روحانیت به مثابه حزب
بازخوانی روند فعالیت سیاسی روحانیت از صفویه تا پیروزی انقلاب
بازخوانی روند فعالیت سیاسی روحانیت از صفویه تا پیروزی انقلاب
در تاریخ سیاسی معاصر ایران، بررسی هر اتفاق و رویدادی بدون توجه به جایگاه روحانیت ممکن نخواهد بود. نهادی که هرچند ریشه تاریخی داشته و از ایران باستان و پیش از اسلام برآمده است، اما از دوره صفویه به شکل جدیتری وارد جریان کار در صحنه سیاسی ایران شده است. از آغاز دوره حکومت صفویه تا پیروزی انقلاب اسلامی، روحانیت در چارچوب سیاسی ایران فرازوفرودهای زیادی را طی کرده، تا اینکه در سال 57 با وقوع انقلاب اسلامی، به قدرت رسیده و اکنون در حال گذراندن چهلوپنجمین سال از حضور در قدرت را سپری میکند. بررسی این روند نیازمند آن است که دریابیم روحانیت چرا و چگونه در ایران قدرت گرفت؟ عوامل موفقیت روحانیت به مثابه یک حزب چیست؟ و حزبی شدن روحانیت چه مضراتی را به همراه خواهد داشت؟ در این زمینه محمدعلی حسینیزاده، عضو هیئتعلمی و استاد علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی در گفتاری که در جلسهای با عنوان «صداهایی که شنیده نشد، بررسی تحولات سیاسی سالهای اول انقلاب» توسط کمیته اندیشه سیاسی انجمن علوم سیاسی با همکاری خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد، به این موضوع پرداخته است. متن این گفتار در ادامه میآید.
محمدعلی حسینیزاده
استاد علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی
تحولات تاریخ معاصر ایران را بدون توجه به تحولات نهاد روحانیت نمیتوان تحلیل کرد. بعد از دوره صفویه تا الان، روحانیت یکی از نهادها یا مهمترین نهادی بوده که در تحولات ایران تاثیرگذار بوده است و تحولات نهادی روحانیت در تحولات فکری، اندیشهای و فضای سیاسی در ایران تاثیرگذار بوده است.
از ساسانیان تا صفویه
بهصورت رسمی از دوره ساسانیان، نهاد روحانیت در ایران در کنار دولت شکل میگیرد و موبد موبدان در کنار شاه بهعنوان دومین مقام عالی رتبه قرار میگیرد. این ساختار دوستونی در دوره خلافت اسلامی بهگونهای اصلاح میشود. ساختار خلافت تقریباً میتوان گفت یکستونی است و خلافت در رأس سیاسی و رأس دینی سیستم است. در صفویه، ساختار دوستونی احیا میشود و نهاد علمای شیعه از این دوره شکل میگیرد؛ البته قبل از این هم علمای شیعه وجود داشتهاند اما در شکل یک نهاد مطرح نبودند. اما در دوره صفویه در ذیل سلطنت تعریف میشود و همراه و توجیهگر و وابسته به سلطنت است.
قاجار و استقلال روحانیت
بعد از فروپاشی صفویه، اتفاقات مهمی میافتد. مهمترین اتفاق این است که روحانیت از دولت جدا میشود و بهعبارتی از دولت بینیاز شده و به شکل یک نهاد مستقل از دولت طراحی و بازسازی میشود. این اتفاق در تاریخ ایران مهم است، زیرا روحانیت را وارد یک استقلال سیاسی - اجتماعی میکند که میتواند بعدها مستقل از دولت وارد عمل شود. همزمان با این تحول، در گفتمان دینی هم اتفاقات مهمی میافتد که در واقع این همزمانی را مهم میکند. دولت سیاسی تغییر کرده، در کنار آن روحانیت میخواهد به سمت استقلال نهادی حرکت کند و اینجا گفتمان دینی هم تغییر میکند. در دوره مشروطه، روحانیت خواهان دخالت در حکومت و سیاست نیست، کارویژه سیاسی در حد صدور فتوا دارد اما تبدیل به یک حزب سیاسی نشده است.
تضعیف و تقویت در پهلوی
در دوره پهلوی و در دوره رضاشاه با یک تضعیف نهادی در روحانیت روبهرو هستیم. جمع طلبههای حوزه قم به 300 نفر کاهش مییابد و کینهای که از رضاشاه و دولت پهلوی در دل روحانیت شکل میگیرد تا آخر پابرجا میماند. بعد از دوره رضاشاه، به لطف رهبری آیتالله بروجردی، بازسازی در نهاد روحانیت اتفاق میافتد. در نتیجه این بازسازی، روحانیت تبدیل به بزرگترین نهاد غیرسیاسی، بزرگترین نهاد مستقل از دولت و بانفوذترین نهاد اجتماعی در ایران میشود؛ چنانچه تعداد طلبههای حوزه علمیه قم به 12 هزار نفر میرسد.
آغاز کارویژه حزبی روحانیت
در دهه 40، ما یک تحول انقلابی در اندیشه شیعه و یک تحول انقلابی در نهاد روحانیت را میبینیم که شبیه آن چیزی است که در دوره صفویه دیده بودیم. تحولی که در اندیشه سیاسی شیعه اتفاق میافتد این است که ما به سمت حکومت اسلامی میرویم و شیعه از یک «مکتب انتظار» به یک «مکتب انتظار، سیاست و حکومت» چرخش پیدا میکند. این تحول بسیار مهم و یک انقلاب بزرگ در اندیشه شیعی است. زیرا تصور حکومت اسلامی در اندیشه شیعه بسیار ناممکن مینمود؛ حتی قبل از این تاریخ، در مشروطه تصور اینکه حکومت اسلامی مطرح شود، در نزد هیچیک از طرفین مطرح نیست. هر دو از غاصب و جائر بودن حکومت عصر غیبت حرف میزدند. علت رخ دادن این اتفاق مهم، به تحولات جنبش اسلامگرایی جهان عرب و جهان اسلام در مصر، پاکستان و هند برمیگردد. دومین اتفاقی که میافتد این است که روحانیت شروع به نشان دادن کارویژه حزبی میکند. روحانیت در این زمان به صراحت خواستار تشکیل حکومت اسلامی و رهبری این حکومت توسط فقها است و بحث ولایتفقیه در این زمان مطرح میشود؛ این یعنی روحانیت بهدنبال قدرت است و از یک نهاد مدنی تبدیل به یک نهاد سیاسی میشود. این تحول مهمی است و اولین بار است که در تاریخ ایران رخ میدهد. این خیلی مهم است که علما و روحانیون بزرگ خواهان تشکیل حکومتی به رهبری خودشان باشند و قصد داشته باشند حکومت را در اختیار بگیرند. از اینجا به بعد روحانیت تبدیل به یک حزب میشود و با ویژگیهایی که دارد، تبدیل به قویترین حزب ایران میشود.
نقطه ضعف حزب روحانیت
ویژگیهایی که روحانیت را تبدیل به قویترین حزب میکند به خاطر بازسازی است که در زمان آقای بروجردی اتفاق افتاده است. نفوذ اجتماعی بسیار گسترده دارد؛ دارای تشکیلات منسجم است؛ مستقل از دولت است؛ دارای رهبری کاریزما است و خودش کاریزمای نهادی دارد. اما در عین حال، یک نقطه ضعف دارد که این را میتوان در شرایط سال 58 دید که فقدان ایدئولوژی و عمل سیاسی است. چیزی که روحانیت در حوزه علمیه میخواند، فقه است. فقه شیعه بسیار فردی و خصوصی است و خیلی جنبه عمومی ندارد. در اهل سنت برای مثال احکام السطانیه را داریم اما در شیعه اینطور نبوده است. بنابراین فقه فردی روحانیت که در رسالههای عملیه نمود پیدا میکرد، امکان اینکه یک برنامه عمل سیاسی برای روحانیت ایجاد کند را نداشت که من آن را «ابهام ایدئولوژیک» میدانم. در واقع روحانیت از نظر ایدئولوژیک نمیدانست که باید چه کند. در حوزه اقتصاد، چند جزوه و کتاب کوچک که بیشتر متأثر از اندیشه مارکسیسم بود منتشر شد اما با نگاه به این کتابها، مشاهده میکنیم نکته چندانی درباره برنامه سیاسی حکومت در ایران نیست. در واقع فقدان ایدئولوژی و اندیشه راهبردی برای حکومت در روحانیت که الان یک حزب شده، به چشم میخورد. از همه احزاب انتظار میرود که روی یک ایدئولوژی قرار بگیرند و آن را برای مخاطبان خود توضیح دهند اما درباره روحانیت ایدئولوژی مشخصی برای حکومت نمیبینید. البته عناوین و مفاهیم عام مانند «حکومت اسلامی، ولایت فقیه و جمهوری اسلامی» وجود دارند اما هیچیک از آنها برنامه عملی برای حکومت نیستند ولی جالب است که این ابهام به ضرر روحانیت تمام نمیشود زیرا ایدئولوژی ابتدایی روحانیت یک چتری میشود که همه را در برمیگیرد. چنانچه در صحبتهای امام در پاریس یک ایدئولوژی را میبینید که همه چیز از اسلام تا عدالت و آزادی و دموکراسی در آن وجود دارد و فاقد جنبه منفی بوده و یک مدینه آرمانی است.
پیشفرض روحانیت پس از انقلاب
در سال 58 که انقلاب پیروز شد و بحث منازعات قدرت درمیگیرد، روحانیت یک پیشفرض دارد. پیشفرض این است که این بار با مشروطه فرق دارد. در صحبتهای آقای هاشمی در زمان تاسیس حزب جمهوری به صراحت ذکر شده است که ما در مشروطه حکومت را بهدست روشنفکران دادیم و آن را خراب کردند، اما از این به بعد این تجربه را تکرار نخواهیم کرد. حزب جمهوری را با کمک امام خمینی تشکیل میدهند و این حزب تبدیل به مهمترین تشکیلات نهاد روحانیت در ایران میشود. در سال 58 که منازعات قدرت درگرفته است، باید یک ایدئولوژی ساخته میشد. به همین علت در فرصت کوتاهی که برای شکلگیری قانون اساسی و تصویب آن وجود دارد، مجموعهای منازعات فکری در بین روحانیون درمیگیرد. نگاهی به این منازعات داشته باشید که بسیار قابل توجه خواهد بود.
نکات تاثیرگذار روی گفتمان
از دل این منازعات یکشبه گفتمانی بیرون میآید که به نظر من این ویژگیها را دارد که میتوان آن را تکمیل کرد. بخشی از گفتمانی که شکل میگیرد و بعداً در جمهوری اسلامی تداوم پیدا میکند، متأثر از اسلامگرایی عربی و بهخصوص اسلامگرایی مصری است. سیدقطب در این میان بسیار تاثیرگذار است و بزرگان انقلاب خیلی از او متأثر بودند؛ بهنوعی که شاید بتوان گفت برای سیدقطب میتوان درباره انقلاب ایران نوعی پیامبری قائل شد. بحث امتگرایی و توجه به جهان اسلام و مسئله فلسطین به این برمیگردد. نکته بعد بحث مارکسیسم است که اندیشمندان جوان حوزوی به شدت تحت تاثیر آن بودند. این در گفتههای بزرگان حوزه هم هست که مارکسیسم مُد شده بود و حتی قرآن را با تفسیر مارکسیستی مطرح میکردند. مارکسیسم در چپی کردن انقلاب و جمهوری اسلامی خیلی نقش داشته است. در این روند حزب توده خیلی تاثیرگذار بوده است. روزنامههایی مانند روزنامه «مردم» یا «دنیا» و سایر روزنامههایی که تودهایها منتشر میکنند، را مرور کنیم، میبیینم که به شدت از روحانیت دفاع میکنند؛ پشت سر امام ایستادهاند و اهداف خود را پیش میبرند. نکته سوم که در این گفتمان تاثیر میگذارد، فقه سنتی فردگرایانه است که در واقع مهارت و دانشی است که روحانیت داشت و با همین دانش هم وارد سیاست بعد از انقلاب شدند. چیزی که بهتدریج به علت تخصص روحانیت برجسته شد و بعداً به حاشیه رفت، فقه به مثابه ایدئولوژی حکومت بود. تصوری بود که به تدریج نقصهایش ظاهر شد و به نظر من تقریباً به جز برخی از حوزهها از آن عقبنشینی کردند. ولی درباره فقه به مثابه «ایدئولوژی و حکومت» از همان ابتدا این تصور را داشتند که فقه میتواند فلسفه عملی حکومت در همه ابعاد باشد و از آن فقه سنتی فردی میخواستند یک مجموعه ایدئولوژی برای حکومت تهیه کنند. این نقطهضعفهای حکومت هم به این نکته برمیگردد، زیرا فقه روحانیت فردی است.
فقدان احزاب؛ یاریرسان حزب روحانیت
آنچه روحانیت را کمک کرد که در فقدان ایدئولوژی به یک قدرت حزبی دست یابد و تبدیل به حزب تمامعیار شود، فقدان احزاب سیاسی در دوره پهلوی و تشکل گسترده و بانفوذ روحانیت در تمام ایران بود. در واقع روحانیت تشکیلاتی غیرسیاسی و بسیار قدرتمند بود، این تشکیلات غیرسیاسی در دهه 40 سیاسی شد و در فقدان احزاب سیاسی، تبدیل به تنها حزب قدرتمند ایران شد و قدرت را در اختیار گرفت. جمهوری اسلامی هم در 45 سال گذشته یک حکومت روحانیتسالار بوده و بخش زیادی از مناصب حکومتی در اختیار روحانیون است. هرچند که میتوان مطرح کرد که جمهوری اسلامی بزرگترین آسیبها را شاید حتی به همین روحانیت وارد کرده است.
روحانیت و بازی حزبی
در مجموع، برآیند «روحانیت به مثابه حزب» یک نوع روحانیتسالاری در ساختار سیاسی است که تحول بسیار مهمی در تاریخ خواهد بود و مسیر تاریخ سیاسی-اجتماعی ایران را تغییر خواهد داد. ما همیشه نهاد روحانیت قوی و دینداری عمیق در بین ایرانیان را شاهد هستیم. ایران همیشه سرزمین دینداری و روحانیون بلندپایه بوده است. سیاسی و حزبی شدن روحانیت آنها را مجبور میکند که به قواعد بازی حزبی تن دهند. یک جایی ماکسوبر در جامعهشناسی دین اشاره میکند که در دنیای امروز، قواعد بازی دموکراسی روحانیت را مجبور میکند که به بازیهای حزبی تن دهند و در واقع وارد بازیهای حزبی شوند که از جمله آنها شیوههای تبلیغاتی است که احزاب دارند و از آن برای کسب قدرت استفاده میکنند و این موقعیت روحانیت را تغییر خواهد داد و به نظرم در ایران هم این اتفاق افتاده است.