خطیب تبعیدی
نگاهی به سیر فعالیتهای انقلابی آیتالله سیدعلی خامنهای
نگاهی به سیر فعالیتهای انقلابی آیتالله سیدعلی خامنهای
یکی از نامهایی که در تاریخ انقلاب سال 1357 قابل توجه بوده و در روند حوادث مختلف اثری از ایشان دیده میشود، آیتالله سیدعلی حسینی خامنه یا همان سیدعلی خامنهای است. ایشان در نوجوانی در جریان تنها دیداری که با سیدمجتبی نوابصفوی در مشهد داشتهاند، با فعالیت سیاسی و مبارزاتی آشنا میشوند و پس از آن به آرامی وارد فضای سیاسی و مبارزات انقلابی میشوند. از ابتدای دهه 40 در کنار بنیانگذار انقلاب به فعالیت علیه حکومت پهلوی میپردازند و در مدت مبارزه علیه این حکومت، هفتبار بازداشت میشوند که حاصل این بازداشتها در مجموع یکسال و پنج ماه و 17 روز زندان در مقاطع مختلف بوده است و در آخرین مقطع آن که منتهی به انقلاب شد، یعنی سالهای 56 و 57، تجربه تبعید نیز به کارنامه فعالیت مبارزاتی ایشان اضافه میشود. آیتالله خامنهای هم از آن چهرههای سیاسی و مبارزاتی هستند که قرار بود در آستانه پیروزی انقلاب راهی پاریس شوند اما از آنجاکه ممنوعالخروج بوده و پاسپورت نداشتند، از رفتن باز میمانند و البته در همین بازه زمانی نام ایشان بهعنوان یکی از اعضای شورای انقلاب مطرح میشود؛ همان حضوری که با اصرار حسینعلی منتظری انجام میگیرد و ایشان را از مشهد به تهران میکشاند و وقتی امام در 12 بهمن 57 به ایران میآیند ایشان در تهران هستند. پس از پیروزی انقلاب هم در سال 60 بهعنوان رئیسجمهور انتخاب شده و تا خرداد 68 در این سمت حضور پیدا میکنند و پس از رحلت بنیانگذار انقلاب، از سوی مجلس خبرگان بهعنوان رهبر جدید جمهوری اسلامی ایران معرفی میشوند.
آغاز راه سیاسی
دومین فرزند سیدجواد حسینی خامنه بنابر گفته خودشان 29 فروردین 1318 در مشهد بهدنیا میآیند و تحصیل در مکتبخانه را از چهارسالگی همراه با برادر بزرگتر، محمد آغاز میکنند. سپس برای دوران دبستان راهی اولین مدرسه اسلامی شهر زادگاه با نام «دارالتعلیم دیانتی» میشوند. اما آغاز ورود آیتالله سیدعلی خامنهای به دروس حوزوی را با توجه به آنچه در زندگینامهها درباره ایشان آمده میتوان بین سالهای 1329 و 30 دانست که تحصیلات حوزوی را در مدرسه سلیمانخان شروع میکنند و در همین مدرسه دوره سطح را به پایان میرسانند. البته بهصورت همزمان درحالیکه در حوزه تحصیل میکردند، دروس عادی را هم تا سال دوم دبیرستان پشتسر گذاشتند.
در همان سالهایی که در مدرسه سلیمانخان دروس حوزوی را برای رسیدن به سطح دنبال میکردند، دو اتفاق مهم در زندگی سیاسی ایشان رخ میدهد که به نوعی خط اصلی ادامه زندگی را از این مقطع به بعد تعیین میکند و ایشان را در مسیری قرار میدهد که از قبال آن تبدیل به یکی از مهمترین شخصیتهای سیاسی تاریخ ایران میشوند.
اولین اتفاق در همان اوایل دوره حضور در مدرسه سلیمانخان رخ میدهد و ایشان برای اولین و آخرینبار با سیدمجتبی نوابصفوی در جریان سفر او و تعدادی از همراهانش از گروه فداییان اسلام، روبهرو میشوند. آیتالله خامنهای در بخشی از خاطرات خود درباره آن روز که بنابر گفته خودشان در یکی از سالهای 31 و 32 بوده از سخنرانی نواب در مدرسه سلیمانخان اینگونه تعریف کردهاند: «سخنرانی نواب یك سخنرانی عادی نبود. بلند میشد و میایستاد و با شعار كوبنده و با شعاری شروع به صحبت میكرد. من محو نواب شده بودم. خودم را از لابهلای جمعیت به نزدیكش رسانده و جلوی نواب نشسته بودم. تمام وجودم مجذوب این مرد بود و به سخنانش گوش میدادم و او هم بنا كرد به شاه و به دستگاههای انگلیس و اینها بدگویی كردن.» جملاتی که روی نوجوان 13 ساله تاثیر عجیبی میگذارد و مسیر را برایش تعیین میکند؛ بهگونهایکه خودشان درباره تاثیر نواب گفتهاند: «باید گفت كه اولین جرقههای انگیزش انقلاب اسلامی بهوسیله نواب در من بهوجود آمد و هیچ شكی ندارم كه اولین آتش را در دل ما نواب روشن كرد.»
پس از آن دیدار و درحالیکه 17 ساله بودند، اولین حرکت سیاسی خود را در مبارزه با دولت پهلوی انجام میدهند. ماجرا از این قرار بوده که استانداری بهنام فرخ به مشهد میآید که به ظواهر دینی اهمیت نمیداده و درحالیکه آنموقع سینماهای مشهد در ماههای محرم و صفر تعطیل بوده، او ابتدا تعطیلی را تا 14 محرم و سپس تا 20 محرم اعلام میکند. بهدنبال این موضوع که در سال 1335 بوده، آیتالله خامنهای با همراهی افرادی دیگر اعلامیهای اعتراضی مینویسند و اقدام به پخش آن میکنند. ایشان درباره این اعلامیهها گفتهاند: «هر اعلامیهای حساب كرده بودیم حدود سه ساعت طول میكشید نوشتنش و مضمونش تحریك مردم در امر به معروف و نهی از منكر در اینكه این شخص استاندار آمده این كارها را كرده و ضوابط و ظواهر دینی را مورد بیاعتنایی قرار داده، مردم چرا ساكتید؟ چرا امر به معروف نمیكنید؟ چرا حقایق را نمیگویید؟ و از این حرفها.»
پس از آن و در سال 1336 دومین اتفاق مهم برای ورود آیتالله خامنهای به تاریخ سیاسی ایران رقم میخورد. بنابر آنچه در کتاب «شرح اسم» آمده است، ایشان که قصد سفر به عراق و شهر نجف را داشتهاند، در مسیر سفر به عراق، در شهر قم توقف میکنند. پیش از این و در بین سالهای 1334 و 35 نام روحالله خمینی را شنیده بودند و از آنجا که میدانستند ایشان در قم تدریس میکنند، از توقف ایجادشده در این شهر استفاده کرده و راهی کلاسهای سیدروحالله خمینی میشوند. این ماجرا اولین دیدار ایشان با این مرجع تقلید را رقم میزند اما پس از چند روز استراحت در قم، راهی نجف شده و در مدت حضور در این شهر در کلاس بزرگانی مانند سیدمحسن حکیم، سیدمحمود شاهرودی، میرزاباقر زنجانی، سیدابوالقاسم خویی و میرزاحسن بجنوردی شرکت میکنند اما حضور در این شهر به علت مخالفت پدرشان، طولانی نمیشود و در سال 1337 به مشهد برمیگردند و پس از بازگشت از محمدهادی میلانی اجازه روایت میگیرند.
سال 1337 و درحالیکه درس سطح را در مدرسه سلیمانخان به پایان رسانده بودند، برای ادامه تحصیل در حوزه راهی قم میشوند. در این شهر و در سالهایی که مشغول تحصیل بودهاند، در کلاس بزرگانی مانند سیدروحالله خمینی، سیدمصطفی محققداماد، سیدمحمدحسین طباطبایی، سیدحسین بروجردی و مرتضی حائری یزدی شرکت میکنند. نکته قابل اشاره دیگر درباره این مقطع این است که ایشان در دهه 30 با اکبر هاشمیرفسنجانی آشنا میشوند. بنابر گفته جعفر شبیریزنجانی، ماجرای این آشنایی اینگونه بوده است: «آشنایی آنها در منزلی که ما برای اقامت در بینالحرمین گرفته بودیم، بود. ما بههمراه آقای هاشمی و برخی از دوستان به کربلا رفته بودیم. من اولینباری که وارد صحن امام حسین(ع) میشدم، در صحن متوجه شدم که آقای (آیتالله) خامنهای از صحن روبهرو تشریف میآورند. آخرینباری هم که ایشان را ملاقات کرده بودم 13 روز پیش از آن بود و قرار نبود که من به کربلا بیایم. تا مرا دیدند گفتند چه زمانی آمدهاید؟ من در جوابشان گفتم تازه آمدهایم. گفتم موقعیت خوبی است که با بعضی از دوستان که از ایران آمدهایم آشنا شوید. به منزلی که در کربلا گرفته بودیم، رفتیم. آقایان
هاشمی و ربانیاملشی و شیخمحمد هاشمیان و چند نفر دیگر در منزل ما بودند. در آن جلسه این چند نفر با هم آشنا شدند و از آن به بعد آقای (آیتالله) خامنهای و هاشمی دوستی زیادی با هم پیدا کردند. آقای هاشمی و آقای (آیتالله) خامنهای در کربلا آشنا شدند و بعد همدیگر را تا سال 38 ملاقات نکردند.»
سالهای مبارزه
پس از حضور در قم، آشنایی ایشان با روحالله خمینی با حضور در کلاسهای درس وی بیشتر میشود و در سال 1341 بهصورت کامل در کنار این مرجع تقلید به فعالیت مبارزاتی علیه حکومت پهلوی میپردازند که اولین گام آن در جریان مخالفت با «لایحه انجمنهای ایالتی- ولایتی» بوده است. در بهمن سال 41 و پس از اینکه همهپرسی این لایحه انجام شد، آیتالله سیدعلی خامنهای و برادر بزرگترشان محمد ماموریت پیدا میکنند که گزارش محمدهادی میلانی درباره فضای شهر مشهد را به روحالله خمینی برسانند و پس از آن ماموریت رساندن پیامهای آیتالله خمینی به مردم و روحانیون مشهد به آیتالله خامنهای واگذار میشود تا ایشان حضور پررنگتری در جریان مبارزات داشته باشند.
ایشان پنجم خرداد 42 پس از اینکه دروس حوزه علمیه قم در اواخر اردیبهشت تعطیل میشود، راهی زادگاهشان میشوند و پس از مدت کوتاهی اقامت در مشهد، این شهر را برای سفری چندروزه ترک کرده و راهی بیرجند میشوند تا در این شهر در اولین روزهای ماه محرم سخنرانی داشته باشند. علت انتخاب بیرجند برای سخنرانی آن بود که این شهر پایگاه سنتی و مرکز قدرت اسدالله اعلم، نخستوزیر وقت بود و محمدرضاشاه در این شهر استراحتگاه داشته است. همین مسائل باعث شده بود که اعلم در شهر جایگاهی ویژه داشته باشد. سخنرانیهای آیتالله خامنهای با بیان موضوعاتی درباره «یورش به مدرسه فیضیه» و «سلطه اسرائیل» در دو شب 11 و 12 خرداد برگزار میشود و به همین علت از آنجایی که قول نمیدهند دیگر این مسائل را در منبر بیان نکنند، 12 خردادماه بازداشت شده و به مشهد منتقل میشوند. اما اولین حضور ایشان در بازداشت چندان طول نمیکشد و فقط 13 روز در بازداشتگاه نظامی حضور داشتهاند.
پس از آزادی، جلساتشان با سیدهادی میلانی ادامه پیدا میکند و مهرماه به قم برمیگردند. در بازگشت به قم تصمیم گرفته میشود که دست به ایجاد تشکیلات بزنند و در نتیجه با همراهی افرادی مانند هاشمیرفسنجانی و علیاصغر مروارید جلسههایی را تشکیل میدهند و در نتیجه تشکیل جلسات، قرار به تشکیل چیزی شبیه یک حزب میشود که البته با پوشش تجدیدنظر در کتابهای درسی کار کنند. با توجه به اینکه تعداد اعضای حاضر در این جلسات 11 نفر بوده، به جلسات 11 نفری معروف میشود. حسینعلی منتظری، عبدالرحیم ربانی شیرازی، اکبر هاشمیرفسنجانی، آیتالله سیدعلی خامنهای، سیدمحمد خامنهای، محمدتقی مصباحیزدی، ابراهیم امینی نجفآبادی، احمد آذریقمی، علی قدوسی، مهدی حائریتهرانی و علی مشکینی حاضران در این جلسات بودند.
در کنار این جلسات، بنیان جامعه مدرسین هم در قم گذاشته میشود تا اینکه ماه رمضان سال 42 فرا میرسد و ایشان برای سخنرانی عازم زاهدان میشوند و پس از اینکه ظهر 11 بهمن روی منبر میروند، همان شب توسط شهربانی بازداشت و پس از مدت کوتاهی به تهران و زندان قزلقلعه منتقل میشوند. پس از آن، روز 14 اسفند با التزام خروج از حوزه قضائی تهران آزاد میشوند و در همان روز اول آزادی به دیدار آیتالله خمینی میروند. در آستانه سال نو، به مشهد برمیگردند تا به خانواده سر بزنند که در آنجا متوجه بیماری چشمان پدرش میشوند. همین موضوع باعث میشود که ایشان در دوراهی زندگی در مشهد و قم باقی بمانند و در نهایت بهدنبال مشورتهایی که میگیرند تصمیم بر ماندن در کنار پدر میشود. بنابراین برای زندگی به مشهد برمیگردند و در این بازگشت ازدواج میکنند.
تبعید آیتالله خمینی در آبان 1343 ورق مهم دیگری در زندگی سیاسی آیتالله سیدعلی خامنهای است. ایشان پس از این تبعید قصد داشتهاند در مسجد گوهرشاد مشهد سخنرانی و پس از پایان سخنرانی اعلام تحصن کنند اما ساواک مانع از برگزاری این سخنرانی میشود. پس از آن همراه با تعداد دیگری از روحانیون قم از جمله هاشمیرفسنجانی، منتظری و احمد جنتی نامهای خطاب به امیرعباس هویدا، نخستوزیر وقت در اعتراض به شرایط کشور مینویسند. در بخشی از این نامه آمده است: «خفقان، محدودیت، سانسور، تفتیش عقاید از یک طرف، شکست اقتصادیات و تصاعد هزینه کمرشکن زندگی از طرف دیگر، ملت را از پای درآورده و اگر کسی از وضع موجود اظهار نارضایتی کند، سیاهچال زندان و سپس حکم دادستانی ارتش، زندگی تیرۀ او را تیرهتر مینماید. آخر در کدام گوشه جهان تا این حد فشار، اختناق، حبس، زجر، شکنجه و ترور افکار بر مردم حکومت میکند؟!»
سال 44 برای آیتالله سیدعلی خامنهای بدون چالشی بزرگ در حوزه سیاسی سپری میشود و در همین سال انتشارات سپیده را راهاندازی میکنند. در ابتدای سال 45 بهدنبال کشف اساسنامه گروه سری یازده نفرهای که در قم تشکیل شده بود، افرادی مانند آیتالله منتظری بازداشت میشوند و پس از آن آیتالله خامنهای که یکی از متهمان اصلی نگارش اساسنامه بودند زندگی مخفیانهای را در شهرهای مشهد و تهران آغاز میکنند. البته در همین مدت سخنرانیهایی در شهرهای تهران و کرج انجام میدهند و در جلسات موتلفه شرکت میکنند. اما در مجموع محل زندگی ایشان برای ماموران ساواک نامعلوم باقی میماند تا اینکه در اواخر اسفند 45 به مشهد رفتند و در این شهر سخنرانی هم داشتند. در نهایت 14 فروردین در مراسم تشییع سیدمجتبی قزوینی بازداشت و به سه ماه زندان محکوم میشوند و بالاخره 26 تیر ماه آزاد میشوند.
سه سال بعد زندگی آیتالله سیدعلی خامنهای با کمتر حوادث پرالتهاب سپری شد. در اردیبهشت 49 برای اولینبار در مسجد هدایت با دعوت آیتالله سیدمحمود طالقانی سخنرانی کردند تا اینکه در چهارم مهر سال 49 برای بار چهارم بازداشت و به زندان منتقل شدند که در نهایت زندان ایشان 21 دی همان سال به پایان رسید.
از تبعید تا انقلاب
پس از اینکه برای چهارمینبار از زندان آزاد شدند، نزدیک شدن به جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی بهانهای دیگر برای بازداشت ایشان میشود. چهارم مهر 1350 تجربه پنجمین بازداشت را پیدا میکنند اما حضور ایشان در این مقطع در زندان چندان طولانی نبود و 48 روز بعد یعنی در تاریخ 22 آبان با التزام به خارج نشدن از حوزه قضایی و تبدیل قرار بازداشت به 50 هزار ریال آزاد میشوند. پس از آزادی از زندان سال را به آرامی پشتسر گذاشتند و حتی در محرم آن سال بر خلاف سالهای قبل روی منبر نرفتند. ایشان درباره پنجمین بازداشت خود گفتهاند: «از سال ۱۳۴۸ ه.ش زمینه حرکت مسلحانه در ایران محسوس بود. حساسیت و شدت عمل دستگاههای جاری رژیم پیشین نیز نسبت به من، که به قرائن دریافته بودند چنین جریانی نمیتواند با افرادی از قبیل من در ارتباط نباشد، افزایش یافت. سال ۱۳۵۰ ه.ش مجدداً و برای پنجمینبار به زندان افتادم. برخوردهای خشونتآمیز ساواک در زندان آشکارا نشان میداد که دستگاه از پیوستن جریانهای مبارزه مسلحانه به کانونهای تفکر اسلامی بهشدت بیمناک است و نمیتواند بپذیرد که فعالیتهای فکری و تبلیغاتی من در مشهد و تهران از آن جریانها بیگانه و
بهکنار است.»
پس از آن فعالیتهای ایشان کمی آرامتر از سالهای قبل ادامه یافت که البته در این مدت کلاسهای تفسیرشان به شکل سابق برگزار شد. اما بهرغم فعالیتهای کمسروصدای آیتالله خامنهای، در خرداد 52 کلاسهای تفسیر ایشان تعطیل شد تا اینکه 20 دی 53 برای ششمینبار بازداشت شدند. اینبار زندانی بودن ایشان بیشتر طول کشید و سختتر از قبل، این دوره در زندان کمیته مشترک سپری شد. در نهایت روز دوم شهریور سال 54 حکم آزادی آیتالله خامنهای صادر شد که بلافاصله پس از آزادی به مشهد برگشتند. گفته میشود در بازگشت به مشهد ساواک به ایشان گفته بود حق خواندن نماز جماعت را ندارند و همچنین مکالماتشان هم شنود میشده است. در پایان همین سال مشخص شد که ایشان و محسن دعاگو از مشهد ممنوعالخروج شدهاند؛ هرچند پس از آزادی سفرهایی به تهران داشتهاند.
آخرین تجربه بازداشت آیتالله خامنهای مربوط به سال 56 است که گویا پیشنهاد بازداشت ایشان و چهار نفر دیگر از جمله علیاصغر دستغیب با اتهام اخلالگری داده میشود تا اینکه 23 آذر 56 برای هفتمینبار بازداشت میشوند و براساس حکم صادره قرار بر این بوده که مدت سه سال را در ایرانشهر تبعید باشند. پنج روز در اقامتگاه ژاندارمری حضور دارند و سپس به ایرانشهر منتقل شده و بعد از آن از 22 مرداد سال 57 به جیرفت منتقل میشوند. البته در همین مدت هم فعالیتهای ایشان در دوران تبعید ادامه داشته است. برای مثال در همین ایام بهصورت مخفیانه به کهنوج سفر میکنند یا در فروردین 57 اعلامیهای در اعتراض به وقایع شهر یزد از سوی ایشان منتشر میشود. در نهایت اول مهر 57 دوران تبعید آیتالله خامنهای پس از 285 به پایان رسیده و حکم آزادیشان صادر میشود و به مشهد بازمیگردند. البته در این مدت ایشان سفرهایی بین تهران و مشهد داشتهاند. برای مثال در آبان 57 به تهران میآیند و با شرکت در جلسههای تدوین منشور اسلامی، پیشنهادی مبنی بر تشکیل یک سازمان جهادی با گروهی 20 نفره را میدهند.
فرا رسیدن محرم سال 57، با حرکتی دیگر از سوی آیتالله سیدعلی خامنهای همراه میشود. ایشان پیش از محرم این سال راهی شهرهای شیروان، بجنورد و قوچان میشوند تا برنامههای محرم آن سال را برای روحانیون این شهرها تشریح کنند اما مهمترین اتفاق پیرامون ایشان در محرم این سال در شب عاشورا رقم میخورد. جایی که آیتالله خامنهای بر خلاف رویه جاری، در سخنرانی خود به نام روحالله خمینی خطبه خواندند و پس از آن راهپیمایی روز عاشورا در شهر مشهد را سازماندهی کردند.
در همین مدت، بنابر اسنادی که وجود دارد ایشان یکی از گزینههایی بودهاند که توسط آیتالله خمینی برای حضور در پاریس فراخوانده شده بودند اما از آنجا که ممنوعالخروج بودند و پاسپورت نداشتند، سفر به پاریس منتفی میشود. آیتالله خامنهای درباره منتفی شدن این سفر گفتهاند: «من از دستیابی به پاسپورت مأیوس بودم. اگر پاسپورت هم به دستم میرسید امکان مسافرت به پاریس را نداشتم، چراکه کارهایم بهقدری متراکم بود که نمیتوانستم به تهران بروم، چه رسد به پاریس! اما اشتیاق دیدن امام مرا به این درخواست واداشت.»
بههر ترتیب ماههای آذر و دی را در مشهد سپری میکنند و یکی از افرادی هستند که سازماندهی تظاهرات 29 دی مصادف با روز اربعین را در مشهد بر عهده داشتهاند؛ تا اینکه همان روزها پیغامی از سوی مرتضی مطهری به ایشان میرسد که به تهران بروند. ابتدا از حضور در تهران عذرخواهی میکنند اما سپس حسینعلی منتظری با ایشان تماس میگیرد و یادآور میشود که آیتالله خمینی خواسته است که ایشان به تهران بروند و نیامدن به تهران را به معنای مخالفت با امر امام تلقی میکنند؛ موضوعی که آیتالله خامنهای را قانع میکند مشهد را رها کرده و به تهران بیایند و در نهایت پس از حضور در تهران و در دی ماه سال 57 حکم ایشان بهعنوان یکی از اعضای شورای انقلاب از سوی آیتالله خمینی که در تبعید حضور داشته است، صادر میشود.
با بازگشت آیتالله خمینی از تبعید به ایران، آیتالله سیدعلی خامنهای فعالیت سیاسی را با حضور در مناصب قدرت آغاز میکنند. از سال 60 تا 68 به مدت دو دوره رئیسجمهور ایران میشوند و پس از درگذشت آیتالله خمینی، از سوی مجلس خبرگان در سال 68 بهعنوان رهبر معرفی میشوند.