فرهیختگان:
اصولگرا، اصلاحطلب شما متهمید!
روزنامه وابسته به دانشگاه آزاد در گزارشی، به تبیین سهم جناحهای سیاسی در کاهش مشارکت انتخاباتی پرداخت.
به گزارش هممیهن آنلاین، ادوار مختلف انتخابات در سالهای اخیر عموما با افتوخیزهای مختلفی همراه بوده است. در برخی دورههای مجلس هم مشارکت ۵۰ درصدی و هم ۷۰ درصدی را شاهد بودهایم. این اتفاق در انتخابات ریاستجمهوری هم تکرار شده است، برای مثال در انتخابات سال ۷۲ مشارکت تقریبا ۵۰ درصدی بود. اما در انتخابات مجلس پنجم که دوسال بعد برگزار شد، میزان مشارکت در کل کشور به ۷۰ درصد رسید. نگاه به این آمار نشان میدهد اگرچه در مواردی میزان مشارکت با کاهش همراه بوده اما این کاهش تداوم نداشته و به دلایلی ازجمله رقابتی شدن انتخابات، حضور افراد و چهرهها یا مطرح شدن وعدههای تازه، مشارکت در انتخابات بعدی افزایش پیدا کرده است. در نگاهی به انتخاباتهای چند سال اخیر، یعنی از انتخابات مجلس یازدهم (۹۸)، انتخابات ریاستجمهوری سیزدهم و در نمونه آخر مجلس دوازدهم میزان مشارکت به زیر ۵۰ درصد رسیده و تقریبا روی ۴۰ درصد ثابت مانده است. نکته نگرانکنندهتر این است که «میزان آرای باطله» در این انتخاباتها تقریبا برای اولینبار در ادوار انتخاباتی ایران موضوعیت پیدا کرده است. استمرار این کاهش آمار، زنگ خطرها در مورد کاهش مشارکت را به صدا درآورده است. امری که نشان میدهد حالا باید خیلی جدیتر از گذشته علل کاهش مشارکت را واکاوی کرد و برای از میان بردن نارضایتیهای ناشی از افزایش میزان کاهش مشارکت باید اقدام جدی انجام داد. بهطورکلی علل کاهش مشارکت را میتوان در سه حوزه تقسیمبندی کرد:
۱. دلایل عمومی کاهش مشارکت: نابسامانیهای اقتصادی که در چند سال اخیر اتفاق افتاده و نزدیک شدن درآمد طبقه متوسط به خطر فقر، امری است که نمیشود تنها آن را محدود به عملکرد یک دولت دانست. اگرچه بخش زیادی از نابسامانیهای اقتصادی و تورم به وجود آمده در کشور متاثر از فشارهای حداکثری آمریکا بوده، اما بررسی روند نابسامانیهای اقتصادی امری است که ریشه در توالی تصمیمهای نادرست اقتصادی نادرست در سالهای اخیر داشته که البته سیاستگذاریهای نادرست آن را تشدید کردهاند. این امر در حوزههای سیاسی و فرهنگی هم قابلمشاهده هستند.
۲. احساس عدم تغییر محسوس از مسیر انتخابات مجلس: اگر اصل حضور پای صندوق رای را مهم و موثر بدانیم، در قدم بعدی و در مواجهه با انتخابات مجلس سوالی که مردم از خود میپرسند، این است که «چرا باید در انتخابات مجلس رای بدهیم؟» مشخصا نگاه به آنچه نمایندگان مجلس یازدهم وعده دادند در قیاس با آنچه به سمع و نظر مردم از مجلسیها رسید تا حد زیادی در مشارکت کردن یا نکردن مردم موثر است. سوال اینجاست آیا مردم بر این باورند که میتوانند با رای در انتخابات تغییری ایجاد کنند؟ حال در نگاه به انتخابات مجلس دوازدهم و مقایسه با مجلس یازدهم، آیا برداشت افکارعمومی این بوده که حضور و رایآوری نامزدهایی که در انتخابات مجلس یازدهم حضور داشتند، تغییر محسوسی در حل مشکلات یا رفع دغدغههای آنها داشته است؟ طبیعتا احساس عدم تاثیر در این شرایط اساسا انگیزه حضور و رایآوری در انتخابات را از میان میبرد. این امر هم صرفا محدود به طیف خاصی نبوده و اساسا وقتی این نگاه به وجود میآید که حضور یا عدم حضور در انتخابات تاثیر محسوسی در رفع مشکلات یا دغدغههای طبقات مختلف مردم ندارد و مردم نماینده خود را از میان لیستهای انتخاباتی و تایید صلاحیتشده پیدا نکنند، انگیزه برای حضور در انتخابات هم کاهش پیدا میکند. براین اساس یکی از علل کاهش مشارکت را باید در وجود این احساس که مشارکتهای پیشین در انتخابات مجلس تغییر محسوسی بههمراه نداشته، جستوجو کرد.
۳. اصولگراها و اصلاحطلبها هم از این کاهش مشارکت سهم دارند: کنش احزاب و گروههای سیاسی یک ضلع دیگر از علل کاهش مشارکت بهشمار میرود. در دورههای مختلف انتخابات، ورود گروههای سیاسی، کنش آنها، جنس رقابتی که میان احزاب شکل میگیرد و ایدههایی که مطرح میشود، بهوضوح تاثیر قابلتوجهی در افزایش یا کاهش مشارکت داشته است. در نگاه به کنش احزاب هم موارد و کنشهای مختلف از دو طیف اصلاحطلب و اصولگرا در کاهش میزان مشارکت موثر بوده است.
سهم اصلاحطلبان از کاهش مشارکت
۱. چک سفیدامضای اصلاحطلبان به دولت ناکارآمد روحانی: مشارکت و حضور و اصلاحطلبها در انتخابات ریاستجمهوری و چک سفید امضایی که آنها به حسن روحانی در انتخاباتهای ۹۲ و ۹۶ دادند، دو نکته قابلتوجه داشت؛ در نگاه به این امر که چرا مشارکت در انتخابات شیب نزولی داشته نمیتوان عملکرد دولت روحانی را نادیده گرفت. علیرغم اینکه روحانی رسما نامزد مورد حمایت اصلاحطلبان در انتخابات ۹۲ و ۹۶ بود، درطول هشتسال در سایه بیایده بودن دولت در مدیریت نابسامانیهای داخلی و سیاستگذاریها در حوزههای مختلف سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و ترسیم تکمسیر حل مشکلات کشور در سیاست خارجی و ارتباط با غرب، حکمرانی کرد اما مشخصا هیچ نقد جدی و مشخصی از جانب چهرههای اصلاحطلب و رسانههای آنها دیده نمیشد و خبری از نقد جدی آنها برای اعمال فشار یا تجدیدنظر دولت در عملکرد خود در حوزههای مختلف و ناکارآمدیها وجود نداشت. تنها اصلاحطلبان در این دوره تلاش کردند از مخالفان روحانی غولی بسازند که در صورت حکمرانی آنان وضعیت کشور از این هم بدتر میشد. دولت روحانی مشخصا با چک سفید امضایی که اصلاحطلبان در اختیارش قرار دادند، در هشتسال فعالیت خود روی ریل ناکارآمدی حرکت کرد.
اگرچه اصلاحطلبان در سالهای پایانی دولت به نفی حمایت خود از روحانی پرداختند و تاکید کردند که روحانی اصلاحطلب نبوده است اما در کارنامه فعالیت آنها حمایت از روحانی به همراه آسیبهای قابلتوجهی که حل تمام مشکلات کشور را در مذاکره با غرب دنبال میکرد، ثبت شد. در نگاه به این امر دو نکته در دولت روحانی مورد توجه قرار دارد:
۱-۱ ناکارآمدی انباشته دولت دوم روحانی: در نگاه به نارضایتی به وجود آمده در میان طبقات مختلف مردم، چهارسال دوم دولت روحانی شیب صعودی به خود گرفت. روحانی چهارسال دوم ریاستجمهوری خود را هم با تکشعار حل مشکلات از طریق مذاکره با غرب دنبال کرد اما تغییر ریاستجمهوری در آمریکا و خروج ترامپ از برجام و اعمال سیاست فشار حداکثری از جانب دولت ترامپ جدا از اینکه فشارهای اقتصادی را به ایران تشدید کرد، در گام بعد نیز افزایش نارضایتیها در میان مردم را بههمراه داشت. در ادامه همین امر هم اعمال سیاستهایی مثل افزایش نابهنگام و غیراصولی بنزین آتش نارضایتیها را شعلهور کرد، درنتیجه فضای جامعه هم ملتهب شد. مجموعه این رویدادها که دومینووار اتفاق میافتادند، دولت را در شیب ناکارآمدی قرار داد و در سمت دیگر نارضایتی مردم هم روزبهروز بیشتر میشد.
۲-۱ جستوجوی راهحل مشکلات کشور در سیاست خارجی: در نگاه به عملکرد دولت روحانی و تاثیری که در فضای سیاسی ایران گذاشته، آسیب و فشار اقتصادی را میتوان در درجه دوم قرار داد. اصلیترین آسیب دولت روحانی را باید در تغییر نگاه مردم به چگونگی حل مسائل و مشکلات مردم جستوجو کرد. اگرچه پیش از این در مواردی این تلقی وجود داشت که برقراری ارتباط با غرب و گسترش روابط در سیاست خارجی میتواند برخی مشکلات را که در حوزههای مختلف ازجمله اقتصادی وجود دارد حل کند، اما دولت روحانی در مواجهه با این سوال که برای حل نابسامانیهایی که در داخل کشور وجود دارد باید چه کار کرد؟ با این پاسخ که ارتباط با غرب و گسترش روابط در سیاست خارجی مشکلات را حل میکند، به نوعی سادهسازی در حل مساله بهوجود آورد و افق انتظار و توقع مردم جامعه تا به این حد پایین آورد که راهحل همه مشکلات کشور تنها در گسترش روابط خود در سیاست خارجی ممکن است. امری که نشان میدهد فرامتن آنچه که در دولت روحانی اتفاق افتاد و تاثیری که گذاشت از نتایج و آسیبهای اقتصادی که برجای گذاشت، مهمتر بوده است. امری که بهنظر میرسد مجلس یازدهم و دولت سیزدهم هم همچنان درگیر این فضای وجود آمده در نگاه افکار عمومی هستند.
۲. استاندارد دوگانه اصلاحطلبان درمواجهه با انتخابات: اصلاحطلبان در مواجهه با انتخاباتها در سالهای مختلف عموما برخوردی دوگانه داشتهاند. در نگاهی به کنش آنها در ادوار مختلف انتخابات به وضوح مشخص است هر زمان که گمان اصلاحطلبان این بوده که شانس پیروزی آنها در انتخابات بالا بوده اتفاقا حضور حداکثری داشتند و اصل حضور در انتخابات و رای دادن را هم مورد توجه قرار دادند و برای مثال در مجلس دهم اصلاحاتیها با این تصور که انتخابات را پیروز میشوند، لیست منتشر کردند و خاتمی هم از لیست آنها حمایت کرد. اما در انتخاباتهایی که برداشت آنها این بود که در صورت مشارکت احتمال باخت آنها با توجه به عوامل مختلفی مثل نارکارآمدی دولت تحت حمایت آنها، نارضایتی مردم از آنها یا ردصلاحیتها وجود داشته، جدای از اینکه حضور و مشارکت جدی در انتخابات نداشتند، روغنریخته را نذر امامزاده و از تحریم انتخابات صحبت کردند. در روند برگزاری انتخابات چندوچون میکردند و حتی نوک پیکان نقدها را متوجه بررسی صلاحیتها میدانستند. این استاندارد دوگانه اصلاحطلبان در انتخابات، تصویر ریاکارانهای از نقشآفرینی آنها ایجاد کرده است. بااینحال کنش اصلاحطلبان در مواجهه با انتخابات هم به چهار دسته تقسیم میشود:
۱-۲ کارگزاران و اعتدالی، ضدتحریمیهای اصلاحطلب: اعتدالیها و کارگزاران ازجمله طیفهای اصلاحطلبی هستند که اصل انتخابات و حضور پای صندوق رای و همچنین نقشآفرینی در آن را مهم میدانند و انتخابات را بهعنوان یکی از شئون دموکراسی که میتوان در آن نقشآفرینی کرد بهحساب میآوردند و اساسا از ایده تحریم انتخابات دفاع نمیکنند. در نگاه اعتدالیها و کارگزارانیها این نکته موردتوجه قرار دارد که تحریم انتخابات و عدم حضور به این خاطر که احتمال پیروزی در انتخابات قرار ندارد، به این معنی است که آنها باخت را پیش از شروع رقابت پذیرفتهاند و عملا میدان را برای حضور و پیروزی بیدردسر طیف رقیب فراهم میکنند.
۲-۲ روزنهگشایان؛ اتفاق مثبت در جریان اصلاحطلبی: در سمت دیگر طیفی از اصلاحطلبان در آستانه انتخابات اسفند بیانیهای منتشر کردند که بعد از آن بهعنوان «روزنهگشایان» شناخته میشوند. این طیف هم ضمن نفی ایده تحریم انتخابات، از ایده کنشگران مرزی دفاع کردند و معتقدند اصلاحطلبان حلقه واسط میان مردم و نظام حکمرانی بهشمار میروند و باید ایدههای تازه برای کنشگری و حضور موثر در انتخابات را فراهم کنند. روزنهگشایان را میتوان یک اتفاق مثبت درون طیف اصلاحطلبان دانست که در مقایسه با کارگزارانیها یک قدم جلوتر بودند و علاوهبر اینکه از تحریم انتخابات دفاع نمیکنند، متقابلا ایده و نقشی را هم برای اصلاحطلبان تعریف کردند و مشخصا در تقابل با نگاه طیف تاجزاده قرار میگیرند که از راهبرد خیابان به جای صندوق دفاع میکند.
۲-۳ از دفاع خاتمیچیها از انتخابات تا تحریم در اسفند ۱۴۰۲: در این تقسیمبندی بخش قابلتوجهی از اصلاحطلبان از جمله خاتمی که در دورههای مختلف عموما از حضور در انتخابات دفاع میکردند و خاتمی در انتخابات ۱۴۰۰ هم حتی پای صندوق رای حاضر شد اما این بار به سمت نگاه تاجزاده حرکت کرد و در حقیقت در میان دونگاه تحریمی و ضدتحریمی حرکت میکرد. سوالی که در این میان میبایست از رئیس دولت اصلاحات پرسید این است که باتوجه به اینکه انتخابات سال ۹۰ که اتفاقا آن زمان هم انتخابات درون جریان اصولگرایی بود و شباهت زیادی هم به انتخابات مجلس دوازدهم داشت چرا آقای خاتمی بازهم در لحظات پایانی اتمام زمان انتخابات در یک حوزه انتخابیه در دماوند، رای خود را به صندوق انداخت و حداقل رای دادن در انتخابات را تحریم نکرد اما در این دوره آن را تحریم کرد؟ مگر چه اتفاقی افتاد؟
نکته دیگر اینکه جمعی از اصلاحطلبان در این دوره درنهایت با لیست علی مطهری در انتخابات حضور پیدا کردند. لیستی که قطعا چهرههای شناختهشدهتری در مقایسه با لیست اصلاحطلبان در مجلس دهم داشت. لیستی که چهرههای آن به حدی گمنام بود که بعد از نمایندگی شناخته شدند و بعد از پایان دوره نمایندگی نیز دوباره به گمنامی پیشین خود برگشتند. اما خاتمی در آن دوره از لیست منتشرشده حمایت کرد ولی این بار خبری از حمایت و حداقل حضور وی نبود. خاتمی حتی در مواردی نیز به این موضوع اشاره کرد که اگر مشارکت کنند هم «اساسا آنها را به مجلس راه نمیدهند.» از خاتمی باید پرسید آیا افرادی که وی در دوره دهم از آنها حمایت کرد به مجلس راه نیافتند؟ پس چه اتفاقی افتاده است که آقای خاتمی حالا تصمیم گرفته در مسیر تحریم انتخابات حرکت کند؟
۴-۲ دفاع تاجزاده از ایده خیابان به جای صندوق: طیف دیگری از اصلاحطلبان نیز ناظر به نگاه تاجزاده و دفاعکنندگان از ایده وی را شامل میشود که اساسا معتقد به نقشآفرینی از طریق حضور پای صندوق رای نیست و معتقد است انتخابات باید تحریم و در نقطه مقابل از ایده خیابان به جای صندوق دفاع میکند.
۵-۲ نبود نسل نو اصلاحطلب، پاشنهآشیل اصلاحطلبان: با این همه بهطورکلی جدای از اصلاحطلبانی که مدافع تحریم انتخابات بودند، اصلاحطلبانی که در انتخابات اسفندماه مشارکت کردند اساسا ایده و گفتمان سیاسی تازهای نداشتند و تقریبا همان اظهارات و ایدههایی را مطرح میکردند که عموما از اصلاحطلبان در همه دورههای انتخاباتی شنیده میشد و شاید میبایست علت شکست اصلاحطلبان در تهران را در فقدان وجود ایده تازه جستوجو کرد. علاوهبراین ایراد اصلی اصلاحطلبان که اکثر شخصیتهای آن هم به آن اذعان دارند نبود «نسل نو اصلاحطلب»در فضای سیاسی ایران است و همین امر منجر شده اصلاحطلبان در خلق و مطرح کردن ایده نو و نقشآفرینی و ایدهپردازیهای جدید، اقبالی به دست نیاورند و شکست بخورند.
سهم اصولگرایان از کاهش مشارکت
در بررسی کنش اصولگرایان و تاثیری که بر میزان مشارکت در انتخابات میگذارند هم چند نکته مهم مورد توجه قرار دارد:
۱. واقعیت متکثر جامعه را نمیپذیرند: یکی از ایرادات اصلی بخشی از جریان اصولگرا نپذیرفتن واقعیت آنچه موردنظر اکثریت جامعه است به شمار میرود. این طیف، حتی بعد از مشارکت هشت درصدی در انتخابات دور دوم مجلس دوازدهم هم پیام و نشانه کاهش مشارکت یعنی عدم مشارکت ۹۲ درصد از واجدان شرایط تهران را درک نکردند و به نظر میرسد اساسا تصویر و برداشتی که برخی از آنها از جامعه ایرانی دارد فاصله قابلتوجهی با واقعیت موجود دارد و حتی درمواردی تصویر فانتزی از جامعه ایرانی ارائه میدهد. با نگاهی به اظهارات اخیر میتوان به سه مورد اشاره کرد.
۱-۱ حماسه ۸ درصدی: میزان مشارکت در انتخابات دور دوم مجلس دوازدهم در تهران اهمیت دوچندانی داشته، باتوجه به اینکه کرسیهای بیشتری از شهر تهران به دوردوم انتخابات رفتند میزان مشارکت در شهرتهران همچنان مهم بود. اگرچه انتظار میرفت که مشارکت درتهران کاهش داشته باشد اما ثبت مشارکت هشت درصدی، یعنی زیر ۱۰ درصد آماری است که تقریبا در هیچ یک از انتخاباتهای مجلس در تهران رخ نداده بود و این آمار نگرانکننده برای اولین بار در انتخابات مجلس دوازدهم خودش را نشان داد. در چنین شرایطی احمد وحیدی، وزیر کشور در توییتی از «حماسهآفرینی مردم تشکر کرد» سوالی که وجود دارد این است که اساسا با نگاه به آمار مشارکت مردم در تهران و کل کشور، آنچه در انتخابات مجلس دوازدهم اتفاق افتاد چه شباهتی به حماسه مردم دارد؟ و اساسا برداشت مردم از مطرح کردن این اظهارات در شرایطی که انتخابات کاهش محسوسی داشته میبایست چگونه باشد؟ آیا برداشت مردم این نخواهد بود که واقعیتهایی به این بزرگی با کتمان مقامات رسمی کشور روبهروست و ناشی از نادیده گرفتن مردم است؟
۲-۱ دریافت پیام تغییر و تحول: ازجمله دیگر اظهاراتی که در این مدت از سوی حمید رسایی یکی از منتخبان مجلس دوازدهم مطرح شد این بود که بعد از اینکه در انتخابات مجلس در تهران، رای آورد اظهار داشت که «پیام روشن انتخابات ۱۱ اسفند، مطالبه تغییر و تحول بود.» فارغ از اینکه پیام روشن انتخابات ۱۱ اسفند را میبایست در کاهش میزان مشارکت و بالابودن آرای سفید و باطله جستوجو کرد. اما مساله این است که اساسا چطور میتوان از انتخاباتی که میزان مشارکت در آن زیر ۵۰ درصد بود و آرا در تهران به زیر ۱۰ درصد رسید و بخش از زیادی از طیفهای مختلف جامعه در انتخابات حضور پیدا نکردند این تحلیل را از رای مردم مطرح داشت که مردم خواهان تغییر و تحول هستند.
۱-۳ نه به نئولیبرالیسم در انتخابات ۸ درصدی؟: یاسر جبرائیلی نیز بعد از اعلام نتایج انتخابات در دوم انتخابات مجلس در توییتی انتخابات ۲۱ اردیبهشت را دارای نماد گفتمانی، یعنی افرادی مثل«حسین صمصامی» و «عطا بهرامی» دانست که درواقع مردم با انتخاب آنها به«نئولیبرالیسم» نه گفتند. جدای از اینکه مردم شناختی از این دو نفر خارج از لیستهای انتخاباتی داشتند یا آنها را بهعنوان مخالفان نئولیبرالیسم میشناختند یا خیر، به نظر میرسد نکته اصلی اینجا هم فراموش شده است. انتخابات هشت درصدی در تهران اساسا رقابت و مشارکت جدی را شکل نداده و در این چهارچوب اصلا رمقی برای رقابت وجود نداشته که مردم بخواهند به ایدهای نه یا آری بگویند.
۲. آسیب به گفتمان عدالت از ۲ مسیر: یکی از موادی که میتوان علل کاهش مشارکت در انتخابات مجلس دوازدهم را در آن جستوجو کرد، آسیبی است که در این دوره به گفتمان عدالت زده شد:
۱-۲ پروژههای افشاگری: افشاگریهای شب انتخاباتی که درون طیف اصولگرا به راه افتاده بود، عموما با نگاه و ضربه به رقیب مطرح میشد تا از این طریق، رقیب خود را از میدان خارج کنند و باعث ریزش آرای آن شوند. اما آنچه در واقعیت اتفاق افتاد نهتنها به ضرر اصولگرایان تمام شد بلکه آسیب آن به کل انتخابات هم تعمیم پیدا کرد. نکته مهم این است که در نگاه افکارعمومی و در بازار داغ افشاگریهای اصولگرایان علیه هم، برداشت مردم این خواهد بود که هر دو گروهی که علیه فسادهای رخداده دو طرف دست به افشاگری زدهاند، سهمی یکسان از ارتکاب به فساد دارند. حال در چنین شرایطی که هرکدام از رقبا در نگاه افکارعمومی سهمی یکسان دارند، اساسا چرا مردم باید از میان آنها یکی را انتخاب کنند. مشخصا انتخاب آنها رای ندادن به هیچ یک از طرفین دعواست.
۳. سوالات افکارعمومی از فسادها هنوز بیپاسخ مانده: علاوهبر پروژههای افشاگری شب انتخاباتی هنوز بخش زیادی از سوالات جامعه درمورد فساد برخی افراد که بهصورت عمومی منتشر شده بدون پاسخ باقی مانده است. برای مثال در ماجرای زمینهای ازگل و اسنادی که منتشر شد افکارعمومی هنوز پاسخ خود مبنیبراینکه در واقعیت امر چه اتفاقی رخ داده بود را دریافت نکردند. در چنین فضایی آقای صدیقی همچنان بهعنوان امامجمعه در نمازجمعه تهران حضور دارند و افکارعمومی همچنان سردرگم است که آنچه در ماجرای ازگل اتفاق افتاد، اساسا قرار است پیگیری شود یا به نتیجهای رسیده است یا خیر؟
۴. تبدیل عرصه سیاست به پروژههای سلبی: اشکال دیگری که متوجه کنش اصولگرایان در انتخابات است، فقدان ایده ایجابی است؛ کفه سنگین رقابت در انتخابات مجلس دوازدهم روی ایدههای افراد برای انتخابات مجلس متمرکز نبود، حتی رقابت اصلی نیز روی نفی ایدههای دو طرف متمرکز نبود. رقابت در انتخابات مجلس دوازدهم بر عدم پذیرش ریاست قالیباف متمرکز بود. درواقع یک سمت ماجرا حول ریاست قالیباف اجماع نظر داشت و سمت دیگر اصولگرایان هم معتقد بود ریاست مجلس میبایست به هر فردی به جز قالیباف برسد. در انتخابات به جای اینکه رقابت متمرکز روی ارائه ایدهای تازه باشد تا بتواند نابسامانیهای موجود را سامان دهد روی این امر بود که چه کسی کمتر دزد است و فساد ندارد.
۵. عدم باور برخی اصولگرایان به آزادیهای مشروع و قانونی مردم: بخشی از طیف اصولگرا همچنان قائل به پذیرش آزادی مشروع و قانونی نیستند، اظهارنظرهای آنها در برخی موضوعات مثل حضور زنان در ورزشگاه و برگزاری کنسرتها نشان میدهد همچنان باید برخی از آنها را نسبت به پذیرش آزادیهای مشروع و قانونی مردم توجیه کرد و نهایتا این امر منجر به فاصله گرفتن طیفهای مختلف جامعه از آنها میشود.