| کد مطلب: ۳۰۸۰۹

جغرافیای جدید جهان اسلام / از ظهور اسلام انقلابی در ایران تا اسلام جولانی در سوریه

شاید بتوان ظهور محمد جولانی و به قدرت رسیدن او را خوانش دیگری از اسلام دانست که هرچند به قرائت اخوان‌‏المسلمین نزدیک است و ذیل اسلام اِخوانی بتوان صورت‏ بندی کرد اما ویژگی‌‏های متفاوتی هم دارد که هنوز مشخص نکرده‏ می‌‏خواهد بنا را بر قابلیت‏‌های ایدئولوژیک و افتراقات مذهبی بگذارد یا برآن‏ است گذشته خود را به کلی فراموش کند یا کنار بگذارد.

جغرافیای جدید جهان اسلام / از ظهور اسلام انقلابی در ایران تا اسلام جولانی در سوریه

با سقوط حزب بعث و حکومت بشار اسد در سوریه نقشۀ سیاسی منطقه آشکارا تغییر کرده و پیش‌بینی می‌شود تحولات دیگر و بزرگ‌تری هم پیشِ رو باشد و به همین خاطر ناظران و کارشناسان با قاطعیت نظر نمی‌دهند و غالباً برای توصیف اوضاع از تعبیر «مبهم» استفاده می‌کنند یا در حدِ حدس و گمان نکاتی طرح می‌شود.

داستان اما منحصر به تغییرات سیاسی نیست تا شورش «تحریر‌الشام» با هم‌دستی گروه‌های کوچک و بزرگ دیگر در راستای کودتاهای متعدد در سوریه ارزیابی شود؛ به‌گونه‌ای که برخی 53 سال ماندگاری پدر و پسر را شگفت‌آور بدانند نه فروپاشی میراث این دو را.

چراکه از منظری دیگر هم می‌توان نظاره کرد و آن هم اینکه ظهور محمد جولانی و به قدرت رسیدن او را خوانش دیگری از اسلام بدانیم که هرچند به قرائت اخوان‌المسلمین نزدیک است و ذیل اسلام اِخوانی بتوان صورت‌بندی کرد اما ویژگی‌های متفاوتی هم دارد که هنوز مشخص نکرده‌اند می‌خواهند بنا را بر قابلیت‌های ایدئولوژیک و افتراقات مذهبی بگذارند یا برآن‌اند گذشته خود را به کلی فراموش کنند یا کنار بگذارند.

-640-0-640-0-dd2812ec0c110463d0a01c767e4cd856-277 copy

این ابهام و تردید به خاطر آن است که از احمدالشرع یا همان محمد یا ابومحمد جولانی هنوز به جز چند جمله که از او نقل شده یا پاره‌ای رفتارهای حاشیه‌ای نشانه‌ای در دست نیست تا مشخص شود آیا می‌توان تغییر مکرر پوشش را به تحول نگاه دینی و ایدئولوژیک هم تسری داد یا نه. در گفت‌وگوی تازه‌پخش‌شده او با سردبیر ارشد بی‌بی‌سی جهانی نیز به جای کلمه «شرع» از واژۀ «قانون» استفاده می‌کرد.

قانونی که بعداً در کمیته‌ها تصویب و در مجلس یا مجالس تأیید می‌شود و هر چه مصاحبه‌کننده کوشید صبغۀ ایدیولوژیک و نسبت او با خاستگاه اصلی را در حال حاضر توضیح دهد زیرکانه شانه خالی کرد و به بیان دیگر چنان سخن نگفت که انگار داعیه‌دار خوانشی دیگر از اسلام است اما در عین حال چنان هم نبود که تعبیر اسلام جولانی را هم نتوان مطلقاً به کار برد.

اگر هم نخواهیم تعبیر «اسلامِ جولانی» را به کار بریم، سخن مشهور رجب طیب اردوغان در سال 2013 و در اوایل اعتراضات بهار عربی در سوریه قابل یادآوری است که در رقابت با احزاب مخالف در خود ترکیه و در دوران نخست‌وزیری که یکی از انتقادات جدی آنان مداخلات او در امور سوریه بود (چون موجی از پناه‌جویان را به جانب ترکیه گسیل داشته بود) گفته بود به زودی در دمشق بر مزار ابن‌عربی و بلال حبشی و صلاح‌الدین ایوبی حاضر خواهد شد که خبر از رؤیای احیای عثمانی یا نوعثمانی‌گری می‌داد.

در این نوشته از این نوع از اسلام با عنوان اسلام عثمانی هم یاد خواهم کرد که البته تعبیر درست‌تر آن اخوانی- اردوغانی می‌تواند باشد و اگر حاکمان جدید سوریه (و به قول صداوسیمای ما معارضان حاکم بر سوریه!) بخواهند به جنبه‌های مذهبی توجه نشان دهند می‌توان اسلام جولانی را به دو ضلع پیش‌گفته افزود و مثلثی چنین ترسیم کرد: عثمانی- اخوانی –جولانی.

به بیان روشن‌تر نقشۀ تازۀ منطقه را می‌توان براساس خوانش‌های گونه‌گون از اسلام و انواع جدیدی که سربرآورده یا ساخته شده‌اند ترسیم کرد و دید.

 اسلام انقلابی 

50سال قبل در این منطقه یگانه حکومتی که با نام «اسلام» برپا بود جمهوری اسلامی پاکستان بود اما بعد از مدتی بیشتر با چهرۀ نظامی و کودتای محمدضیاء‌الحق برای برانداختن ذوالفقار علی بوتو شناخته می‌شد تا اسلام اگرچه از این نوع اسلام می‌توان با تعبیر اسلام حقانی یاد کرد به خاطر نفوذ این مدرسۀ دینی در مناطق مشخصی از کشور همسایه. بر این اساس عنوان «جمهوری اسلامی» از سال 1357 و در جریان انقلاب ایران رواج یافت و مشخصاً وقتی خبرنگاری در نوفل لوشاتو از امام خمینی خواست جمهوری اسلامی را توضیح دهند و گفتند جمهوری مثل همین جمهوری فرانسه ولی با محتوای اسلامی. عنوانی که در همه‌پرسی فروردین 1358 رسمیت یافت و رسماً حکومتی به نام اسلام متولد شد که اگرچه اولین جمهوری اسلامی نبود اما در ذهن جهانیان جمهوری اسلامی از حیث ابتنا بر اسلام اولین شناخته می‌شد و از دو جمهوری اسلامی دیگر (پاکستان و موریتانی) متمایز بود.

طی این 50 سال تنها یک جمهوری اسلامی دیگر اضافه شد (افغانستان) که بعد از خروج اتحاد شوروی و به دست مجاهدین افغان پا گرفت اما از همان مجاهدین گروهی که پیوندهای وثیق‌تری با القاعده داشتند جدا شدند. طالب‌های افغان که بعضاً در پاکستان تحصیل کرده بودند و جمهوری اسلامی را برانداختند تا امارت اسلامی برپا کنند و چون متهم به هم‌دستی با القاعده در واقعه 11 سپتامبر 2000 شدند در همان سال به دست آمریکا برافتادند و با شگفتی تمام در تابستان 1400 خورشیدی بعد از 20 سال حضور پررنگ آمریکا و ناتو به قدرت بازگشتند. در مرداد 1400 اشرف غنی، دومین رئیس‌جمهوری اسلامی افغانستان کشور را ترک کرد و طالبان به سرعت به قدرت بازگشت.

به خاطر شباهت فروپاشی دو حکومت طالبان در افغانستان و بعث در سوریه و سرعت سقوط کابل و دمشق، تحریر‌الشام را برخی مانند طالبان می‌دانند و محمد جولانی را یک ملاعمر تازه و شاید برای تغییر این ذهنیت باشد که هر بار سیمای تازه ظاهر می‌شود و سیمای بوروکراتیک را برگزیده و در گفت‌وگوی اشاره شده وقتی با طالبان مقایسه شد سوریه و افغانستان را به سبب قبیله‌ای بودن افغانستان کاملاً متفاوت دانست. با این همه و به‌رغم انکار او بعضی  شباهت‌ها خاصه در نوع به دست گرفتن قدرت و خلع حاکمان و نسبت اولیه هر دو با القاعده برخی را به این صرافت انداخته تا از اسلام جولانی در کنار اسلام طالبانی یاد کنند.

برای فهم و ایضاح کلیت ماجرا و خوانش‌های متفاوت به اسلام بعد از نگاه کلی اولیه در ابتدای جمهوری اسلامی می‌توان سخنان رهبر فقید انقلاب و در آستانۀ برگزاری رفراندوم جمهوری اسلامی را به یاری طلبید چراکه ابتدا از «جمهوری اسلام» سخن گفتند و بعد به «جمهوری اسلامی» تصحیح کردند تا بدانیم در آن زمان نخواستند یا علاقه نداشتند به جای لفظ کلی «اسلام» از انواع اسلام‌ها بگویند ولی این اتفاق نزدیک 10 سال بعد رخ داد وقتی بعد از قریب 10 سال تجربۀ رهبری جمهوری اسلامی و در اواخر عمر که از اسلام ناب محمدی در مقابل اسلام آمریکایی سخن گفتند و برخی مصداق دومی را جناح راست مذهبی دانستند و کار به جایی رسید که آیت‌الله مهدوی‌کنی دبیرکل وقت جامعه روحانیت مبارز گله نزد شخص امام برد.

امام در سال 1358 به واژۀ اسلام بسنده کرده و بعدتر مفهوم کلی را کافی دانسته و تفکیک نکرده و حتی اسلام با بار مثبت را در مقابل اسلام با مفاهیم منفی هم قرار نداده بود. شاید اگر امام خمینی بعدتر به آن صراحت از چند نوع اسلام سخن به میان نیاورده بود از بیم آن که گفته شود مگر چند نوع اسلام داریم این نوشته هم مجال انتشار نداشت اما می‌دانیم  تعابیری از این دست را به کار برد:

اسلام پابرهنگان زمین، اسلام مستضعفین، اسلام رنج‌دیدگان تاریخ، اسلام عارفان مبارزه‌جو، اسلام پاک‌طینتان عارف و دریک کلمه: اسلام ناب محمدی.

در مقابل از اسلام آمریکایی می‌گوید با این تعابیر: اسلام سرمایه‌داری، اسلام مستکبرین، اسلام مرفهین بی‌درد، اسلام منافقین، اسلام راحت‌طلبان، اسلام فرصت‌طلبان و در یک کلمه اسلام آمریکایی و باز در جایی دیگر اسلام آمریکایی را اسلام مقدس‌نماهای متحجر و اسلام سرمایه‌داران خدانشناس توصیف می‌کند و اسلام ناب محمدی را اسلام پابرهنگان و محرومان، اسلام ائمۀ هدی، اسلام فقرای دردمند و اسلام تازیانه‌خوردگان تاریخ.

دوگانۀ امام در قابل خوانش از اسلام همان ناب محمدی و آمریکایی بود و ناطر به داخل و اگر به خارج توجه داشتند می‌توانستند به اسلام وهابی یا اسلام غیرسیاسی اشاره کنند چراکه در آن زمان هنوز گونه‌هایی چون اسلام طالبانی را شاهد نبودیم وتصور نمی‌شد  گرایش‌های اِخوانی در کشورهایی چون ترکیه و مصر و سوریه به قدرت برسند که البته در فقرۀ مصر کوتاه‌مدت بود و محمد مُرسی اولین رئیس‌جمهوری منتخب در مصر چندان نپایید.

امام خمینی در اواخر عمر اشارات مکرری به اسلام آمریکایی داشت و با عنوان اسلام رفاه و تجمل، اسلام التقاط، اسلام سازش و فرومایگی و اسلام مرفهین بی‌درد معرفی می‌کرد.

آنچه اکنون در منطقه پیش چشم است اما وجهی دیگر دارد و آیت‌الله خامنه‌ای نه در قالب دو یا چند اسلام که با تعبیر «شیعۀ انگلیسی» یا «سُنی آمریکایی» یک بار گفتند: «بنده یک وقت گفتم شیعۀ انگلیسی و سُنی آمریکایی. بعضی خیال کردند یا این جور تبلیغ کردند که یعنی شیعه‌ای که ساکن انگلیس است. نه! ممکن است در خود کشور اسلامی باشد. یعنی شیعۀ دعوا درست‌کن. مثل داعش و مثل وهابی‌ها یا تکفیری‌ها که می‌گویند این کافر است و آن کافر است. اینها اسم‌شان مسلمان است و ممکن است به احکام فردی اسلامی هم متعبد باشند اما در خدمت دشمن حرکت کنند.»

با این توضیحات و مقدمات می‌توان سراغ نقشۀ منطقه رفت و دید اگر دهه‌ها تنها در ایران از تعبیر «ایران اسلامی» استفاده می‌شد حالا در گرداگرد ما جلوه‌های مختلفی از اسلام شکل گرفته که با آنچه در ایران رسمیت دارد یا با اسلام سیاسی و انقلابی که با انقلاب 1357 وارد فرهنگ علوم سیاسی در جهان شد زاویه یا فاصله یا حتی تقابل دارد:

اسلام حقانی

بعد از بازگشت طالبان به قدرت در تابستان 1400 روزنامۀ نیویورک‌تایمز گزارشی از «دارالعلوم حقانیه» منتشر کرد و در آن نوشت: «دارالعلوم حقانیه یکی از بزرگ‌ترین و قدیمی‌ترین مدارس آموزش مذهبی در پاکستان است و بیش از هر مدرسه دیگری در جهان، رهبران طالبان را آموزش داده است. سراج‌الدین حقانی وزیر کشور طالبان رهبر شبکه حقانی در دولت طالبان است و در این مدرسه آموزش دیده و جالب این که پلیس فدرال آمریکا برای سر او جایزه 10 میلیون دلاری تعیین کرده بود.

هرچند دولت پاکستان منکر نفوذ شبکۀ حقانی بر حکومت این کشور است اما واقعیت این است که خود پاکستان سرچشمۀ این نوع خوانش است و حتی از رئیس پیشین این مدرسه –سمیع‌الحق- که در اسلام‌آباد به قتل رسید به‌عنوان پدر طالبان یاد می‌شود» -[پایان نقل قول از رزونامه آمریکایی]. به بیان دیگر با تجاوز اتحاد شوروی به افغانستان آمریکا از طریق عربستان سعودی و کانال پاکستان از مجاهدین افغان حمایت می‌کرد و بخشی از مجاهدین افغان از پاکستان گسیل داشته شدند.از یک سو نیاز به احساسات مذهبی بود تا با سربازان کمونیست (کافر)شوروی بجنگند و از جانب دیگر به جنس دیگری از اسلام نیاز بود تا به تقویت اسلام انقلابی و سیاسی که با انقلاب 57 در ایران جلوه گر شده بود نیجامد. 

اسلام طالبانی

در شرق ایران گونه دیگری از اسلام هم به قدرت رسید و حالا دوباره به قدرت بازگشته که ایرانیان آن را از انواع دیگر بهتر می‌شناسند چون بخشی از دوران قدرت آنان در مرحلۀ نخست با ریاست‌جمهوری سیدمحمد خاتمی مقارن شد و اصلاح‌طلبان از تعبیر اسلام رحمانی در مقابل اسلام طالبانی زیاد استفاده می‌کردند. بارزترین ویژگی طالبان ضدیت آن با زنان و ناسازگاری‌شان با شیعیان است تا جایی که واکنش متفاوت آنان در قبال ترور اسماعیل هنیه به نسبت سیدحسن نصرالله را طی چند ماه گذشته دیدیم. 

براساس ادبیات امام خمینی اسلام طالبانی را می‌توان اسلام مقدس‌نماهای متحجر از نوع حاد آن توصیف کرد. البته در دوره جدید و طی 40 ماهی که از بازگشت آنان به قدرت می‌گذرد توانسته‌اند تا اندازۀ قابل توجهی امنیت را بازگردانند و حتی روابط کمتر تنش‌آلودی با ایران داشته باشند. مهم‌ترین هزینه و تهدید طالبان برای ایران البته خیل افغان‌های فاقد مدارک هویتی است که بدون استقرار در اردوگاه‌ها در سراسر کشور پراکنده‌اند و چالش بزرگی ایجاد کرده‌اند و از منظر خوانشی و ایدئولوژیک چندان تهدیدی نبوده‌اند یا ما اطلاع نداریم.

اسلام عثمانی

قریب ربع قرن است که نام رجب طیب اردوغان با ترکیه گره خورده است. ظهور سیاست‌مدار اسلام‌گرا در کشوری لاییک از شگفتی‌ها بود اما به مرور نشان داد جنس اسلام او با اسلام سیاسی و شیعی متفاوت است. با این که همسر خود او حجاب داشت اما حجاب زنان را اجباری نکرد. به رغم گرایش آشکار به عقاید اخوان‌المسلمین بیشتر به دنبال احیای امپراطوری عثمانی یا نوعی نوعثمانی‌گری بود که هم واکنشی به پس زدن‌های اتحادیه اروپا بود در قبول عضویت ترکیه و بهره‌برداری از احساسات ناسیونالیستی اما از تربیت مذهبی خود او هم نشأت می‌گرفت.

در نوجوانی مقطع متوسطه را در «مدارس امام خطیب» سپری کرده بود که مختلط نبودند و دروس دینی و مذهبی در آنها غلبه داشت. در دانشگاه البته به مطالعات اقتصادی روی آورد. تمایلات اخوانی اردوغان در بهار عربی فوران زد و تمام‌قد پشت سر مصر محمد مُرسی ایستاد و چون داستان در مصر تغییر کرد و از تغییرات درسوریه حمایت کرد این تلقی درگرفت که اردوغان درصدد جایگزین‌سازی سوریه با مصر است تا اگر مصر را ازدست داد سوریه را در کنترل داشته باشد و با این نگاه معتقدند، بر آن است از محمد جولانی یک مُرسی به‌روز بسازد.

اسلام سیستانی

در حکومت همسایۀ دیگر ما عراق هم دیگر مانند دوران صدام حسین از اسلام برکنار و گرفتار حزب بعث نیست که امام خمینی آن را تکفیر کرده بود منتها با این که دولت عراق شیعی است و نخست‌وزیر از میان شیعیان انتخاب می‌شود اما بیشتر به قرائت آیت‌الله سیستانی از اسلام و تشیع نزدیک‌اند که نه به جدایی کامل دیانت از سیاست قائل‌اند و نه به ادغام این دو. آقای سیستانی در بزنگاه‌ها البته به میدان می‌آید ولی جدای تعلق فکری به مکتب مرحوم آیت‌الله خویی و حوزه نجف در مرزبندی با دولت و قدرت وسیاست به این واقعیت نیک واقف است که در عراق به جز شیعیان، اهل سنت و کردها هم زندگی می‌کنند و قواعد شیعی را نمی‌توان بر اهل سنت هم حاکم کرد.

تعبیر اسلام سیستانی با این هدف نیست که در مقابل اسلام سیاسی و انقلابی در ایران تعبیر شود چراکه اولاً به شدتِ مرحوم خویی با سیاست فاصله ندارد تازه خود آقای خویی هم اواخر عمر در جاهایی با حکومت صدام حسین دچار اصطکاک شدید شد تا جایی که مرحوم محتشمی‌پور در دهۀ 90 به مجلۀ آسمان گفته بود بعد از اعتراض به کشتار شیعیان در جریان جنگ اول خلیج فارس (حملۀ بوش پدر) آقای خویی را رژیم بعث به شهادت رسانده است.

اضافه بر این آیت‌الله سیستانی روابط نزدیکی با ایران دارد و رهبری جمهوری اسلامی هم به ایشان علاقه‌مند است. نوادۀ بنیان‌گذار جمهوری اسلامی نیز با نوادۀ آیت‌الله سیستانی وصلت کرده‌اند و اکنون حجت الاسلام سیدعلی خمینی یا همان علی کوچولوی امام در نجف زندگی می‌کند اگرچه وقتی مهاجرت کرد این امر که به خاطر آزادی عمل بیشتر در حوزۀ نجف بوده جلب توجه کرد زیرا ظاهرا نوادۀ آیت‌الله خمینی برای تدریس در حوزه باید اجازه می‌گرفته حال آن که سنت حوزوی اقتضایی دیگر داشته است.

اسلام سلطانی

حکومت‌های حاشیه خلیج فارس را ذیل عنوان «اسلام سلطانی» می‌توان صورت‌بندی کرد که البته بیشتر عنوان «مَلِک» یا «امیر» دارند تا سلطان به سبک خلفای عثمانی. این نوع اسلام در کشورهایی چون عربستان سعودی و امارات متحده عربی و قطر با توسعه و رفاه شهروندان و افزایش درآمد سالانه جاذبه‌های فراوان ایجاد کرده و محمد بن‌سلمان مرد همه‌کاره عربستان در سال‌های اخیر برآن است تا نشان دهد بدون دموکراسی و توزیع قدرت هم می‌توان رفاه و امنیت آورد. ریشۀ این اسلام در واقع همان اسلام وهابی است.

وهابیت به عنوان جنبشی دینی معرفی می‌شود که محمد‌بن عبدالوهاب در قرن 18 در عربستان پایه گذاشت و خاندان آل‌سعود به عنوان مذهب رسمی مروج آن شدند. آیینی که با باورها و مراسم تشیع سرناسازگاری دارد و ممانعت از زیارت قبور امامان 4 گانه در قبرستان بقیع مایۀ خشم شیعیان و ایرانیان بوده است. اسلام سلطانی را شاید بتوان نماد بیرونی اسلام مورد نقد آیت‌الله خمینی با تعبیر «اسلام آمریکایی» هم دانست. خاصه وقتی به یاد آوریم یکی از جملات کلیدی امام خمینی در نطق 12 بهمن و در نفی سلطنت این سخن بود: سلطنت خلاف حقوق بشر است و از اساس شیوه موروثی انتقال قدرت از پدربه پسر را نفی کردند.

اسلام جولانی؟

علامت سؤال دراین فقره به خاطر آن است که هنوز نمی‌دانیم محمد جولانی را ذیل نوع خاصی از اسلام قالب‌بندی کنیم یا این که فرعی است بر همان اسلام عثمانی یا نوعثمانی یا اخوانی –اردوغانی یااساساً ازاین منظر نبایدجدی گرفته شودو پروژۀ او صبغۀ دینی نخواهد داشت؟ مصاحبۀ قبلی او این احتمال را تقویت کرد که مایل است در قامت یک رهبر توسعه‌گرای سیاسی شناخته شود و به همین خاطر تعابیر تحریک‌آمیز مذهبی به کار نبرده و اظهار امیدواری کرده ایران محاسبات خود دربارۀ مداخله در منطقه را تغییر دهد و نقش مثبتی ایفا کند.

اظهاراتی که به وضوح بر وجوه سیاسی تأکید دارد و قضیه را دینی و مذهبی نکرده است و اینها البته به آرایش سیاسی و قانون اساسی سوریۀ جدید و حتی نوع حکومت بستگی دارد ولی تا همین جا تغییر پرچم را به سبک طالبان انجام نداده‌اند و تعداد ستاره‌ها و رنگ‌ها تغییر کرده است و سوریه را در قالب «تحریرالشام» تقلیل نداده‌اند.

علی شریعتی copy

اگر بخواهیم دوباره به ایران بازگردیم نیاز به تکرار اشارات اولیه نیست که اسلام سیاسی و انقلابی با قرائت امام خمینی که موتور آن را در دهۀ 50 دکتر شریعتی روشن کرد و مجاهدین خلق کوشیدند بخش‌هایی از آن را با مارکسیسم بیامیزند و نهضت آزادی با لیبرالیسم بسترساز تمام این تغییرات بوده است اما خود امام خمینی همچنان که در آغاز گفتیم برآن شد دو نوع اسلام را تفکیک کند ولی نگفت دیگری اسلام نیست بلکه آن را با این صفات سرزنش کرد: اسلام آمریکایی، سرمایه‌داری، التقاطی، فرومایگی و اسلام رفاه و تجمل یا اسلام مستکبرین و اسلام منافقین و اسلام راحت‌طلبان و فرصت‌طلبان.

اکنون اما به جای تقابل اسلام ناب محمدی و اسلام آمریکایی شاهد رقابت دو اسلام رحمانی و اقتدارگرا هستیم که یکی با نماد سیدمحمد خاتمی و دوران اصلاحات شناخته می‌شود و دیگری با نماد مرحوم مصباح یزدی که سالگرد درگذشت او را بدون تأکید بر این وجوه سپری کردیم. شاید بتوان در میانه دو اسلام از علاقه ویژۀ هاشمی‌رفسنجانی هم به مدلی گفت که دغدغۀ آن داشت اسلام می‌تواند الگوی زیست این دنیایی هم باشد و شاید اگر زنده بود تعبیر «اسلام زندگی» یا «اسلام اعتدالی» یا «اسلام کارآمد»  را به کار می‌برد. چهار روز دیگر، سالگرد درگذشت او هم البته هست.

اسلام آخرالزمانی

بهانۀ اصلی این گفتار اما چون آرایش جدید در منطقه با انواعی از اسلام ترسیم می‌شود (سیاسی و ایرانی، اخوانی و عثمانی، به سبک آقای سیستانی، وهابی یا سلطانی، پاکستانی و حقانی و البته طالبانی) که محمد جولانی هم به آن اضافه شده به رواج نوع دیگری در ایران به بهانۀ محمد جولانی می‌توان اشاره کرد که همانا اسلام آخرالزمانی است و این نه الزاما همان اسلام انجمن حجتیه که جنس دیگری دارد و نشانه‌های آن را در سخنان اخیر علیرضا پناهیان می‌توان جُست و یافت که به تازگی گفته است «حوادث کنونی را برخی مقدمۀ ظهور سفیانی می‌دانند.»

با این توضیح که: «هر چیزی را حدس می‌زدیم الا این یک مورد را که جریانی به نام طرفدار بنی‌امیه و بنی‌سفیان پیدا شود و در منطقه آخرالزمان راه بیفتد.» با این اوصاف می‌توان به طرح این پرسش پرداخت که تصویر اسلام رحمانی یا عرفانی می‌تواند با آنچه گرداگرد ایران را فراگرفته و حالا به سوریه هم رسیده متفاوت و متمایز شود یا آنچه به عنوان اسلام آخرالزمانی مطرح است و نشانه‌های سفیانی را در جولانی جُستن و احیاناً دل به رویارویی مستقیم بستن؟

قائلان به هر یک از انواع اسلام احتجاجات و استدلالات خود را دارند و اغلب نیز آزموده شده. عجالتاً وضعیت جولانی اما مبهم است و این که براساس نام واقعی (احمد شرع) در پی اجرای شریعت خواهد بود یا نگاهی ملی به سوریه دارد یا پیمان‌کار اردوغان و ترکیه خواهد شد؟

به تبع ابهام در آیندۀ جولانی قائلان به دیدگاه آخرالزمانی هم هنوز به قطعیت نرسیده‌اند. چندان که آقای پناهیان گفته است: «اگر پدیده‌ای مانند ابوسفیانی بخواهد در این منطقه ظهور کند و درگیری‌ها را در منطقه شکل دهد نمی‌تواند بی‌مقدمه باشد. یعنی مردم سوریه دارند زندگی معمولی خود را دنبال می‌کنند و یکی رفته ماست بخرد بعد بگویند سفیانی دارد از آن شهر پایینی حرکت می‌کند.

این جور نگاه کردن به علایم ظهور خنده‌دار است اما هر زمانی سفیانی بخواهد ظهور کند مقدماتی شبیه به این خواهد داشت.» طبعاً نمی‌توان قضیه جولانی را به ماجرای سفیانی و بحث‌های آخرالزمانی فروکاست اما این که اکنون در پهنۀ منطقه صحنه‌ای شکل گرفته که چند گونه اسلام اعم از طالبانی و اخوانی و عثمانی و سلطانی و حقانی و احتمالاً جولانی برکشیده‌اند و درون ایران هم اسلام رحمانی و عقلانی در مقابل اسلام اقتدارگرا یا آخرالزمانی قابل انکار نیست.

دیدگاه

ویژه سیاست
پربازدیدترین
آخرین اخبار