| کد مطلب: ۱۵۵۹۳

نقاشی که اگر سواد داشت شاعر می‌شد

روایتی از زندگی و زمانه مکرمه قنبری در گفت‌وگو با فرزندش

نقاشی که اگر سواد داشت شاعر می‌شد

«او جنبش خام‌دست‌ها را به وجود آورد و پایه‌گذار این هنر در ایران بود.» علی بلبلی، فرزندش، ترجیح می‌دهد این عبارت را به‌جای هنرخودآموخته در توصیف سبک و رویکرد هنری مادرش، مکرمه قنبری به کار ببرد؛ هنرمندی که تا ٦٧ سالگی به‌عنوان نقاش شناخته نمی‌شد و حادثه‌ای او را وارد عالم هنر کرد و طولی نکشید که به چهره‌ای جهانی بدل شد؛ تا آنجا که حتی هالیوود به ساخت فیلمی از زندگی‌اش علاقه نشان داد. مکرمه سال ١٣٠٧ در روستای دریکنده مازندران به دنیا آمد. او نخستین نمایشگاه خود را سال ١٣٧٤ در گالری سیحون برپا کرد و دوم آبان‌ماه ١٣٨٤ از دنیا رفت. پس از چندسال بی‌خبری از مکرمه، گالری سهراب از جمعه هفتم اردیبهشت‌ماه میزبان نمایشگاهی از آثار این هنرمند شده است.

پرویز براتی

پرویز براتی

روزنامه‌نگار تجسمی

به همین مناسبت، گفت‌وگویی با فرزند او انجام داده‌ایم. بلبلی؛ نقاش، استاد آواز و آهنگساز است که فعالیت موسیقی و نقاشی را به‌صورت توأمان از سال ۱۳۶۴ در بابل شروع کرد، سپس در سال ۱۳۶۷ وارد دانشکده نقاشی دانشگاه آزاد اصفهان شد، پس از دو سال تحصیل از آن دانشگاه انصراف داد و سال ۱۳۶۹ وارد دانشکده موسیقی دانشگاه هنر تهران شد. ثمره فعالیت‌های او در زمینه نقاشی تاکنون ۲۸ نمایشگاه جمعی و انفرادی و ۱۵سال تدریس بوده است. مدیریت خانه موزه مکرمه قنبری در روستای دریکنده برعهده اوست.

*دقیق‌ترین روایت از نقاش‌شدن مکرمه را می‌خواهم از زبان خودتان بشنوم...

استعداد مکرمه در سن نزدیک 70 سالگی کشف شد. در آن مقطع من و مادرم با هم تنها زندگی می‌کردیم. ما 9 بچه بودیم؛ 6 پسر و 3 دختر. من تنها فرزند خانواده بودم که نزد مادرم ماندم و او تا آن ‌زمان با گاوش روزگار می‌گذراند. چندی بعد مجبور شدم برای ادامه تحصیل به دانشگاه بروم و مادرم تنها ماند. مادر در آن مقطع به بیماری‌های متعددی مبتلا بود؛ میگرن شدید، ناراحتی قلبی و تیروئید شدید داشت. گاهی در شالیزارها گاوش را می‌کشید و همین فشار باعث می‌شد بیهوش و نقش بر زمین شود. همسایه‌ها خیلی فشار می‌آوردند که این گاو عاقبت، مادرت را می‌کُشد. نه توان این را داشت که از آن گاو مراقبت کند، نه زور و توانش به آن می‌رسید.

در شرایط بسیار سختی زندگی می‌کرد؛ ازاین‌رو ما گاو را فروختیم. بعد از فروش گاو، مادر دو روز با من حرف نزد. آن‌زمان مشغول تحصیل در دانشکده موسیقی بودم و نزدش آمده بودم. به خاطر ناراحتی مادر ما حتی یک‌مرتبه مجبور شدیم گاو را به خانه برگردانیم؛ ولی دوباره چاره‌ای ندیدیم جز اینکه آن را به همان جایی که آورده بودیم ببریم. یک‌روز روی تاقچه دوسنگ نسبتاً کوچکِ به‌هم‌چسبیده دیدم که شبیه سر یک حیوان یا دیو بود و   ‌روی آن نقاشی شده بود. نقاشی را که دیدم، در ذهنم جرقه زد که اگر این نقاشی را مادر کشیده باشد، می‌تواند خیلی خوب باشد. آن‌موقع تمام دغدغه‌ام، مسائل مالی بود. آن گاو، وسیله امرار معاش مادر بود و از شیر و ماستش گذران زندگی می‌کرد. در روستا قدم می‌زدم، به ذهنم خطور کرد اگر مادر نقاشی کند، چه اتفاقی می‌افتد؟

جالب است که من تمام اتفاقات آینده را همان‌روز دیدم. به سرعت نزد مادر آمدم. در حیاط داشت ظرف می‌شست، پرسیدم مادر آن نقاشی را خودت کشیدی؟ جواب نداد. گفتم اگر دوست داری نقاشی بکشی من بروم برایت رنگ و کاغذ بخرم. می‌دانست شرایط مالی من بد است، لذا گفت نه، من روی همان کاغذهای پشت‌بام خانه که مربوط به دوران قبل از دانشجویی‌ام بود نقاشی می‌کنم. حرفش را گوش نکردم و به شهر رفتم. به سرعت 50 تا کاغذ A4 و وسیله نقاشی خریدم و گذاشتم نزد مادر و برگشتم تهران. بعد از یک‌هفته که به روستا برگشتم، دیدم تمام‌ کاغذها را پشت‌ و رو نقاشی کرده است.

دوباره، سه‌باره، هرچه جلو می‌رفتیم، دیدم این اتفاق دارد آرامش می‌کند. مدتی بعد مجموعه کارها را نزد استاد احمد نصراللهی بردم و به‌واسطه‌ی ایشان اولین نمایشگاه مادر را در گالری سیحون برگزار کردیم. مادر روی تمام دیوار خانه، یخچال، گاز و هرچه اطرافش بود را نقاشی می‌کرد. وقتی دست به قلم می‌بُرد، تمام بیماری‌هایش متوقف می‌شد و کنار می‌رفت و وضع روحی‌اش خوب می‌شد. تا زمانی که نقاشی می‌کرد هیچ‌گاه بیمار نشد.

*هنرمند خودآموخته، نائیف، مکتب‌‌ندیده و... این‌ها عبارت‌هایی است که برای توصیف و معرفی آثار هنرمندانی همچون مکرمه به کار می‌رود. گاهی اصطلاح هنر بدوی کم‌وبیش مترادف با هنر نائیف به‌کار می‌‌رود؛ اما گمراه‌کننده است، چون هنر بدوی به‌طور آزاد برای نقاشی‌های دوره پیشارنسانس و نیز هنر جوامع غیرمتمدن به‌کار می‌رود. به‌علاوه هنرمند نائیف ضرورتاً تعلیم‌ندیده یا آماتور نیست. گاه ممکن است هنرمند ماهر و متخصص نیز آگاهانه از سبک نائیف بهره‌مند شود. نگاه شما به این دسته‌بندی‌ها چیست؟ شما به‌عنوان یک نقاش، فضای نقاشی‌های مادرتان را با این ادبیات توصیف می‌کنید یا ترجیح می‌دهید این نقاشی‌ها را با عبارت‌هایی دیگر مثلاً پریمیتیو، بکر و.... معرفی کنید؟

ما نزدیک پنج‌سال جلساتی در قالب انجمن مکرمه داشتیم که بعدها این انجمن تبدیل به انجمن هنرمندان خودآموخته شد. در این مجموعه‌ها صاحب‌نظرانی همچون ع.پاشایی، دکتر حمید سِوِری، دکتر بهنام کامرانی و اساتید دیگر به ما کمک می‌کردند. اوایل بحث سر این بود که بیاییم راجع به هنر مکرمه حرف بزنیم. کارگاه‌ها و جشنواره‌هایی نیز برگزار کردیم و درباره همه اتفاق‌هایی که بعداً در مجموعه موزه مکرمه شکل گرفت، در آن انجمن بحث می‌کردیم؛ ازجمله اینکه این اتفاق را چه بنامیم؟ هنر خودآموخته (Self-taught art) یا هنر «بیرون از سیستم هنر» (outsider art) به‌کار برده می‌شود یا اصطلاح «اُمّی» که آقای پاشایی پیشنهاد دادند که البته اصطلاح خوب و معمولی نبود.

ما تا آمدیم به جمع‌بندی برسیم، دیدیم که بحث خودآموخته در رسانه‌ها جا افتاد و مسلماً حق با شماست، این اصطلاح دقیقی نیست؛ چون وقتی می‌گوییم خودآموخته، یعنی آموختنی در آن وجود دارد. همان‌طور که اشاره کردید در هنر نائیف و زیرمجموعه‌هایش، عقل و منطق وجود دارد و نقاش و هنرمند، نقاشی را برای پذیرش جامعه، دولت، مردم و رسانه‌ها انجام می‌دهد؛ ولی مکرمه هنرش خام است. بعد از جنگ‌جهانی دوم ژان دوبوفه، نقاش شهیر فرانسوی این اصطلاح را به‌کار بُرد، در مورد کسانی که خارج از جامعه متعارف هنری قرار داشتند؛ کسانی که خط‌خطی می‌کردند، بیماران روانی، زندانیان، کودکان و انسان‌های ابتدایی و خام‌دست یا حتی هنرمندان فولک. بنابراین این‌دست هنرمندان بیشتر نمایش عواطف و ارزش‌های انسانی خودشان را ملاک قرار می‌دادند و می‌دهند و هرچه از اینها بیرون می‌آید درواقع برخاسته از ابتکار خالص و بکر آنهاست. اما همان‌طور که اشاره کردید، هنر نائیف اینچنین نیست و حتی ما هنرمندان آکادمی‌دیده‌ای را داریم که هنرشان نائیف است.

*ارزیابی شما از رفتار خودآموختگان هنر در ایران همچون مکرمه قنبری، خلیل بوستانی، محمدعلی ظریف نظیف‌کار، حسن حاضر مشار، رضا زحلی و... چیست؟

ما بعد از درگذشت مکرمه در اولین سالگردش فراخوانی دادیم تا همین دسته آدم‌های خام‌دست و افراد آکادمیک‌ندیده بیایند نقاشی کنند؛ منظورمان کسانی بود که شرایط سنی خاصی داشته باشند. مبنا را بر این گذاشتیم که هرکس برای اولین‌بار دوست دارد خط‌خطی یا نقاشی کند، رنگ و کاغذ در اختیارش بگذاریم. بنابراین در طول این‌مدت افراد زیادی را به جامعه هنری معرفی کردیم، نمایشگاه برایشان گذاشتیم و در اولین همایش هنرمندان خودآموخته ایران در خانه هنرمندان ایران، اولین نقاش خودآموخته یا خام‌دست را معرفی کردیم. البته ارزیابی کردن کار ساده‌ای نیست، اما در تمام شیوه‌ها و سبک‌های هنری دنیا شاید هزاران هنرمند طبع‌آزمایی کرده‌اند، بااین‌حال آنچه تاریخ غربال می‌کند و نگه می‌دارد همیشه تعداد انگشت‌شماری است.

ازسویی ما در هنرهای تجسمی ایران منتقد زیاد نداریم. بحث هنر خام‌دستانه در ایران، یک بحث تازه است و کسانی که تخصصی روی این موضوع کار کنند، نداریم. برایم سخت است بخواهم اسم بیاورم، ولی مطمئن هستم مثل همه سبک‌های هنری دنیا، مکرمه جنبش خام‌دست‌ها را به وجود آورد و پایه‌گذار این جنبش در ایران بود و حتماً هنرمندانی را خواهیم داشت که کارشان ماندگار خواهد بود. آن خلوص و راحتی و خصوصیاتی که در یک هنر خام سراغ داریم، باید در کار این دست نقاشان باشد و مهم‌تر از همه باید کسی باشد که بتواند غرق در این قضیه بشود تا خودش را تخلیه کند. مکرمه وقتی شروع به نقاشی می‌کرد، بسیار پرکار بود. همانند بچه‌ها، دستانش را روی زمین می‌گذاشت و نقاشی می‌کرد. دست‌ها پینه بسته بود از فرط کار زیاد. بیش از دوهزار نقاشی کشید و سرتاسر دیوارها، گاز و یخچال مزین به نقاشی است.

به‌اندازه عمر یک نقاش 70 ساله در آن 10 سال نقاشی کرد. آن پُر کار بودن و درگیر شدن با ابزار رنگ و قلم باعث می‌شد خودش را خالی کند و بروز دهد. یک خاطره از مادر بگویم. وقتی دانشجوی نقاشی شدم، بارها به من می‌گفت شما کِی تحصیل نقاشی‌ات تمام می‌شود تا به دانشگاه بروی؟! هیچ‌گاه یادم نمی‌رود، یعنی نقاشی کردن من را یک رشته و مبنایی برای زندگی کردن، نمی‌دانست. نقاشی را یک شغل و چیزی که برایم در آمد ایجاد کند، نمی‌دانست. منتظر بود تحصیل نقاشی‌ام تمام شود و بروم دانشگاه! تحصیل نقاشی را دانشگاه نمی‌دید. این‌ها نشان می‌دهد چقدر این ذهن خالص بود.

*زمانی از مکرمه قنبری پرسیده بودند «آیا شما خود را هنرمند می‌ دانید؟»، ایشان جواب داده بودند که «من خودم را هنرمند نمی‌دانم، این جوانانی که کار می‌کنند، نقاشی می‌کشند و خط می‌نویسند هنرمند هستند، من بلد نیستم آن‌‌طوری نقاشی بکشم.» فکر می‌کنید چرا چنین پاسخی داده بود؟

من فکر کنم پاسخ بسیار خوبی داده بود. من هنرمند نیستم، هنرمند شما هستید! هنرمند آن‌هایی هستند که خوب و خوشگل نقاشی می‌کشند! پاسخ یک هنرمندِ خام‌دست، باید این باشد. این هنرمند اصلاً کاری که انجام می‌دهد پشتش یک مبنای شناخت و آگاهی و برنامه‌ای نیست. او ابزاری پیدا می‌کند برای بیان احساس‌ها و عواطف خودش. مکرمه یک جایی می‌گوید که من اگر سواد داشتم شعر می‌گفتم، چون سواد نداشتم نقاش شدم! بنابراین اصلاً جواب این سوال در خود تعریف این نوع شیوه هنری هست.

photo_2024-05-01_19-33-39

*مکرمه را به‌عنوان زنی توصیف می‌کنند که برای فراموش کردن غم زندگی‌اش شروع به نقاشی کرد؟ این گزاره دقیقی در مورد اوست؟!

اگر بخواهیم مکرمه را در زیرمجموعه‌هایی که بیان کردم پیدا کنیم، باید گفت او یک بیمار روانی نبود، زندانی هم نبود، کودک هم نبود. اما خام‌دست بودن و ابتدایی بودنش سر جایش است. فولک‌بودن و روستایی بودنش، هم. بنابراین من نمی‌توانم بگویم چرا ممکن است غم از دست دادن یک گاو یا یک حادثه، بهانه‌ای بشود برای یک اتفاق بزرگ. من می‌توانم بگویم مکرمه واقعاً عاشق بود. اگر برگردیم به زندگی‌اش، این عشق را می‌توانیم ببینیم. بیش از 50 درصد از نقاشی‌های مکرمه عاشقانه است. پسر به دختر یا مرد به زن و زن به مرد گل می‌دهد. فضای عاشقانه بسیار غالب است و منظومه‌های عاشقانه بسیاری مثل امیر و گوهر، رعنا و نجما یا منظومه‌های ملی مثل لیلی و مجنون و شیرین و فرهاد را نقاشی می‌کرد. بنابراین می‌توانیم بگوییم یک حادثه باعث این تغییر می‌شود ولی آنچه در کارش مداوم می‌بینیم، عشق مکرمه بود به زندگی، محیط و بچه‌هایش و ربط‌اش به دوران نوجوانی خود که عاشق شده بود. فرق مکرمه با دیگر هنرمندها شاید همین باشد.

*آیا مکرمه واقعاً در ۷۰ سالگی استعدادش شناخته شد یا پیش‌ازآن هم به هنرش توجه شده بود؟ چه کسی اولین‌بار او را کشف کرد؟

بله، استعداد مکرمه در سن نزدیک به 70 سالگی کشف شد. اما اگر بخواهیم واقعیت را ببینیم، مکرمه آدم بااستعداد و باذکاوتی بود که استعداد هنری در وجودش بوده است. به‌عنوان مثال در جوانی، عروس‌سازِ محله بود و بیش از 30 عروس را به خانه بخت فرستاد. یکی از خاطرات مهم عروس‌سازی‌اش این است که تاجی بزرگ روی سر یک‌عروس می‌گذارد، چندین لامپ ریزِ رنگی هم در این تاج قرار می‌دهد و آنها را با سیم به‌هم و به باطری وصل می‌کند و دست عروس می‌دهد و می‌گوید که هر قدمی می‌رود، سیم‌ها را به‌هم بزند و بردارد. وقتی لامپ‌ها روشن و خاموش می‌شوند فضایی ایجاد می‌کند که باعث تعجب اهالی می‌شود و از روستاهای اطراف برای تماشای این عروس به محله ما می‌آیند! این نشان می‌دهد که آدم خلاقی بوده و این‌حرکت آن‌زمان بسیار خاص و بکر بود، چراکه امروز در فشن‌شوهای روز دنیا چنین طراحی‌ای را شاهدیم.

در بخش لباس تمام لباس‌های خانواده، فامیل و همسایه‌ها را با نخ و سوزن خودش می‌دوخت. حدود 25 یا 26 بار به‌عنوان مامای محل، بچه به دنیا آورد. هر کسی زایمان داشت، سراغش می‌آمد. هر کسی پایش در می‌رفت، مریض می‌شد یا شکمش درد می‌کرد، نزد مکرمه می‌آمد. این‌ها نشان می‌دهد مکرمه در طول زندگی‌اش خصوصیاتی داشت که بعدها خودش را در نقاشی و هنر بروز داد. بنابراین حتی گفته می‌شود با گِل و تاپاله گاو به‌عنوان مصالح، سیمان و گچ خانه‌ها را پوشش می‌داد و در جوانی با گِل رنگی پنجه می‌انداخت و نقش‌هایی بر دیوار می‌زد. ما در هنر فولک نمونه‌های بسیاری مثل مکرمه داریم. در منطقه خودمان امیر پازواری، شاعر و عارف دوران صفویه داریم که بیش از 400 شعر عاشقانه می‌نویسد و درد و رنج زندگی و عشق خودش و حتی مسائل اجتماعی و سیاسی، در شعرش دیده می‌شود. ما در هنر فولک و هنر خام‌دست، هنرمندان بسیاری داریم.

*قصه‌های بسیاری درباره ازدواج اجباری مکرمه با کدخدای ۵۷ ساله و زندگی در کنار هوو‌ها بازگو شده است...این قصه‌ها چقدر حقیقت دارد؟

بله حقیقت دارد و تلخ‌تر از آن چیزی است که ما شنیده‌ایم! مادر ابتدا در 13 سالگی به‌اجبار به عقد پسریک اربابی درمی‌آید که یک‌روستا آن‌طرف‌تر از دریکنده زندگی می‌کرد. مادر بدون دیدن آن‌پسر و بدون هرگونه شناختی به‌اجبارِ پدرش با او ازدواج می‌کند. مکرمه در آن‌مقطع مادر نداشت. وقتی به خانه آن‌پسر می‌رود، می‌بیند پسر ارباب یک‌فرد معلول جسمی، ذهنی و حرکتی است که حتی کارهای شخصی خودش را هم نمی‌تواند انجام دهد. مادر آن روز که به خانه شوهر می‌رود، تا نیمه‌های شب  پا به خانه ارباب نمی‌گذارد و خود را داخل طویله پنهان می‌کند و شبانه از آنجا فرار می‌کند.

خودش تعریف می‌کرد در مسیر یک رودخانه بود که گرازهای وحشی از آن عبور می‌کردند و از ترس گرازها، قایم می‌شود و گریه می‌کند و خوابش می برد و صبح برمی‌گردد خانه. بعد مسئله دومی که برایش پیش می‌آید در 14 سالگی است که به‌نظر می‌رسد عاشق فردی می‌شود که تحصیلکرده بود و از شهر به روستا آمده بود. اینکه این ماجرا چگونه جزئیاتی داشته و این شخص چه کسی بوده، ما نمی‌دانیم. از آنجا که پدر من کدخدایِ محله و برادرِ ارباب بود، چشمش دنبال مادر بود و می‌خواست با او ازدواج کند. مادر به‌اجبار و زور و شلاق به این ازدواج تن می‌دهد. آن پسر تحصیلکرده را به‌طریقی فراری می‌دهند و گویا اتفاق ناگواری بر سرش می‌آورند. بعد از آن، مادر بارها مقاومت می‌کند ولی پدرش را زندانی می‌کنند و شلاق می‌زنند و مادر می‌گفت من دیدم دیگر دارم پدرم را از دست می‌دهم، لذا مجبور می‌شود به این ازدواج تن بدهد. اما می‌دانیم که وقتی ازدواج کرد دیگر پایبند زندگی شد و بچه‌ها که به دنیا می‌آیند، تا زمانی که زنده بود، تمام زندگی‌اش را وقف بچه‌ها و زندگی‌اش می‌کند.

photo_2024-05-01_19-33-45

*مکرمه چند بار ازدواج کرد؟ چون گفته شده که همسر مکرمه نوازنده توانمندی بود و درعین‌حال مکرمه از ایشان داستان‌هایى درباره شخصیت‌هاى شاهنامه، لیلى و مجنون، پرى دریایى، همچنین داستان ابراهیم و اسماعیل، یوسف و زلیخا و مسیح و مریم را شنیده بود که همه این داستان‌ها را به تصویر می‌کشید.

زمان فوت پدر، مکرمه کمتر از 50 سال داشت. پدر 57 سال داشت که با مادر ازدواج کرد. وقتی مکرمه با پدرم ازدواج کرد، هوویش هم‌سن مادربزرگش بود. برخوردش با هوویش در آن‌مقطع آنچنان بود که از ایشان مراقبت می‌کرد و مثل مادر و فرزند می‌شوند. اینکه پدر نوازنده بود و... باید بگویم که پدرم صدای خوبی داشت، آواز خوب می‌خواند و قصه‌گوی ماهری هم بود. برای اینکه در زندگیِ نزدیک به 80-70 سال پیشِ روستاهای اینجا، مردم کارهای جمعی می‌کردند و در خانه‌ها می‌نشستند و یکی از کارهای اصلی‌شان پنبه پاک‌کنی بود. پنبه‌ها را می‌چیدند و در خانه‌ها زیر کرسی دور هم جمع می‌شدند و پنبه‌ها را تمیز می‌کردند و در این مواقع معمولاً یکی قصه یا آواز می‌خواند.

سرِ زمین هم قصه و آواز می‌خواندند. پدر گاهی قصه‌هایی می‌گفت که بازگو کردن آنها سه‌ماه طول می‌کشید! وقتی پدر فوت شد، من کلاس پنجم ابتدایی بودم. بخشی از این قصه‌ها را از پدر می‌گرفت، بخشی را هم از پدر خودش. پدربزرگ من (پدر مکرمه) نوازنده قهاری بود و تار، طبل و دهل می‌نواخت و نی‌نوازی چیره‌دست بود و قصه‌گو هم بود. مکرمه از دو بخش این شانس را داشت که با هنر آشنا شود.

*گفتید که اولین کار ‌مکرمه، تصویری از یک حیوان بود که روی سنگ نقاشی کرد. آن تصویر، موجود است؟

بله، اولین تصویری که مادر نقاشی کرد، همان سنگی بود که توضیح دادم و ما این اثر را در جای مناسبی نگهداری می‌کنیم.

*برخی از تحلیلگران سبک نقاشی مکرمه را پست‌مدرن می‌دانند. شما موافق این طبقه‌بندی هستید؟

ما راجع به خودآموخته می‌گوییم که قرار دادن هنر مکرمه در ذیل آن شاید درست نباشد، حالا چه برسد که مکرمه را پست‌مدرن بدانیم! اصلاً با بحث پست‌مدرن بودن مکرمه موافق نیستم و وقتی بخواهیم اصطلاح پست‌مدرن را به‌کار ببریم آن هنر خام‌دست دیگر معنا پیدا نمی‌کند، چون این دو مقوله در تضاد با یکدیگر هستند.

*مکرمه را روزنامه اکسپرسن سوئد، مارک شاگال ایران خواند. به اعتقاد شما چه قرابت و تفاوتی بین او و شاگال وجود دارد؟

وقتی به‌عنوان زن سال از سوی بنیاد پژوهش‌های آمریکا انتخاب شد و به دانشگاه استکهلم دعوت شد اتفاق‌های خوبی رقم خورد و رسانه‌های بسیاری درباره‌اش نوشتند؛ ازجمله روزنامه اکسپرسن مصاحبه مفصلی با او کرد و او را با مارک شاگال مقایسه کرد. جدا از شباهت سبکی، از لحاظ موضوعی و ذهنی این دو نقاش به هم نزدیک‌اند و حتی هردو نقاشی‌هایی دارند که به‌لحاظ موضوع به هم شبیه است. یکی از شاهکارهای مکرمه خروسی است در ابعاد دو متر که روی یک‌کاغذ نقاشی کرده و روی دیوار خانه‌اش قرار دارد. در ذهن مکرمه موضوع خروس چیزی است که برمی‌گردد به زندگی او و نگاهی که به آن دارد. همین خروس را در کار شاگال هم می‌بینیم. یعنی غیر از شباهت در شیوه و سبک که در سبک نائیف قرار می‌گیرند، از لحاظ موضوع خیلی شبیه یکدیگر هستند.

*اگر ممکن است درباره نقاشی‌های دوطرفه (دو رو) مکرمه توضیح دهید.

نقاشی‌های دوطرفه مکرمه به‌نظرم جزو بخش‌های مهم کار او و قابل تحلیل است. این برمی‌گردد به همان خام‌دست بودن و خام‌ذهن بودن او. مکرمه هرجا کاغذ یا دیوار سپید می‌دید نقاشی می‌کرد و وقتی تمام می‌شد ادامه‌اش را پشت آن انجام می‌داد. دو نفر از اساتید راجع به همین قضیه صحبت کرده‌اند؛ یکی روانشاد محسن وزیری مقدم که از نمایشگاه مادر بازدید کردند و آنجا آنقدر تحت‌تأثیر قرار گرفتند که فردایش از تهران به دریکنده آمدند. به من زنگ زدند که من پشت درِ خانه مکرمه هستم! آنجا اشاره کردند که مادر اگر 500 متر کاغذ دستش می‌دادی سرش را پایین می‌انداخت و نقاشی می‌کرد تا به انتها برسد.

یک‌جای دیگر آقای پاشایی هم همین اشاره را کرده‌اند؛ یعنی وقتی ایشان سرش را پایین می‌اندازد و نقاشی می‌کشد، اول تصاویری در ذهنش وجود دارد که آنها را انتقال می‌دهد. این‌همه عناصر و موضوع و این‌همه رنگ روی یک اثر، شگفت‌انگیز است.   زنده‌یاد دالوند هم اشاره خوبی دارد، وقتی پیکاسو را با مکرمه مقایسه می‌کند. به اعتقاد ایشان، هنگامی که نقاش به جوهره اصلی خودش می‌رسد، آن جوهره وجودی‌اش، دیگر تمام واسطه‌ها را از بین می‌برد. حال پیکاسو با آگاهی و مطالعه به آنجا می‌رسد و مکرمه با خام‌دست بودن یا هنر خام‌اش؛ اما هر دو در یک‌نقطه هستند.

*سال‌ها پیش خبری مبنی بر بازی مریل استریپ در نقش مکرمه منتشر و گویا قراردادی هم بسته شد که براساس آن کمپانی فاکس، فیلم زندگی «مکرمه قنبری» را با بازی این بازیگر مقابل دوربین ببرد. اما آن قرارداد گویا لغو شد و به سرانجامی نرسید. دلیل این مسئله چه بود؟

قراردادی بسته شد، اما اینکه چرا به نتیجه‌ای نرسید، باید بگویم ما همان شروع کار متوجه شدیم که این پروژه نمی‌تواند به سرانجام برسد. اولاً مریل استریپ چندین مدیر برنامه دارد و زمانی که از ایشان برای بازی در فیلمی وقت می‌گیرند، باید در زمان خودش انجام شود. سناریو نوشته و حتی آهنگسازش هم مشخص شد، اما مشکل از سمت ما در ایران بود؛ زیرا فیلم ‌باید در دریکنده کلید می‌خورد. حال شما در نظر بگیرید یک گروه هالیوودی بخواهد به ایران بیاید و بعد هم برای مدت‌زمانی در دریکنده مستقر شود. این اتفاق، عملی نبود و نمی‌شد. این‌ها نیاز به اجازه و مجوز داشت و این یک خرده به درازا کشید و کار به سرانجام خود نرسید. عملاً در توان ما هم نبود که بتوانیم آنها را دوباره به ایران دعوت کنیم و فضایی را برای یک‌مجموعه هالیوودی فراهم کنیم.

*خانه و موزه مکرمه درحال‌حاضر چه شرایطی دارد؟

درحال‌حاضر اتاق‌های مادر به همان شکل اولیه باقی مانده و چون دیوارهای خانه، تمام دیوارهای دو اتاق و حتی بیرون هرچه هست مملو از نقاشی است؛ برای حفظ این فضا ما تلاش کردیم. میراث فرهنگی چندبار خانه را مرمت کرده است؛ هرچند نیاز به مرمت‌های جدی‌تر دارد و امیدوارم انجام بشود. بازدیدکنندگان مشخصی از سراسر ایران و جهان، از اروپا و آمریکا داریم. اینجا از مدارس و دانشگاه‌ها، زیاد برای بازدید می‌آیند اما موزه برای سرپا ایستادن باید شرایط استانداردی داشته باشد که بتواند روی پای خود بایستد. به‌هرحال الان موزه با امکانات شخصی ما اداره می‌شود و به آن‌شکل درآمدی ندارد و همین، کار را سخت می‌کند. ما داریم به این سمت می‌رویم تا بتواند نظم یک موزه استاندارد را به خود بگیرد.

درحال‌حاضر یک گالری اضافه کرده‌ایم تا بتوانیم بخش‌هایی از تابلوها و آثار مادر را در آن بگذاریم. در ادامه آن گالری، فضایی برای نمایش سایر هنرمندان خودآموخته ترتیب داده‌ایم. یک کافی‌شاپ و فضایی برای رفع‌خستگی مخاطب نیاز داریم. همه فکر می‌کنند مکرمه معروف‌شده و شرایط موزه عالی است. ما از آن فقر اولیه در آمده‌ایم؛ ولی هنوز هم شرایط سختی داریم و حتی ساختن یک کافی‌شاپ برایمان سخت است. رویه ما به این شکل نیست که برای توسعه موزه، کار بفروشیم. ما باید کارهای مادر را حفظ کنیم و مجموعه خوبی از آثارش را برای این موزه برای 200-100سال دیگر نگه داریم.

بااین‌حال تمام تلاش‌مان را می‌کنیم و مصمم هستیم که استانداردهای متوسط حداقلی را برای موزه مکرمه برای یکی، دو سال آینده فراهم کنیم تا موزه بتواند روی پای خودش بگردد. در پایان جا دارد از اساتید ع پاشایی، دکتر سوری، دکتر کامرانی، خانم سلحشور، استاد نصراللهی و دوستان دیگر تشکر کنم. فیلم مستند آقای ابراهیم مختاری که در بیش از20 جشنواره جهانی جایزه گرفت، در معرفی مادر نقش بسزایی داشت.

اخبار مرتبط
دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی