جامعهشناس ذوالوجهین
هاله لاجوردی، دانشآموخته دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران و دانشجوی ممتاز مقاطع کارشناسی، کارشناسیارشد و دکتری بود. در مقطع دکتری ـ مقطعی که در آن تدریس میکردم ـ دروس نظریههای جامعهشناسی، نظریههای فرهنگی و همچنین پایاننامهاش را با من گذراند. دورهای که او و جمعی دیگر از دانشجویان در دانشکده علوم اجتماعی حضور داشتند، دورهای بسیار استثنایی بود. در شرح استثنایی بودن این دوره باید بگویم پیش از ورود این گروه به دانشکده، کنترل و نظارتی عجیبوغریب و بوروکراتیک وجود داشت که با وقوع گشایشی، بهترینهای کارشناسیارشد علوم اجتماعی و دیگر رشتهها وارد مقطع دکتری علوم اجتماعی شدند. هاله لاجوردی، هم خودش دانشجویی ممتاز بود، هم اکثر همکلاسیهایش؛ به همین جهت عموم آنها هماکنون اساتید مقاطع گوناگون جامعهشناسی در دانشگاههای کشور هستند. همکلاسیهای هاله لاجوردی و کسانی که دوره قبل و یکی، دو دوره بعد از ایشان به دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران آمدند، همه از اساتید این حوزهاند و جملگی در همان فضای مورد اشاره رشد و نمو کردند. نکته اصلی آن فضا، توجه به مسائل و تحولات اجتماعی و فرهنگی ایران حین و بعد از اصلاحات بود.
هاله لاجوردی بهعنوان دانشجویی علاقهمند به حوزه جامعهشناسی فرهنگ و جامعه ایران، هم بهخاطر ترجمههایش، هم بهخاطر حضور چشمگیر و اثرگذارش در کلاسهای درس، بحثها و نقدهایی که شکل میگرفت از دانشجویان ممتاز بود. او دانشجویی تماموقت بود. صبحها به دانشکده میآمد و در کلاسهایش شرکت میکرد و در ادامه به مطالعه، نقد، بحث، گفتوگو و حل مسائل دانشجویی و دانشگاهی میپرداخت. دانشجوی تماموقت بودن ازجمله ویژگیهای ممتاز هاله لاجوردی بود؛ دانشجوی تماموقتی که در کلاسهای درس کنشگرانه حاضر بود، در تحولات و اعتراضات دانشجویی فعالانه حضور داشت و در اجتماعات و همایشهای علمی هم شرکت میکرد و مجموع اینها ویژگی منحصربهفردی برای او میساخت. ما در جامعهشناسی ایران به شکلدهی مطالعات فرهنگی ۱ و ۲ رسیده بودیم و گرایش دکتری نظری فرهنگی داشتیم که شامل جامعهشناسی فرهنگی، نظریههای فرهنگی، مطالعات فرهنگی و قسعلیهذا میشد. هاله لاجوردی که در جامعهشناسی به جامعهشناسی انتقادی بیش از همه تعلق خاطر داشت، در این فضا بسیار خوب درخشید و رساله دوره دکتریاش را که من استاد راهنمای آن بودم نیز در زمینه زندگی روزمره نوشت که بهنظرم رسالهای ممتاز بود که توانست منشأ اثرگذاریهای عمده شود؛ رسالهای بهنام «بازنمایی زندگی روزمره در سینما» که بعدها و در پی بازنویسی تبدیل به کتاب «زندگی روزمره در ایران مدرن» شد.
هاله لاجوردی ذوالوجهین بود، هم مترجم خوبی بود چون زبان را از کودکی آموخته بود، هم دانشجویی درسخوان، منتقد و همواره حاضر در کلاس بود و هم اینکه به معنایی محقق بود، حتی اگر نتوانیم محققی پوزیتیو بدانیماش اما از قدرت پرداخت مسائل به خوبی برخوردار بود. ضمن اینکه مدرس هم بود و میتوان یکی از معلمان خوبمان بنامیماش. او در کلاسهایم، دستیارم بود و به من بسیار کمک میکرد. او این تواناییهای جمعی را با هم داشت و درنتیجه نمیتوان انتخاب کرد که مهمترین وجه اهمیت هاله لاجوردی در ترجمه بود یا تدریس یا تحقیق یا تألیف و ذوالوجهین بهترین تعبیری است که من میتوانم در مورد او به کار ببرم. در مورد کلاسهای درس هاله لاجوردی برخی روایتها حاکی از آن است که در کلاسهای او بحث و جدل فراوان بود و دانشجویان به دو دسته موافق و مخالف تقسیم میشدند. هنگامی که نگاه استاد به جامعهشناسی، انتقادی باشد اجازه شکلگیری فضای نقد را هم میدهد و این متفاوت است با استادی که میگوید اینها موارد درسی من است و شما جزوه بنویسید و امتحان بدهید و جای سوال هم نیست. بعضی از استادان اینگونهاند ولی هاله لاجوردی محصول نسلی، محصول آن جریان جامعهشناسی بود که مسائل را از طریق نقد حلوفصل میکرد و بههمیندلیل در کلاسهایش هم دانشجوی موافق و مخالف وجود داشت، هم معمولاً پرمسئله بود. امری که من نیز خصیصهای بسیار مثبت تلقیاش میکنم و معتقدم بهترین استاد، استادی است که بتواند ایدههای گوناگون را گرد هم بیاورد و زمینه بحث را فراهم سازد تا قوت و ضعف این ایدهها مشخص شود و درنهایت بتواند به معنایی تازه برسد.
آنچه در روند قطع همکاری و اخراج هاله لاجوردی از دانشگاه به وجود آمد، به مجموعهای از عوامل برمیگردد. یکی از عمدهترین این عوامل آنکه او شخصی انتقادی، مسئلهمند و مسئلهفهم بود. درواقع شخصی خنثی نبود که صرفاً کتاب و مقاله چاپ کند و به دنبال ارتقاء باشد. مسئله دوم اینکه، او نسل جامعهشناسی نوظهور و جدیدی را نمایندگی میکرد که بهجای جامعهشناسی رسمی با مسائل کلیشهای، اداری و بوروکراتیک به مسائل دیگری ازجمله مسئله قدرت، زنان، زندگی روزمره، چالشهای خانوادگی و قسعلیهذا میپرداختند. مسائلی که در جامعهشناسی رسم نبود و جامعهشناسان قبل از او و جامعهشناسان همطرازش، آنها را نمیپسندیدند. مسئله سوم، ایراداتی بوروکراتیک و اداری بود که برای حذف هاله لاجوردی به او گرفته شد و او را ازاینمنظر مورد سوال قرار دادند. دست آخر نیز مدیریت دانشکده با اراده خود، هاله لاجوردی را طی حذفی سیاسی و ایدئولوژیک، از دانشکده اخراج کرد.
کتاب «زندگی روزمره در ایران مدرن» هاله لاجوردی را میتوان یکی از آثار مهم در زمینه عطف توجه به بازنمایی زندگی روزمره زنان در سینمای ایران و دلالتهای سیاسی و اجتماعی آن دانست. درواقع انعطافپذیری زیست اجتماعی، زندگی روزمره، سیالیت آن و وجه تناقضآمیز آن مفهومی بود که هاله لاجوردی دنبال میکرد و چیزی بود که آن را در کتاب «زندگی روزمره در ایران مدرن» پی گرفت. امری که حوادث بعدی ایران نیز همان را نشان داد. درنتیجه میتوان این کتاب را جزو متونی دانست که حتی اگر بگوییم ناخواسته، وقایع آتی ایران را پیشبینی کرد. درنتیجه معتقدم اگر کسی آن کتاب را به درستی مطالعه میکرد، درمییافت که ما از جامعهای سخن میگوییم که زندگی روزمره در آن سیال و در حال افتوخیز است و شامل مجموعهای از تعارضات است. تعارضاتی که طی آن نیروهای اجتماعی ظهور و افول میکنند و باید منتظر تحولات آتی ناشی از این ظهور و افول بود.