از کنار گذاشتن لاریجانی پشیمان هستند
فیاض زاهد استاد دانشگاه:
فیاض زاهد استاد دانشگاه:
بهدنبال اظهارنظر مطرحشده از سوی علی لاریجانی، گاردین با انتشار گزارشی به تحلیل این نقد از سوی رئیس سابق مجلس ایران پرداخته است. فیاض زاهد، استاد دانشگاه و تحلیلگر سیاسی اصلاحطلب در گفتوگو با هممیهن معتقد است که «واکنش لاریجانی به اعتراضات نوعی واکنش عقلانی و طبیعی به رویدادهای داخل کشور است.» او همچنین پیشنهاد میکند:«سیستم باید سریعتر از نهادهای واسط بخواهد که وارد ماجرا شده و بحران را پیش از تولید بحران جدید حل کنند.»
گاردین در تحلیلی که از اظهارات علی لاریجانی داشته، معتقد است که این نوع اظهارنظرها نشاندهنده ایجاد نوعی شکاف در بین سیاستمداران تاثیرگذار ایران است. با چنین تعبیری چقدر موافق هستید و چه تحلیلی از منظر کلان میتوان به موضوع داشت؟
من فکر میکنم رویدادهای ایران اهمیتی فراتر از اظهارنظر افرادی مانند علی لاریجانی دارد. بهنظر میرسد در این فصل از سیاست ایران، حرفهای چهرههایی مثل لاریجانی و حتی شخصیتهای اصلاحطلب چندان مورد تامل نباشد، اما شاید گاردین به تحلیل رفتار نظام سیاسی ایران توجه کرده است. اگر لاریجانی را در دل نظام سیاسی تحلیل کرده باشد، نمیتواند اطلاعات دقیق به ما بدهد؛ بهاینمعنا که ایشان برای ریاست قوه مقننه سالها مورد اعتماد بود، اما برای ریاست قوه مجریه مورد اعتماد قرار نگرفت. شاید الان اصولگرایان عاقل که اوضاع را تحلیل میکنند و مدیریت دولت فعلی به ریاست ابراهیم رئیسی را میبینند، در این شرایط احساس پشیمانی کنند که چرا اجازه ندادند، شخصیتی مثل علی لاریجانی در انتخابات ریاستجمهوری نقشآفرین باشد؛ به هر حال درایت، هوش و سابقه مدیریت علی لاریجانی با دولت فعلی اصلا قابل مقایسه نیست. اما اگر بخواهیم از اوضاع فعلی در ایران تحلیلی دیالکتیکی داشته باشیم، باید گفت هیچگاه «دولت یکدست» نه در تئوری و نه در عمل امکانپذیر نبوده و معلوم است وقتی شکافی ایجاد میشود، عناصر درگیر در آن پاسخ نمیدهند. بعضیها نسبت به کلیت ساختار احساس خطر میکنند و اهمیتی به موضوع حجاب قائل نمیشوند. طیف همسو با لاریجانی معتقدند که اگر کشور بخواهد مشکل را حل کند باید مساله حجاب را حل کند. همینطور که بسیاری از کشورهای اسلامی هستند که از نظر فرهنگی مسلمانترند اما حجاب برای آنها مساله نیست. به نظر میآید آن خطای راهبردی یعنی تبدیل کردن مساله پوشش زنان و سبک زندگی به مسالهای در این سطح حالا آثار خودش را نشان داده و نظام سیاسی باید دیر یا زود تصمیم بگیرد که چه رویکردی در برابر این نارضایتیها در پیش بگیرد. واکنش آقای لاریجانی نوعی واکنش عقلانی و طبیعی به رویدادهای داخل
کشور است.
سالهاست در فضای آکادمیک و دانشگاهها بحث خطر دوقطبی شدن جامعه ایران مطرحشده و حالا افرادی مانند علی لاریجانی و حداد عادل هم چنین اخطاری را دادهاند. به نظر شما این امکان وجود دارد که ساختار قدرت به این نقطه برسد که باید این دوقطبی برطرف شود؟
قطعا به این نقطه خواهد رسید. اگر هم تا الان به این نقطه نرسیده، علتاش آن است که توازن قوا شکل نگرفته است. اگر امروز میبینیم لاریجانی و حداد عادل هم مثل خیلی از ماها که سالها پیش درباره این موضوع نوشتهایم؛ به نقطه اخطار دادن رسیدهاند، به این علت است که ساختار حاکم از آن تعارض و تعارف بیرون آمده است و با خطر مواجه شده است. حال سوال این است که آیا سیستم در زمان مناسبی تن به اصلاح رویهها خواهد داد یا خیر؟ سالها پیش در جلسهای که برای بازجویی احضار شده بودم، از من پرسیدند که بزرگترین تهدید برای جمهوری اسلامی چیست؟ هگل گفته بود هر چیزی درون خود ضدخود را پرورش میدهد. در سیستم ایران هم با ادامه روند با همین موضوع مواجه خواهیم شد و خواهیم دید که سیستم با رفتارها و اقدامات نامناسب زمینه نارضایتی را فراهم میکند.
موضوع دیگری که وجود دارد این است که در برابر اعتراضات جاری کشور دو دیدگاه وجود دارد که یک گروه معتقد به برخورد امنیتی و گروه دیگر معتقد به برخورد اجتماعی هستند. به نظر شما در نهایت کدام رویکرد موفق خواهد شد؟
الکسی دوتوکویول در یکی از کتابهایش نوشته است: «هر گاه حکومتی بخواهد پس از دورانی طولانی از فشار، تنها کمی از آن را بکاهد، این کمال هنر سیاستمداری است که بتواند شاکله خویش را حفظ کند». اما در ایران عدم توجه به اعتراضها اثر خواهد داشت. اثر اول این است که نیروی پلیس نمیتواند تا نهایت برخوردها را ادامه دهد، براساس تمام مطالعات جامعهشناسی سیاسی، بین میزان برخورد پلیس و تضعیف ساختار حاکم، رابطه مستقیم وجود دارد، زیرا در نیروی پلیس مساله ایجاد میکند. نکته دوم این است که حکومتها میتوانند این امتیازها را هم به عنوان درمان نگاه کنند و هم مسیر بدون گریز برای مخالفان باشند. یک ماه از اعتراضات گذشته و نظام باید از نهادهای واسط باقیمانده کمک بگیرد تا کشور از این مرحله نجات پیدا کند و حداقل امتیازها را بدهد. این نهادهای واسط البته اگر هنوز باقی ماندهاند شامل احزاب، گروهها، سیاستمداران، ورزشکاران و هنرمندانی است که هنوز مورد اعتماد جامعه هستند. شاید این بار هم خیابانها جمع شود، اما بحران در دل خودش بحران تولید میکند و چند ماه بعد به صورت طوفانیتر و غیرقابلکنترلتر بروز خواهد کرد. شما به سالهای 96 و 98 و الان نگاه کنید، متوجه تغییر در اعتراضها و بیشتر شدن سطح خشم و خشونت خواهید شد. همچنان فرصت هست اما امیدی به تغییر رفتار وجود ندارد.