تدبیر و تقدیر
میلاد نوری مدرس و پژوهشگر فلسفه هر کس هستی را در زیستجهان خاص خود میفهمد. هر کس جهان را از منظری خاص خود تفسیر میکند. فرهنگ، زبان و سیاست به فهم آدمی از طب
میلاد نوری
مدرس و پژوهشگر فلسفه
هر کس هستی را در زیستجهان خاص خود میفهمد. هر کس جهان را از منظری خاص خود تفسیر میکند. فرهنگ، زبان و سیاست به فهم آدمی از طبیعت و جهان اثر میگذارند. شیوههای سخنگفتن بر شیوههای فهم انسانها از خودشان و از هستیشان رنگ میبخشد. پیوندِ انسانها با یکدیگر و قاعدههای همزیستی ایشان، تعیین میکند که زندگی زیبا باشد یا زشت، خوب باشد یا بد، خوشایند باشد یا ناخوشایند و دستآخر سعادتمندانه باشد یا نباشد. بدینسبب، آدمی نمیتواند مواجههای درست با طبیعت و جهان داشته باشد اگر در جامعهای زندگی کند که فرهنگ و زبان آن ناکافی و قواعد همزیستیاش نامناسباند.
لازمه عادلانهزیستن، حضور در زیست جهانی است که قواعد و قوانین همزیستیاش عادلانه باشند. تلاش برای عدالت موفق خواهد بود، تنها اگر معاصران و معاشران نیز به عدالت گوش فرا دهند و ظلم و بیداد را ترویج و تشویق نکنند. فقط دراینصورت است که شرافت انسانی به صدق و رهایی گره میخورد و فضیلت فردی با سعادت جمعی همسو میشود. روشن است که خوبیهایی نظیر صدق، آزادگی و عزّت بازبسته به آن است که رویههای همزیستی این خوبیها را تقویت و همراهی کند؛ در غیر این صورت، مرگ و جهل جولان میدهند و زندگی را به یغما میبرند و طبیعت و جهان را بدل به زندانی رنجآلود و ملالآور میکنند.
آنگاه که داد و دهش جای خود را به زورگویی و زورتوزی میدهند، فرد انسانی جهان خود را با تاریکی و ناامیدی تفسیر میکند. آدمی میکوشد در عرصه زندگی تصمیمهای نیک بگیرد و جایگاه خود را به نیکی بیاراید؛ اما او که از رویههای امور آگاه نیست، نمیداند چه خواهد شد، نمیداند دیگران چه میکنند، نمیداند آنچه خود میکند، چه نتایج خوب یا بدی رقم خواهند زد. بدینسان، عرصه تدبیر با تقدیر در میآمیزد تا جنبههای آشکار و مخفی فرآیندها و تصمیمهای انسانی، به آشوب و بلا ختم شود.
فرآیندهای زندگی در زیستجهانِ انسانی، آدمی را وا میدارند تا تصمیم بگیرد و چارهاندیشی کند تا از ظلم، دروغ و حقارت بپرهیزد. چهبسا آدمی بپندارد که تصمیم درست را گرفته است، درحالیکه درنهایت راه به هلاک میبرد. این خود گویای وجه تراژیک زندگی انسان است که امیدواریاش بیمآلود میشود و شادیاش با سوگمندی همراه است. خرد که به ژرفای زندگی و به فرازونشیب فرآیندها مینگرد، میکوشد امور را در فرازونشیبِ تقدیر بهگونهای تدبیر کند که از رنج و اندوه خود بکاهد و بر تقدیر اندوهناک انسانیاش غلبه کند. ازاینرو، تدبیرگری بهطور کلی تلاشی برای غلبه بر عوامل آشوبزای وضعیّت است که زمان را آبستن حوادث ناگوار میسازند.
آدمی در پیوند با فرهنگ، زبان و سیاست زندگی میکند. او جهان را از منظر همزیستی زبانی و فرهنگیاش تفسیر میکند. اگر رویههای زندگی نیک باشند، جهان را نیک مییابد. اگر رویههای زندگی بد باشند، جهان را به بدی تفسیر میکند. انسان که خواهان صدق، آزادگی و شرافت است، میکوشد همزیستیاش را به این امور آراسته کند تا حضور در جهان برای او سعادتمندانه باشد. اما تاریخِ حیاتِ انسانی نشان داده که تدبیرگری همواره پیروزمندانه نیست. اغلب تقدیر است که تدبیر آدمی را به ناامیدی و شکست میکشاند. تدبیرگری مستلزم فریفتگی و فریبندگی است. آدمی در فرازونشیب زندگی فریفته میشود و شیرازه زندگیاش از هم میپاشد تا سودای سعادت، بدون رسیدن به سرور و شادکامی استمرار یابد.
امید مستلزم تلاش و تقلّای آدمی است برای زندهکردن آن چیزی که مرده است و نگاهداشتن آن چیزی که در شرف مرگ است. در عرصه ستیزه هستی و نیستی، مرگ و زندگی، خیر و شر، این تلاش و تقلّای انسانی مستلزم خردورزی و تدبیرگری است؛ زیرا عرصه هستی، عرصه ناشناختههایی است که آدمی از آنها غفلت میکند. در زندگی که عرصه تصمیم، تدبیر و تقدیر است، ترکیبی از وقایع انضمامی روی میدهد که امید را ناامید و شادی را غم میکند. آدمیان در تقابل با همدیگر، همهچیز را ویران میکنند. حوادث بهنحوی آراسته میشود که جهان و طبیعت، ملالآور و رنجآلود بهنظر میرسد.
اینهمه بهمعنای واسپاری عرصه و رهاکردن امور به حال خود نیست. دوستدارِ راستین صدق، آزادگی، عزّت و شرافت، عرصه را به واعظان مرگ نمیسپارد. کنشگر بیقراری که دل در گرو حقیقت و عدالت دارد، بر فراز شعلههای سوگآفرین رنج و مرگ، امیدمندانه پای میکوبد تا شادی و زندگی بیافریند، حتی اگر نداند که تقدیرِ ناهویدای تصمیمها، او را به کدام سو خواهد برد. هزار عامل ناشناخته در تقدیرِ ناپیدای تصمیمهای آدمی است که تدبیرگری و چارهاندیشیاش را به شکست میکشاند، اما باز خرد از پای نمینشیند و میستیزد.