سهگانه سنتگرایی
چرا اعتراضات اخیر را نمیتوان بر بستر شکاف سنت و مدرنیته سنجید؟
چرا اعتراضات اخیر را نمیتوان بر بستر شکاف سنت و مدرنیته سنجید؟
در تاریخ معاصر ما و شاید بسیاری کشورهای دیگر رویارویی«سنت» و «مدرنیته» یا میزان انطباق آنها با یکدیگر و پارادایمهای تاثیرگذار آن در برهههای مختلف زمانی مورد بحث قرار گرفتهاند. موضوع تقابل ایندو معمولا از بخشهای پرخواننده تاریخ در ادوار مختلف و نقاط مختلف جهان بوده است. در همین اعتراضات اخیر هم این بحث مطرح شد که خیابان محل تقابل سنت و مدرنیته شده است و برخی، بستنشینی عدهای از مذهبیون در حرم حضرت عبدالعظیم را مصداقی برای آن دانستهاند. این درحالی است که همزمان، چندی از چهرههای مذهبی حوزه و دانشگاه و حتی طیفهای سنتیتر و برخی مراجع تقلید هم در سطح جامعه با بخشی از خواستهای این اعتراضات همراهی داشتهاند. همانطور که پیش از آن هم بسیاری از آنها در موضوع حجاب در کشور و عملکرد گشت ارشاد اظهارنظرهای منتقدانهای را در پیش گرفتهبودند.
سنت و مدرنیته ایرانی
از نمونههای اولیه بحث بر سر «سنت و مدرنیته در سطح جامعه» میشود به این گفتوگوی صریح ملکالشعرای بهار و جمعی از ادبای جوان میانهرو در سالهای اول سده گذشته در مجله «دانشکده» با روزنامه «تجدد» اشاره کرد. آنان که بهدنبال درونی کردن مفاهیم نوگرایی و حرکت در سنتها بودند، چنین مینوشتند: «ما نمیخواهیم پیش از آنکه سیر تکامل به ما امری دهد، خود مرتکب امری شویم… این است که موافق احتیاجات فعلی هیأت اجتماعیه و مطابق محیطی که ما را تکمیل خواهد نمود یک تجدّد آرامآرام و نرمنرمی را اصل مرام خود ساخته و هنوز جسارت نمیکنیم که این تجدد را تیشه عمارت تاریخی پدران شاعر و نیاکان ادیب خود قرار دهیم. این است که فعلاً آنها را مرمت نموده و در پهلوی آن عمارت، به ریختن بنیانهای نوآئینتری که با سیر تکامل، دیوارها و جرزهایش بالا میروند مشغول میشویم.» در مقابل جناح سنتگریز در روزنامه «تجدد» چنین پاسخ دادند که «چرا فکر خودتان را واضحتر نمیگویید، گیرم تیشه بر شالوده عمارت تاریخی پدران شاعر خودتان نخواهید زد ولی چطور در همان زمان که عمارت مذکوره را مرمت خواهید نمود به ریختن بنیانهای نوآئینتری موفق خواهید شد. هیچ بنّا و
هیچ معمار، اینطور نقشه نمیکشد… با ساروج عصر بیستم شکافهای تختجمشید را وصله خواهید زد، ولی آیا تصور نمیکنید چه معماری عجیبوغریبی به حصول خواهید آورد؟ عمارت قدیمی و نجیب تمام قیمت ذاتیه خود را از دست داده است.»
درباره ارتباط سنت و مدرنیته در ایران که بخشی از آن با مفاهیم اعتقادی و عرفهای اجتماعی ما درگیر شده است، طی سالیان گذشته اصطلاحاتی مانند «مدرنیته ایرانی»، «مدرنیته ناقص»، «مدرنیته کجومعوج»، «شبهمدرنیسم» و در نهایت «غربیسازی» و «فرایند نوزایی سنتها» به ادبیات سیاسی و اجتماعی ما وارد شد و در امتداد آن و در مرحله بعدی «توسعهیافتگی» و «توسعهنیافتگی» هم به این مقوله افزوده شد. در بيان مؤلفههای مدرنيته، بابک احمدی در کتاب «مدرنیته و اندیشه انتقادی» به مؤلفـههای زير به عنوان مهمترينها اشاره كرد: «1-عقلگرايي؛ 2- تجربهگرايي؛ 3 -اومانيزم 4 -فردگرايـي 5 -مـاديگرايــي؛ 6 -آزادی و ليبراليــزم؛ 7 -ســكولاريزم؛ 8- دموكراسی؛ 9 -رفرميزم مـذهبی». البتـه ايـن فهرسـت استقرايي و باز است، نه قياسي و بسته» یعنی امکان کموزیاد کردن آن وجود دارد. در این بین نعمتالله فاضلی، در کتاب «مدرن یا امروزی شدن فرهنگ ایران» آورده است که تعامل مابین ایرانیان و جهانیان در دنیای مدرن زمینه شکلدهی به مدرنیته ایرانی بوده است و در مسیر مدرنیته، هر جامعهای در یک فرایند بومیسازی مداوم قرار میگیرد. طبیعتا با توجه به جایگاه مرجعیت
و «جامعه مذهبی» موجود در کشور ما مدرنیزاسیون با تغییراتی در مسیر «عدم مخالفت با دین و تطابق با آن» همراه بوده است. حکمرانی در کشور ما با انقلاب مشروطه بهسمت «سازوکار اداری مدرن» حرکت کرد و با وجود بحثها بر سر نگاه سنتی یا پذیرش «نظام سیاسی مدرن» بهویژه آنجا که بحث «تکالیف و وظایف» بهجای «حقوق» افراد بهمیان میآمد، در نهایت نوعی از جمهوریت را پذیرفت. در بعد اجتماعی و جامعه اما بحث تقابل «سنت و مدرنیته» دستوپا شکستهتر بوده است و در این بین، بحث «غربزدگی» از دل آن بیرون آمده که بهنوعی نگرانی از عدم بومیسازی و همان اختلافات بالا را مورد مداقه قرار داده است و معمولا با چنین نگاهی جریانهای سنتی و رادیکال مذهبی مقابل مدرنیزاسیون در طول تاریخ ما ایستادهاند. نمونههای آن هم در طول تاریخ ما بوده است؛ حتی برخی تلاش برای «کشف حجاب» در دوره رضاخانی را هم نمونهای از مدرنیزاسیون در جامعه میدانند که با واکنشهای بسیاری از مذهبیها و سنتیها روبهرو شد و در نهایت با شکست تقریبی مواجه شد. البته بسیاری معتقدند دلیل شکستش، اجباریبودن این تصمیم بوده است و آنچه این روزها در اعتراضات مطرح میشود هم تاکید بر
این نکته است که «زنان ایرانی نه بهزور بیحجاب میشوند، نه به حجاب اجباری تن میدهند».
سنتیها و اعتراضات
طی روزهای اخیر و در پی درگذشت مهسا امینی پس از دستگیری توسط گشت ارشاد و اعتراضاتی که با این اتفاق مردم را به خیابان کشاند، بحثهای بسیاری بر سر نحوه حجاب در کشور شده و حتی بسیاری از سیاستمداران و چهرههای مذهبی از اصلاحطلبان و میانهروها تا چهرههای حوزوی به ضرورت تغییر در قوانین و سیاستگذاریها در این حوزه بهعنوان راهکاری برای آرامسازی جامعه و جلوگیری از بروز اتفاقات مشابه بهدلیل تغییرات اجتماعی موجود در کشور، اشاره کردهاند. در این بین، شاید یکی از اتفاقات نادر که نشان از تغییر در جامعه است، این باشد که در اعصار گذشته معمولا بخش قابلتوجهی از جامعه مذهبی یکپارچه و مخالف جریان تغییرساز بهسمت جامعه مدرن با ظاهری مشابه بوده است؛ بهویژه در مورد حضور زنان در فضای جامعه و نوع پوشش آنها در محیطهای عمومی. البته نباید این را از قلم انداخت که همراه با پیروزی انقلاب حضور زنان در فضاهای علمی و مدیریتی و نقشآفرینی آن در جامعه از سوی انقلابیون مورد تاکید قرار گرفته؛ البته با ظاهری مطابق با قوانین دین اسلام، و میزان دانشجویان و شاغلان زن گویای آن است. اما طی سالهای اخیر با تغییرات در جامعه و توازن خانوادهها
با ظاهری اسلامی و غیراسلامی و تعاریفی که از جامعه مدرن صورت گرفته است، بهنظر میرسد تغییری در جایگاه و نوع نگاه قشر مذهبی هم بهوجود آمده است. این جریان که معمولا ظاهری منطبق با چارچوبهای دین اسلام و پوشش اسلامی دارند در یک تقسیمبندی در مواجهه با موضوعات چالشبرانگیزی نظیر حجاب قابل تقسیمبندی به سه دسته هستند:
گروه اول، آنها که طبق اصول اعتقادی که دارند، معتقدند در حکومت اسلامی، هم قانون اسلامی و هم جامعه با ظاهر اسلامی باید جاری باشد. شاید بسیاری از چهرههای جامعه مدرسین و زیرمجموعههای آن و روحانیون سنتی را بتوان همسو با این تعریف دانست.
گروه دوم، طیفی که بر ضرورت پوشش اسلامی برای زنان مسلمان تاکید میکنند اما اجبار آن و نحوه امربهمعروف و نهیازمنکر را منوط به تصمیمات جامعه میدانند و آن را از حوزه اختیارات حاکمیت و قانونگذاریهای سیاسی متفاوت میدانند. در این بین بسیاری از چهرههای مجمع محققین و مدرسین از جمله محمدتقی فاضلمیبدی، محمدعلی ایازی و... بر چنین رویکردی از سوی حاکمیت تاکید دارند.
گروه سوم، جریان مذهبی خارج از حوزه و بیشتر معتقدان مذهبی فضاهای آکادمیک است که پیرو ضرورتهای شکلگیری جامعه مدنی و توسعه سیاسی حق انتخاب پوشش را برای شهروندان قائل هستند و بر آن تاکید میکنند.
بر اساس چنین تقسیمبندیای است که میتوان گفت در میان حامیان همه این جریانها و نیروهای جامعه ایران، منتقدان به وضع موجود وجود دارند و مذهبیها و نیروهای سیاسی را نمیتوان صرفا در دستهبندیهای سیاسی قرار داد. بههرحال، در برابر طیفی که به خیابانها آمدند و یکی از خواستههای آنها حذف گشت ارشاد و حجاب غیراجباری بود، بودند جمعیتی از حامیان گروههای دوم و سوم که هم بر باورهای مذهبی تاکید داشتند و هم با معترضان به عملکرد گشت ارشاد و حجاب اجباری همراهی نشان دادند. طیفی که میتواند مصداق بارزی برای جلوگیری از دوقطبیسازی اجتماعی در مقولههای مذهبی و غیرمذهبی باشد.