رئیس سینمایی و توصیه ایرج میرزا
رئیس سازمان سینمایی مملکت در مراسم رسمیترین جشنواره فرهنگی دهه فجر و 80 روز قبل از سال جدید، دعای سال تحویل میخواند. دعایی که همه مردم این سرزمین از کودکی آن را شنیدهاند و بهخاطر دارند. از آن دعاهایی که با شیر در بدن شد و با جان بهدر رود. هم کوتاه است و هم خوشآهنگ. بااینحال این مدیر عزیز که ظاهراً دوست دارد دیگران حتماً با پیشوند دکتر ایشان را خطاب کنند، از روی کاغذ این دعا را میخواند. یک دعای 12-10کلمهای را با 5-4خطای فاحش. یعنی رسماً غلط میخواند. لغزش و تپق نه؛ غلط، غلط رسمی. خیلی ایراد دارد؟ آسمان به زمین آمده؟ نه. هر آدمی ممکن است از این خطاها بکند بهویژه در یک مراسم رسمی مهم. پس چرا جامعه اینقدر به این موضوع واکنش نشان داده است؟ ما که قاعدتاً باید اینچیزها برایمان طبیعی باشد. وقتی وزیر خارجه دولت مستقر نمیتواند عربی و انگلیسی را از رو بخواند و آقای رئیس دولت هم که ماشاءالله دراینزمینهها گوی سبقت را از دیگران ربوده، دیگر چه توقعی است از رئیس سازمان سینمایی؛ آنهم سینمای ورشکستهای که پرفروشترین فیلمهایش هر چیزی هستند، الا سینما. اما مهم است. خیلی هم مهم است، چراکه این رئیس و نظائر او با توسل به همین ظواهر، به چنین منزلتی دست یافتهاند. این رئیس و نظائر او با کشیدن مد ولاالضالین و سلام و علیک از ته حلق توانستهاند در مهمترین جایگاه مدیریتی بایستند. البته بعضیهایشان همین مقدار را هم بلد نیستند. یعنی حتی اگر شریعت و ظواهر آن هم مترومعیار باشد قطعاً مردود خواهند شد اما به راههای آسانتر و نمایشهای کمزحمتتری روی میآورند. مثل آوردن آن دو طفل معصوم روی صحنه با پوشش چادر و بوسهزدن بر چادر آنها. میدانید چنین کار بیربط و لوسی در چشم مدیرانی همانند خود اینها، چقدر میارزد؟ اصلاً مهم نیست در طول مدیریت این پدیدههای شبهانقلابی و خودارزشیپندار، چه بلایی بر سر سینما و سینماگران آمده. اصلاً مهم نیست که در فضای مدیریتی این جماعت، سازنده «قصههای مجید»، خودش را حلقآویز کرده. اصلاً مهم نیست سینماها رسماً از تماشاچی خالی شده و پرفروشترین فیلمهای این سالها کپی دستچندم از فیلمفارسی است. تازه صدرحمت به فیلمفارسی که دستکم شعارهای اخلاقی میداد و مروج فرهنگ لوطیمنشی و داشمشتیگری بود، نه این زبالههایی که مظهر بیاخلاقی و ابتذال هستند. بله، عشق است سینمای پُرخرجِ بدون بیننده که برای از ما بهتران ساخته میشود و اگر نیک بنگری، همه نکته همین جاست. همه این تلاشها برای به دست آوردن دل همان از ما بهتران است، وگرنه چه اهمیتی دارد که روزنامهنگار، منتقد، اهل فرهنگ و مخاطب جدی سینما اینچیزها را بپسندد یا نپسندد. مهم این است که رئیس سازمان سینمایی اینقدر هوشمندی دارد که در مراسم اختتامیه جشنواره فیلم فجر و جلوی آنهمه دوربین و رسانهای که دارد همهچیز را زنده پخش میکند، در پاسخ به فاجعهای که پرویز شیخ طادی رقم زد! دست دختران کوچکسال چادریاش را بگیرد و بیاورد روی صحنه و به این هم اکتفا نکند و بر چادرشان بوسه بزند تا آنهایی که باید بفهمند، بفهمند که خاطرتان جمع باشد، هیچ تهدیدی متوجه فرهنگ این سرزمین نیست و سکاندار سینمای این ملک، کسیاست که دختران خردسالش چادریاند. الله اکبر.
باری! آنکه میگفت: آتش زهد و ریا خرمن دین خواهد سوخت، اگرچه از دست زاهدان ریایی به تنگ آمده بود، اما در دوران او، زاهدان ریایی دستکم اسباب ظاهری زهدورزی و ریاکاری را به تمامی در اختیار داشتند. یعنی حداقل بلد بودند آیهای، حدیثی و روایتی را بهگونهای بخوانند که دلِ خلقِ از همهجا بیخبر را ببرند و گروهی را به این شبهه افکنند که اینان مردان خدایند. در روزگار ما اما همین مقدار زحمت را لازم نیست بر خود هموار کنید. کافیاست بلد باشید چگونه با حرارت و عصبانیت، شعار انقلابی سر دهید و هر کسی را که در شمار خودیها نبود، به ضدیت با اسلام، انقلاب و نظام متهم کنید و به ظواهری همچون چادر و انگشتر عقیق بیش از هرچیز دیگری اهمیت بدهید و به هرکسی که گفت، یکساعت تفکر برتر از هفتاد سال عبادت است، هیچ وقعی ننهید و به وصیت حکیم ایرج میرزا که فرمود، صورت را نکو بگیرید و بیخیال معنا شوید، گوش جان بسپارید تا از خیر دو جهان نصیبی تام و تمام ببرید.