| کد مطلب: ۱۴۳۱۸

آخرین خنیاگر نسل طلایی ترانه

فرامرز اصلانی، خنیاگرانه ترانه می‌ساخت. کلام ترانه‌های او در عین سادگی، طراوتی عجیب داشت. با تمام نقدهایی که به ساختار کلام ترانه‌های او وارد شده و می‌شود اما نکته‌ مهم در ترانه‌های او توجه بسیار به تناسب هنرمندانه و هارمونی دلپذیر میان کلام و ملودی و اجراست. آن‌چه اصلانی را از دیگر هم‌نسلانش متمایز می‌کرد دوری از تکلف‌های مرسوم و درک عمیق او از تناسبی شگرف میان اجزای اثر برای آفرینش ترانه‌هایی ماندگار بود.

حمید ناصحی

حمید ناصحی

منتقد موسیقی

فارسی‌زبانان در طول تاریخ به نسبت عمده‌ فرهنگ‌های زبانی دیگر، نگاهی متفاوت و ویژه به کلام و شعر داشته‌اند. ازاین‌روست که شعر فارسی احتمالاً تنها آورده‌ فرهنگی مهم ما در دنیای مدرن تلقی می‌شود. همین نگاه ویژه به کلام است که خنیاگری را در آفرینش ترانه‌های فارسی کمیاب جلوه می‌دهد. یک آهنگساز یا خواننده از نظر یک فارسی‌زبان، همیشه نمی‌تواند یک شاعر خوب هم باشد و انتظارات مخاطب را در خلق کلام ترانه‌اش برآورده کند. حال در این میان اگر یک کارورز موسیقی جسارتی به خرج دهد و کلام ترانه را نیز خود خلق کند، گذارش به لبه‌ تیغی افتاده که عبور از آن، او را در قامت یک خنیاگر، مقبول خاص و عام خواهد کرد.

عارف قزوینی؛ نخستین خنیاگر

عارف قزوینی، اولین خنیاگر بزرگ ترانه‌ مدرن فارسی است که بی‌پروا در این مسیر قدم گذاشت، اما او نیز از طعنه‌های اهل شعر و ادب در امان نماند. خطاب مشهور ایرج‌میرزا به او که «تو شاعر نیستی، تصنیف‌سازی!» از فرازهای این رویکرد کلام‌محور در نقد ترانه‌ فارسی است؛ رویکردی که اصالت را در هر شرایطی به کیفیتی از کلام ترانه و نه تناسب مجموعه‌ اجزا داده و می‌دهد. در چنان فضایی بود که ترانه‌ فارسی برای خلق کلام ترانه‌ها سراغ شعرا رفت. ترانه‌ ما تا میانه‌ دهه‌ 40 زیر سیطره‌ چنین نگاهی بود. با ورود سبک‌های غربی به موسیقی و ظهور شعر نو و ترجمه‌ اشعار و ترانه‌های غیرفارسی، اما به‌تدریج نسلی جسور و نوگرا وارد میدان شد که نگاهی تازه به ترانه داشت.

«ویگن»، اولین ستاره‌ گیتارنواز بود که گیتار غربی را به محبوبیتی گسترده در میان جوانان آن دوران رساند. اجرای ترانه‌هایی متفاوت با رویه‌ مرسوم با صدای خوانندگانی مانند ویگن، آرتوش، سخایی، نوری و مهرپویا سبک ترانه‌سازی و خوانندگی کلیشه‌ای رایج را به مبارزه می‌طلبید. در این ایام بود که گیتارنوازی و غربی‌خوانی بدل به ذائقه‌ غالب آن نسل شد. بیت‌بندهای نوجوانانه و‌ گروه‌های پرشمار موسیقی در صحنه‌های مختلف به اجرای این نوع موسیقی می‌پرداختند. هرچند تحت‌تأثیر خواننده‌ها و گروه‌های اروپایی و آمریکایی جرقه‌هایی از خنیاگری در میانه‌ آن جریان نیز گاهی به چشم می‌خورد، اما با ظهور ترانه‌ نوین از اواخر دهه‌ 40 خورشیدی و اتکای دوباره‌ ترانه‌ فارسی به کلام شاعرانه، ظهور یک خنیاگر مقبول خاص و عام به تعویقی چندساله افتاد.

از لندن تا حافظ

فرامرز اصلانی که شیفته‌ گیتار ویگن و صدای آرتوش بود، در اوج هیاهوی بیت‌بندهای دهه‌ 40 و اقبال موسیقی پاپ غربی برای ادامه‌ تحصیل به لندن رفت. اصلانی در خانواده‌ای اهل هنر رشد کرده بود. پدرش ساز می‌نواخت و مادرش صدایی خوش داشت و پدربزرگش با سعدی و حافظ و‌ متون ادبی فارسی، کودکی او را به ادبیات پیوند می‌زد و‌ منزل پدری‌اش محفل گاه‌وبی‌گاه بزرگان موسیقی و شعر و ترانه بود. حالا در پس آن هم‌زیستیِ همواره با ادب و هنر به لندن دهه‌ 60 میلادی و هنگامه‌ غلیان ستاره‌ها و شاهکارهای ترانه‌ی جهان وارد شده بود.

در دانشگاه، روزنامه‌نگاری می‌خواند و ادبیات دنیا را مرور می‌کرد و طرفه اینکه شاعری چون «بیژن الهی» هم‌راه و هم‌خانه‌اش بود و حتی با او کتابی از اشعار یونانی ترجمه و منتشر کرد. در همان ایام در ادامه‌ ذوق نوجوانی، گیتار هم می‌نواخت و ترانه هم می‌ساخت. آگاهی از ادبیات ایران و‌ جهان و هم‌زمان آشنایی با موسیقی و ترانه‌ روز دنیا به‌تدریج از او‌ خنیاگری بی‌بدیل ساخت. این اتفاق تقریباً در همان ایام در موسیقی برای سیاوش قمیشی و در ترانه برای شهیار قنبری افتاده بود که مدتی در جوانی ساکن لندن بودند. اما فرامرز اصلانی در خنیاگری بود که از آن فضا تاثیر گرفت. اصلانی در میانه‌ دهه‌ 50 خورشیدی آفریده‌هایش را با خود به ایران آورد و در اولین اجرای جدی در محفلی رسمی چشم‌ها را خیره کرد.

آلبوم «دلمشغولی‌ها» در سال 1356 نقطه‌ آغاز شهرت و محبوبیت او و سبک ساده و دلپذیرش شد تا جایی که آژدا پکان ترک ترانه‌ «اگه یه روز» او را بازخوانی کرد؛ ترانه‌ای که تا امروز هم‌چنان از محبوب‌ترین ترانه‌های فارسی است.  یک سال بعد هم آلبومی با استفاده از اشعار حافظ منتشر کرد که نگاهی نو به موسیقی پاپ و ترانه‌ روز بود. درخشش اصلانی اما با بهمن‌ماه 57 هم‌زمان شد و او که در آن ایام دلبسته‌ی دیدگاه چپ‌گرایانه‌ انقلابی بود ترانه‌هایی آن‌چنانی ساخت؛ ترانه‌هایی که تا اواخر دهه‌ 60 با پخش مداوم از رادیوی ایران به‌عنوان سرودهای انقلابی، تنها شنیده‌های نسل ما از صدای او تا آن زمان بود بی‌آن‌که نامش را بدانیم.

اوج‌گیری دوباره در دهه ۱۳۷۰

 از اوایل دهه‌ 1370 و با اوج‌گیری ترانه‌ فارسی در لس‌آنجلس، ترانه‌های پیش از انقلاب او‌ جسته و گریخته منتشر می‌شد و نامش و ترانه‌هایش به‌تدریج در میان جوانان و نوجوانان شناخته و محبوب شد. همان نقشی که ویگن برای نسل اصلانی ایفا کرده بود حالا شاید حتی به مراتب پررنگ‌تر توسط اصلانی برای نسل جوان ایفا می‌شد. گیتار، ساز محبوب جوانان شد و ترانه‌های اصلانی در محافل دوستانه و خانوادگی از جذاب‌ترین اجراها بودند.

انتشار آلبوم «روزهای ترانه و اندوه» در اواخر دهه‌ هفتاد، اما اصلانی را به اوج محبوبیت رساند. بعید است کسی تاثیرپذیری بسیاری از ستاره‌های موسیقی پاپ پس از انقلاب از او را انکار کند. علیرضا عصار از نسل اول و رستاک حلاج از نسل‌های بعد شاخص‌ترین چهره‌های تحت تأثیر او هستند که خود نیز معترف به این تأثیرند. در سال‌های اخیر اجراهای مشترک اصلانی با دیگر خوانندگان نیز بسیار مورد اقبال قرار گرفت اما قطعاً بهترین آن‌ها اجراهایی با هم‌صدایی داریوش اقبالی بود.

اصلانی، خنیاگرانه ترانه می‌ساخت. کلام ترانه‌های او در عین سادگی، طراوتی عجیب داشت. با تمام نقدهایی که به ساختار کلام ترانه‌های او وارد شده و می‌شود اما نکته‌ مهم در ترانه‌های او توجه بسیار به تناسب هنرمندانه و هارمونی دلپذیر میان کلام و ملودی و اجراست. آن‌چه اصلانی را از دیگر هم‌نسلانش متمایز می‌کرد دوری از تکلف‌های مرسوم و درک عمیق او از تناسبی شگرف میان اجزای اثر برای آفرینش ترانه‌هایی ماندگار بود.

اخبار مرتبط
دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی