عطای این جشنواره را به لقایش بخشیدیم
جشنوارهی فیلم فجر ـ که بهنظرم همیشه حتی در دوران اوجش هم صرفاً یک جشنوارهی ملی بود، نه بینالمللی ـ روند نزولیاش از دورهی کرونا شروع شد و در دو سال اخیر کاملاً به قهقرا رفته است. همین اول مطلب، روشن کنم که وقتی از جشنوارهی فجر امسال حرف میزنم بههیچعنوان نمیخواهم عوامل فیلمهای حاضر در جشنواره را زیر سوال ببرم که اصلاً فیلمهای جشنوارهی امسال را ندیدهام که نظری دربارهی کیفیتشان داشته باشم. آن چیزی که مورد قضاوت است حالوهوای جشنواره و عکسهایی است که مثلاً از کاخ رسانه یا سینماهای مردمی بیرون آمده است. یا آن چیزی که به اسم «میز نقد» در شبکههای تلویزیونی پخش میشد.
دههی ۷۰ و نیمهی اول دههی ۸۰ ، دوران اوج جشنواره فجر بود. صفهای طولانی جلوی سینماها و حتی زدوخورد موقع پیشفروش بلیت. از بیضایی تا مهرجویی و کیمیایی که بزرگان سینمای ایران بودند، با فیلمهایشان در جشنوارهی فجر شرکت میکردند تا نیروهای جوان تازهنفسی مثل تهمینه میلانی و حمید نعمتالله که یکی نگاهش به زنان بود و دیگری یک مدل جدید از فیلمهای اجتماعی را عرضه میکرد.
رفتن به جشنواره مراتبی داشت و سر و دست میشکستیم تا وارد سالن تاریک سینما بشویم. یکبار در سایت جشنواره ثبتنام میکردی و بعد باید به یکی از سینماها میرفتی تا بلیتهایت را بهشکل فیزیکی تحویل بگیری. از سال ۸۶ که سینمای مطبوعات شد مقر فیلم دیدنم، باز هم آنقدر جمعیت زیاد بود که جلوی در سالن صفهای طولانی تشکیل میشد. بحث و گفتوگو در نشستهای بعد از نمایش فیلمها بهشکل جدی بهراه بود و منتقد میتوانست از فیلمسازی که با فیلم ضعیف به جشنواره راه پیدا کرده، به تندی انتقاد کند و ایراد بگیرد. قرار نبود فقط قربانصدقهی همدیگر برویم. قرار بود جدی باشیم، مثل همهی جشنوارههای درست و حسابی جهان تا خروجی جشنواره بشود فیلمهای مهم اکران آن سال. سیمرغها همانموقع هم اهمیت نداشتند اما بههرحال ورود به جشنواره یک استانداردی داشت. جشنوارهی امسال همان وقتی فاتحهاش خوانده شد که دبیر جشنواره اعلام کرد، همهی فیلمهای جشنوارهی فجر امسال امیدوارکننده و روشن هستند. یعنی ردهبندی فیلمها از نظر دبیر جشنواره، رئیس سازمان سینمایی و حتی وزیر ارشاد به دو دسته تقسیم میشود؛ فیلمهای سیاهنما که قاعدتاً منظور همان فیلمهایی است که نقد اجتماعی دارند و فیلمهای امیدوارکننده که به هر ضرب و زوری شده قرار است تصویری خوش از روزگار ناخوش ما بدهند. عجیب نیست که فیلمهای پرفروش سینماها که اکرانشان به سال کشیده «فسیل» و... هستند. اگر زمانی ابتذال خط قرمز بود (که البته آن هم خط قرمز گل و گشادی بود و نادرست)، الان خط قرمزها، آدمهای سینما، سوژههای جدی، مهم و اجتماعی هستند. اگر زمانی قرار بود تهیهکننده و بخش خصوصی برای تولید فیلم ترغیب شود و تعداد فیلمهای ارگانی و بنیادی مثل فارابی و اوج محدود بودند، حالا عملاً جشنواره در غصب فیلمهای ارگانی است. بودجههای کلان برای فیلمهایی که حتی در گیشه نمیفروشند و جورشان را برای سینمادار باید «هتل» و «هاوایی» بکشد. الان دیگر منتقد نمیتواند مستقیم و چشم در چشم فیلمساز را به چالش بکشد. باید سوالش را روی کاغذ بفرستد تا مجری جلسه نگاهی بیاندازد و ببیند مبادا سوالی مطرح شود که انتقادی به فیلم حاضر در جشنواره باشد.
برای دوستداران سینما این مصادرهشدن جشنوارهی فیلم فجر فقط برای یک عدهی خاص سخت و سنگین است اما واقعیت اینجاست که دیگر جشنواره معنایش را کامل از دست داده است. حتی اکران سینمایی هم دیگر معنایی ندارد. اکرانی که دقیقاً از همان منطق جشنواره پیروی میکند. فیلمهای مهم سانسهای محدود دارند و دیده نمیشوند و کمدیها، با کمترین کیفیت و مبتذلترین شوخیها منجی سینماها شدهاند که چراغ سالن و نه سینما روشن بماند. ما بازی را در همهی عرصهها به ابتذال باختهایم. چه در جشنواره و چه در اکران.
این جشنوارهای نیست که عاشقان سینما برایش صف بکشند و منتقدان جدی و حسابی در روزنامهها و مجلههای مهم از آن بنویسند. جشنوارهای نیست که مخاطب دنبال این باشد که منتقدان دربارهی فلان فیلمش چه گفتهاند. این یک دورهمی برای یک قبیله شده که بهرسم عادت برگزار میشود و دیگر هیچ تاثیری نه بر معادلات سینمایی و نه بر مردم ندارد.
اختتامیه جشنواره فجر امسال را یکبار دیگر ببینید. حرفها را بشنوید. انگار سنگی بر گوری.