرم به نسبت سریال‌های دیگر تلویزیون دولتی ایران در آن موقع، سریال خوش‌ساخت و نکته‌دارتری بود. به گفته‌ دارالشفایی، که یکی از فیلمنامه‌نویسان این سریال بود، صداوسیما به‌شکل غیررسمی به آن‌ها گفته بود چون این سریال به خانم‌ها یاد می‌دهد که به‌جای حل ریش‌سفیدانه‌ اختلافات‌شان به وکیل مراجعه کنند، ادامه‌ ساخت آن به صلاح نیست.

ساخت آن هم ناگهان متوقف شد و سریال ابتر ماند. در یک کلام، اگر بی‌عدالتی گواهی عبارت بود از سرکوب یا متورّم کردن عاملیّت معرفتیِ فردی یا گروهی از روی سوگیری هویتی، بی‌عدالتی هرمنوتیکی از آن هم بنیادی‌تر است؛ زیرا در این نوع بی‌عدالتی معرفتی عاملان سرکوب تلاش می‌کنند که نگذارند گروه‌های حاشیه‌ای اصلاً عاملیت معرفتی‌ پیدا کنند تا بعداً زحمت سرکوب عاملیت آنان را بکشند. (نوع سومی از بی‌عدالتی معرفتی، موسوم به «اختناق گواهی» هم وجود دارد که پایین به آن می‌پردازم.)

نسل‌کشی در غزه

تعریف حقوقی نسل‌کشی از سوی «معاهده‌ پیشگیری و مجازات جنایت نسل‌کشی» مشخص شده است. سازمان ملل این معاهده را در دسامبر سال ۱۹۴۸ میلادی تصویب کرد. این معاهده نقطه‌ عطفی در حقوق بین‌الملل محسوب می‌شود، زیرا برای اولین‌بار تعریف مشخصی از جنایت نسل‌کشی ارائه شد و چارچوبی برای پیشگیری و مجازات این جنایت فراهم آمد.

این معاهده همچنین تعهدات دولت‌ها را در قبال پیشگیری و مجازات نسل‌کشی مشخص می‌کند.  طبق تعریف این معاهده، نسل‌کشی به‌معنای هر یک از اعمالی است که با قصد نابودی کلی یا جزئی یک گروه ملی، قومی، نژادی یا مذهبی انجام می‌شود، اعمالی مانند: ۱ـ کشتن اعضای گروه ملی، قومی، نژادی یا مذهبی، ۲ـ وارد کردن صدمه‌ جدی جسمی یا روحی به اعضای چنین گروهی، ۳ـ تحمیل عمدی شرایط زندگی بر اعضای چنین گروهی که منجر به نابودی فیزیکی کلی یا جزئی آنان می‌شود، ۴ـ اِعمال اقداماتی برای جلوگیری از زاد و ولد در درون چنین گروهی و ۵ـ انتقال اجباری کودکان چنین گروهی به‌جای دیگر. جنبه‌های کلیدی این تعریف از نسل‌کشی عبارت‌اند از: ۱ـ اَعمال باید با قصد خاص نابودی یک گروه محافظت‌شده انجام شود، ۲ـ گروه هدف باید ملی، قومی، نژادی یا مذهبی باشد، ۳ـ نابودی می‌تواند کلی یا جزئی باشد.

  شمار فزاینده‌ای از حقوق‌دان‌ها استدلال می‌کنند که اسرائیل مرتکب جنایاتی در غزه شده که کاملاً تحت تعریف حقوقی نسل‌کشی قرار می‌گیرد، ازجمله کشتن گسترده‌ اعضای غیرنظامی در غزه، وارد کردن آسیب جدی جسمی یا روانی و تحمیل عمدی شرایط زندگی که منجر به نابودی فیزیکی غیرنظامیان می‌شود. تخریب گسترده‌ی زیرساخت‌ها و آوارگی اجباری جمعیت به‌عنوان شواهدی از نسل‌کشی اسرائیل در غزه ذکر شده است. 

اظهارات علنی و رسمی مقامات اسرائیلی که خواستار «نابودی کامل» و «محو» غزه شده‌اند و از مردم غزه به‌عنوان «حیوان» یاد کرده‌اند یا تصریح کرده‌اند که در غزه هیچ‌کس «بیگناه» نیست، جملگی به‌عنوان شواهدی از قصد نسل‌کشی مورد استناد قرار گرفته است. مثلاً به گزارش بی‌بی‌سی، تنها دو روز پس از آغاز جنگ، گالانت، وزیر وقت دفاع اسرائیل گفت که دستور «محاصره کامل» نوار غزه را صادر کرده است.

او گفت: «برق نخواهد بود، غذا نخواهد بود، سوخت نخواهد بود، همه‌چیز بسته است... ما با حیوانات انسان‌نما می‌جنگیم و بر همین اساس عمل می‌کنیم.» محاصره‌ای که مانع دسترسی به غذا، آب، سوخت و لوازم پزشکی به غیرنظامیان می‌شود، در حکم اقدام به نسل‌کشی از سوی اسرائیل است. 

درصد بالای تلفات غیرنظامی، به‌ویژه کودکان، شاهدی است بر حملات بی‌رویّه‌ اسرائیل که مصداق نسل‌کشی است. گزارش جدید سازمان ملل گواهی می‌دهد که نزدیک ۷۰ درصد کشته‌ها در غزه، زنان و کودکان هستند. هدف قرار دادن بیمارستان‌ها، مدارس و سایر زیرساخت‌های غیرنظامی از سوی اسرائیل به‌درستی به چشم تلاش برای غیرممکن کردن زندگی فلسطینیان در غزه نگریسته می‌شود.

برای نمونه بی‌بی‌سی تأیید کرده که نزدیک ۶۰ درصد تمام ساختمان‌ها در غزه از سوی ارتش اسرائیل تخریب شده است. برخی از مقامات و کارشناسان سازمان ملل نسبت به «نسل‌کشی در حال شکل‌گیری» از سوی اسرائیل هشدار داده و خواستار مداخله‌ بین‌المللی شده‌اند. چندین پژوهشگر مطالعات نسل‌کشی استدلال کرده‌اند که اقدامات اسرائیل مصداق نسل‌کشی است یا در مسیر «کارزار نسل‌کشی» قرار دارد. برخی کارشناسان مطالعات نسل‌کشی و حقوق بین‌الملل، بین وضعیت نسل‌کشی اسرائیل در غزه و سایر نسل‌کشی‌های شناخته‌شده‌ تاریخ، مانند نسل‌کشی گواتمالا، شباهت‌هایی یافته‌اند.

انکار نسل‌کشی به‌منزله‌ بی‌عدالتی معرفتی

اسرائیل و حامیان آن به‌شکل وسیع و سازمان‌یافته‌ای از انکار نسل‌کشی (genocide denialism) به‌منزله‌ ابزاری برای استمرار نسل‌کشی در غزه استفاده می‌کنند. جنبه‌های غیرمعرفتی بی‌عدالتی حاصل از انکار نسل‌کشی مرکز توجه این نوشته نیست، گرچه این جنبه‌ها نیز در جای خود بسیار مهم‌اند. مرکز توجه این نوشته آن است که نشان دهم چگونه انکار نسلی‌کشی اسرائیل در غزه مصداقی از بی‌عدالتی معرفتی هم هست، علاوه بر این‌که مصداق بسا بی‌عدالتی‌های غیرمعرفتی‌ای است که ذکر مختصر برخی از آن‌ها در ابتدای این نوشته رفت. 

جهل‌افکنی و سانسور فراگیر در باب نسل‌کشی، زمینه‌ی اجتماعی‌ ساکت کردن بازماندگان نسل‌کشی و تداوم نسل‌کشی یا تکرار آن را فراهم می‌کند. در مورد نسل‌کشی اسرائیل در غزه، موضوع از این قرار است که افراد یا نهادهای اسرائیلی یا نزدیک به اسرائیل، به‌علت سوگیری هویتی، گواهی فلسطینی‌ها در باب خشونت و رنج حاصل از نسل‌کشی اسرائیل در غزه را رد می‌کنند یا آن را کم‌اهمیت جلوه می‌دهند. این امر همانا بی‌عدالتی گواهی محسوب می‌شود. در بی‌عدالتی گواهی از اعتبار گواهی فردی، به ناحق، بر اثر سوگیری هویتی کاسته می‌شود.

اختناق گواهی

نوع پیچیده‌تری از بی‌عدالتی معرفتی «اختناق گواهی» (Testimonial smothering) است. در اختناق یا خفه‌سازی گواهی، فرد صاحب گواهی دست به خودسانسوری می‌زند و اصلاً گواه واقع نمی‌شود یا محتوای گواهی خود را تعدیل می‌کند، زیرا هراس از آن دارد که گواهی او از سوی مخاطبان پذیرفته نشود یا این‌که گواهی برای‌ او خطر داشته باشد.

اختناق گواهی گرچه ظاهراً از سوی خود گواه صورت می‌گیرد، باید آن را مصداقی از خود ـ ساکت‌سازی اجباری دانست زیرا فرد یا گروهِ تحت اختناق در موقعیتی قرار می‌گیرد که به سکوت کشانده می‌شود. فردی که به اختناق گواهی کشانده می‌شود قربانی «قیّم‌مأبی» (Paternalism) است. اختناق گواهی به‌عنوان نمونه‌ای از قربانی قیّم‌مأبی شدن در میان زنانی که مورد خشونت خانگی قرار گرفته‌اند به‌شکل وسیعی گزارش شده است. بسیاری از زنان قربانی خشونت خانگی حاضر نیستند که خشونت خانگی علیه خود را گزارش کنند یا گزارش دیگران در این باب را تأیید کنند.

اقسام اختناق گواهی در مسئله اسرائیل و غزه

به‌نظر می‌رسد اختناق گواهی در زمینه انکار نسل‌کشی غزه به چند روش و به‌شکل وسیعی در حال وقوع است. بسیاری از فلسطینیان ممکن است در به اشتراک گذاشتن کامل تجربیات و شهادت‌های خود تردید داشته باشند. این تردید می‌تواند به‌دلیل ترس از پیامدها یا بی‌اعتمادی مخاطبان بین‌المللی یا نگرانی از برچسب خوردن به‌عنوان همدست تروریست‌ها، یا احتمال نادیده گرفته شدن یا کم‌اهمیت جلوه داده شدن داستان‌های‌شان باشد.

این خودسانسوری و خفه‌‌شدن (اختناق)، میزان اطلاعاتی را که به جامعه جهانی از نسل‌کشی اسرائیل در غزه می‌رسد، محدود می‌کند. متخصصان حقوق بین‌الملل و حقوق بشر ممکن است به شکل‌های زیر در خودسانسوری و اختناق گواهی‌شان مشارکت کنند: با نرم کردن زبان خود هنگام بحث درباره‌ احتمال نسل‌کشی، با اجتناب از استفاده از اصطلاحاتی مانند «نسل‌کشی» به‌دلیل فشارهای سیاسی. خبرنگاران و رسانه‌ها ممکن است به شکل‌های مختلفی به اختناق گواهی دچار شوند: خودسانسوری برای حفظ دسترسی به مناطق درگیری (به‌ویژه با نظر به کنترل شدید اسرائیل بر غزه)، اجتناب از پرداختن به موضوعات یا دیدگاه‌های خاص برای راضی کردن منافع سیاسی کارفرما (به‌ویژه با نفوذ بالای اسرائیل در رسانه‌های جریان اصلی)، یا محدود کردن پوشش تلفات و رنج فلسطینیان. اینها همه از شیوه‌هایی است که به خودسانسوری و اختناق گواهی می‌انجامد.

آژانس‌های سازمان ملل و سایر نهادهای بین‌المللی هم ممکن است در اختناق گواهی و خودسانسوری نقش داشته باشند. آن‌ها می‌توانند با استفاده از زبان محتاطانه در گزارش‌ها برای اجتناب از درگیری‌های دیپلماتیک، تأخیر در انتشار اطلاعات آسیب‌زا و محدود کردن دامنه‌ تحقیقات به‌دلیل محدودیت‌های دسترسی به چنین کاری دست بزنند. اختناق گواهی در مورد نسل‌کشی اسرائیل در غزه منجر به درک ناقص از وضعیت نسل‌کشی از سوی افکار عمومی جهان، واکنش بین‌المللی با تأخیر یا ناکافی، و تداوم روایت‌ها و سیاست‌های مضر و سکوت وسیع شده است.

برای شکستن همین اختناق و خودخفه‌سازی بود که تنها ۴۰ روز پس از شروع نسل‌کشی در غزه متخصصان سازمان ملل طی بیانیه‌ای از جامعه‌ی بین‌المللی خواستند از وقوع نسل‌کشی جلوگیری کنند، تقاضایی که شنیده نشد. فلسطینی‌ها و حامیان آن‌ها از حق خود در آگاهی‌بخشی در مورد نسل‌کشی اسرائیل در غزه محروم شده‌اند. انکار نسل‌کشی اسرائیل در غزه موجب شده که منابع فکری و خبری مورد نیاز برای درک این واقعه همانا نابود یا تحریف شود.

در مورد انکار نسل‌کشی اسرائیل در غزه، روایت‌ رسانه‌هایِ حتی به ظاهر بی‌طرف و حرفه‌ای مانند بی‌بی‌سی به‌شکلی بوده که یا گستره‌ خشونت را گزارش نمی‌کنند یا آن را کم‌اهمیت جلوه می‌دهند و در عوض از اصطلاحات گمراه‌کننده‌ای مانند «درگیری» به‌جای «قتل عام» یا «نسل‌کشی» استفاده می‌کنند، یا اقدامات نسل‌کشانه‌ اسرائیل را صرفاً دفاعی قلمداد می‌کنند.

این تحریف‌ها، لنز تفسیری‌ای را که رویدادها از رهگذر آن درک می‌شوند عامدانه دستکاری می‌کند و درنتیجه در لفافه‌ای از بی‌طرفی و حرفه‌ای‌گری رسانه‌ای، جهل تفسیری عمدی می‌آفریند و این جهل‌افکنی همانا نسل‌کشی را تدوام و مشروعیت می‌بخشد. این امر مانع از درک دقیق سازوکار اِعمال سلطه می‌شود و توانایی تشخیص رنج و بی‌عدالتی زیسته‌ فلسطینی‌ها را تضعیف می‌کند. 

کشتار خبرنگاران و اعتراض اصحاب رسانه

کشتن ۱۷۵ خبرنگار در غزه از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ تاکنون (یعنی در تنها یک‌سال) و نیز ممنوعیت شبکه‌ الجزیره از پوشش خبری در داخل اسرائیل و تشدید فشارها بر هاآرتص، از معدود رسانه‌‌های چپ باقی‌مانده در اسرائیل، همگی نمونه‌هایی است از تلاش برای انکار نسل‌کشی اسرائیل در غزه به‌منزله‌ مصداقی از بی‌عدالتی گواهی. گفتیم که بی‌عدالتی گواهی، اختناق گواهی و بی‌عدالتی هرمنوتیکی هر سه مصداقی از بی‌عدالتی معرفتی است.

از باب نمونه‌ای دیگر، گروهی متشکل از بیش از ۲۳۰ متخصص رسانه، ازجمله ۱۰۱ کارمند نام‌محفوظ بی‌بی‌سی، خبرگزاری بی‌بی‌سی را طی نامه‌ای به جانبداری در پوشش خبری نسل‌کشی اسرائیل در غزه متهم کرده‌اند. این نامه که اول نوامبر ۲۰۲۴ به تیم دِیوی، مدیرکل بی‌بی‌سی، ارسال شد استدلال می‌کند که این شبکه به‌دلیل عدم رعایت استانداردهای خبری در زمینه‌ انصاف و دقت به‌ویژه در پوشش‌دهی رویدادهای غزه باید مورد انتقاد شدید قرار گیرد.

از باب نمونه، به گزارش ایندیپندنت، یکی از امضاءکنندگان این نامه درباره‌ یکی از تیترهای بی‌بی‌سی که می‌گوید: «هند رجبِ شش‌ساله، روزها پس از تماس‌های تلفنی برای درخواست کمک در غزه، مرده پیدا شد»، این‌طور از این تیتر انتقاد می‌کند: «این‌ که‌ حادثه‌ا‌ی طبیعی نبود. عامل این کشتار، یعنی اسرائیل، باید در تیتر ذکر می‌شد و باید مشخص می‌شد که این کودک از سوی ارتش اسرائیل کشته شده است». 

 یکی دیگر از چهره‌های رسانه‌ای که نامه را امضاء کرده به ایندیپندنت چنین می‌گوید: «به فلسطینی‌ها همیشه به چشم منبعی غیرقابل اعتماد نگریسته می‌شود. ما مدام به روایت اسرائیل اولویت می‌دهیم، به‌رغم سابقه‌ مستند و درازدامن دروغگویی ارتش اسرائیل». این چهره‌ رسانه‌ای می‌افزاید: «به‌نظر می‌رسد اغلب ترجیح می‌دهیم در صورت امکان، اسرائیل را از تیتر خبر حذف کنیم یا در مورد اینکه چه کسی ممکن است مسئول حملات هوایی باشد، تردید ایجاد کنیم. سطح اعتبارسنجی مورد انتظار برای هر چیزِ مربوط به غزه بسا بیش از آن چیزی است که برای سایر کشورها معمول است.»

از انکار نسل‌کشی تا توجیه ماشین کشتار اسرائیل

لازم است تأکید کنم که انکار نسل‌کشی فقط مصداقی از نشر اطلاعات نادرست نیست بلکه عاملی است حیاتی در حفظ ساختار قدرت نامشروع و سلطه‌طلبی. در مورد غزه، از انکار نسل‌کشی استفاده می‌شود برای توجیه کنترل مداوم اسرائیل بر سرزمین‌های اشغالی فلسطین یا بی‌اعتبار کردن ادعاهای نقض حقوق بشر از سوی اسرائیل و تداوم نسل‌کشی از سوی اسرائیل و پاکسازی قومی از سوی اسرائیل. انکار نسل‌کشی، انکار اشغال‌گری و انکار پاکسازی قومی همه از سوی اسرائیل همانا بی‌عدالتی معرفتی را تشدید می‌کند.

انکار نسل‌کشی اسرائیل در غزه همانا تلاش‌ فلسطینی‌ها برای اثبات عاملیت معرفتی خود را به‌شکل نظام‌مند تضعیف می‌کند. این انکارگری نابرابری‌های موجود در سرزمین‌های اشغالی را تثبیت می‌کند و ماشین کشتار اسرائیل را در اشغالگری، نسل‌کشی و پاکسازی قومی سرعت می‌بخشد. گرچه مسئولیت اصلی بی‌عدالتی معرفتی حاصل از انکار نسل‌کشی اسرائیل در غزه بر عهده‌ نهادهای سیاسی و سیاستمداران (به‌ویژه در کشورهای غربی) است، اما تک‌تک افراد بیرون از قدرت نیز از هرگونه مسئولیت در این باب مبرا نیستند.

در مورد نسل‌کشی اسرائیل در غزه، افرادی که بدون تفکر انتقادی، روایت‌های منکر نسل‌کشی اسرائیل در غزه را می‌پذیرند یا تن به سکوت می‌دهند، همانا عاملیت معرفتی فلسطینی‌ها و حامیان‌شان را انکار می‌کنند. آن‌ها از این طریق به تداوم چرخه‌ بی‌عدالتی معرفتی کمک می‌کنند. غلبه بر انکار نسل‌کشی اسرائیل در غزه نیازمند تلاش‌های فردی و جمعی برای به چالش کشیدن تعصبات ساختاری هویتی و نیز نیازمند تلاش برای جست‌وجوی اطلاعات دقیق و ایجاد تحولات اجتماعی گسترده‌ برای از بین بردن ساختارهایی است که انکار نسل‌کشی اسرائیل در غزه را ممکن می‌کند، آن را مشروعیت می‌بخشد و تداوم می‌دهد.

وظایف اخلاقی و معرفتی ما ایرانیان

در این نوشته استدلال کردم که نسل‌کشی اسرائیل در غزه مصداق انواع بی‌عدالتی غیرمعرفتی است و دست‌کم چهار مورد را به اختصار برشمردم: ۱ـ بی‌عدالتی حقوقی، ۲ـ بی‌عدالتی سیاسی، ۳ـ بی‌عدالتی اخلاقی و ۴ـ بی‌عدالتی قضایی. سپس استدلال کردم که انکار نسل‌کشی اسرائیل در غزه مصداق نوع دیگری از بی‌عدالتی هم هست که به آن بسیار کمتر پرداخته شده است: بی‌عدالتی معرفتی. توضیح دادم که بی‌عدالتی معرفتیِ حاصل از انکار نسل‌کشی اسرائیل در غزه سه صورت دارد: ۱ـ بی‌عدالتی گواهی، ۲ـ اختناق گواهی، ۳ـ بی‌عدالتی هرمنوتیکی. گرچه باید بیفزایم که به سود بی‌عدالتی هرمنوتیکی حاصل از انکار نسل‌کشی اسرائیل غزه در این نوشته استدلال نیاوردم و بحث در این باب را باید به جایی دیگر وانهاد.

ما ایرانیانِ بیرون از قدرت گرچه نقشی در نسل‌کشی اسرائیل در غزه نداریم اما هم از نظر اخلاقی و هم از حیث بایسته‌های معرفت‌شناختی‌ موظفیم نقشی در انکار نسل‌کشی اسرائیل در غزه هم ایفا نکنیم، بلکه با انکارگری مخالفت کنیم. سکوت در برابر نسل‌کشی نیز بخشی حیاتی از روند انکار نسل‌کشی اسرائیل در غزه است و انکار نسل‌کشی اسرائیل در غزه بخشی حیاتی از استمرار، تعمیق و تکرار نسل‌کشی است؛ نسل‌کشی‌ای که اکثریت «وجدان‌های بیدار» در باب آن سکوت معنادار پیشه کنند، گویی هیچ‌گاه رخ نداده است.

این نوشته دعوتی است به این‌که در جنگ روایت‌ها، چرخ‌دنده‌ انکار نسل‌کشی اسرائیل در غزه نشویم؛ دعوتی است به این‌که سکوت خودمان را در قبال نسل‌کشی اسرائیل در غزه بشکنیم ـ حتی اگر، بحق، نگران سوء‌استفاده‌ حکومت از اعتراض‌مان به نسل‌کشی اسرائیل در غزه هستیم. 

دیدگاه

ویژه فرهنگ
  • خبر آمد صبح جمعه ۲۵ آبان ۱۴۰۳ خورشیدی مسعود پزشکیان، رئیس‌جمهوری ایران به اتفاق سیدعباس صالحی، وزیر فرهنگ کفش و کلاه…

پربازدیدترین
آخرین اخبار