ماجرای یک مناظره/روایت احمد زید آبادی از نشست اخیر با حسین اللهکرم
وقتی من به مناظره با فردی رضایت میدهم، پیشاپیش به معنای تعهد به حفظ احترام او نیز هست، حالا هر که میخواهد باشد. بنابراین، در مناظره رعایت حال طرف را میکنم و میکوشم که حرفی استدلالی به مخاطب ارائه دهم. به همین دلیل با آقای اللهکرم نیز از سر حوصله و صبوری برخورد کردم. فقط یک جا که اسامی برخی متفکران غربی در حوزۀ علوم سیاسی و جامعهشناسی را بدون مناسبت برشمرد و چیزهای غیرقابل فهم برای من از نظرات آنها گفت؛ ناچار شدم به او یادآور شوم که خوردن غذا بدون هضم آن، فقط سر دل آدمی را سنگین میکند!

دانشگاه شاهد در شمالِ عوارضی اتوبان تهران-قم واقع شده است. دور از دسترس است و در ساعات پرترافیک پایتخت، رفت و آمد به آنجا وقت زیادی را تلف میکند.
دانشجویان از این دورافتادگی گلهمندند خصوصاً آنها که اهل فعالیتهای غیردرسیاند. میگویند کمتر کسی دعوت آنان را برای حضور در برنامههای دانشجویی در دانشگاه میپذیرد چون مدعوین راه دور و ترافیک مسیر را بهانه میآورند. ساخت دانشگاه در آن منطقه، زمانی برای خودش دلایل داشته که با گذشت زمان همهشان منتفی شدهاند.
آنچه فعلاً برای دانشجویان و اساتید و کارکنان دانشگاه باقی مانده همان بُعد مسافت و مشقت رفت و آمد است. تا اندازهای به دلیل همین مهجوریت، دعوت انجمن علمی علوم سیاسی آن دانشگاه را برای حضور در دانشکدۀ انسانی پذیرفتم. واقعیت این است که سالیان درازی است غبار نومیدی و بیانگیزگی چهرۀ دانشگاههای کشور را فرا گرفته است. برخوردهای امنیتی، دانشجویان فعال را مأیوس کرده و دیگران را هم به لاک خود فرو برده است.
یأس و نومیدی معمولاً تبدیل به خشم و قهر میشود؛ بهطوریکه هر گاه زمینه برای وزیدن نسیمی تازه به سمت دانشگاهها فراهم میآید، متأسفانه وقوع یک حادثه، فضای امنیتی را بازتولید و تشدید میکند و رخوت و بیتحرکی و سرخوردگی در بین دانشجویان را افزایش میدهد.
در واقع فضای دانشگاهها دچار دور باطل شده است! گاه فضای حاکم بر دانشگاهها چنان سرد و رخوتآلود میشود که خودِ تشکلهای حامی حکومت را هم به خشم میآورد و موجب فشار آنان برای گشودن روزنهای در جهت بازتر شدن فضا میشود. تصمیمگیران اصلی اما حداکثرش، به برگزاری مناظره بین طیفهای مختلف در سطح دانشگاهها رضایت میدهند که آن هم خودش آفتزده شده است.
در شرایط حاضر به تصدیق تشکلهایی حتی مثل بسیج دانشجویی، اغلب چهرههای شناختهشدهتر اصولگرا از حضور در هر مناظرهای گریزانند و به آن تن نمیدهند. چهرههای اصلاحطلب هم انگیزه و رغبت سابق را به حضور در مناظرات سیاسی از دست دادهاند و خسته به نظر میرسند.
در این میان، برخی تندروهای پا به رکاب اصولگرا که به مناظره روی خوش نشان میدهند، بدبختانه از حداقلهای فهم متعارف امور هم گویی عاجزند. آنها مناظره را به چشم یک دعوای شخصی در خیابان مینگرند و توانایی تبدیل آن به یک بحث معقول و مفید را ندارند. به همین جهت، مناظره با آنان اغلب به مضحکه تبدیل میشود.
من به نوبۀ خود بهرغم اصرار دانشجویان از مناظره با این افراد پرهیز میکنم. در این میان اما حسین اللهکرم برای نسل برآمده از انقلاب چهرۀ شناختهشدهای است. او در همۀ معرکههای خیابانی دهۀ 70 و 80 حضور داشته و نوع حضورش هم بر کسی پوشیده نیست. با این حال، او در سالهای اخیر به گفتۀ خودش دو دکترا گرفته و عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد و استاد مدعو دانشگاه تهران برای تدریس علوم سیاسی است. از مناظره هم روگردان نیست. تاکنون با او سه مناظره برگزار کردهام که نخستین آن در سال 1385 با حضور چند نفر دیگر در مورد مسئلۀ هستهای ایران بود که رو به بحران داشت. آخرین آن هم در دانشگاه شاهد در روز هشتم اردیبهشت برگزا شد.
وقتی من به مناظره با فردی رضایت میدهم، پیشاپیش به معنای تعهد به حفظ احترام او نیز هست، حالا هر که میخواهد باشد. بنابراین، در مناظره رعایت حال طرف را میکنم و میکوشم که حرفی استدلالی به مخاطب ارائه دهم. به همین دلیل با آقای اللهکرم نیز از سر حوصله و صبوری برخورد کردم. فقط یک جا که اسامی برخی متفکران غربی در حوزۀ علوم سیاسی و جامعهشناسی را بدون مناسبت برشمرد و چیزهای غیرقابل فهم برای من از نظرات آنها گفت؛ ناچار شدم به او یادآور شوم که خوردن غذا بدون هضم آن، فقط سر دل آدمی را سنگین میکند!
در هر حال، دانشجویان دانشگاه شاهد از اینکه در دانشگاهشان برنامهای برگزار شد، احساس خوبی داشتند. برخی حاضران هم از اینکه حراست دانشگاه برای ورود آنان به محل بسیار سختگیری کرده بود، به سختی گلایه میکردند. «خبرگزاری دانشجو» از مناظره فیلمبرداری کرد ولی تا لحظۀ نوشتن این یادداشت، چیزی از آن را منتشر نکرده است.