آسیبشناسی جریان اصلاحطلب
سعید حجاریان، تحلیلگر سیاسی در یادداشتی دو بخشی که بخش اول آن روزگذشته با عنوان «اصلاحطلبان؟ خیر، متشکرم!» منتشر شده است، به آسیبشناسی آنچه امروز بهعنوان جریان اصلاحطلب شناخته میشود پرداخته است، او در بخشی از این یادداشت نوشته است:«همه ما در سطوحی با مسئلهها، بحرانها و بعضاً فجایعی دست به گریبان هستیم و برای مواجهه با آنها به ابزارهایی متوسل میشویم. این ابزارها در مواقعی به حل مسئله و مدیریت بحران کمک میکنند و حتی قادر هستند از فجایع جلوگیری کنند و در برخی موارد واجد چنین کارکردی نیستند. به گمان من به سیاست نیز میتوان از این منظر نگریست؛ یعنی مسئلهها، بحرانها و فجایعی را فهرست کرد و سپس پرسید آیا ابزارها و ابتکارهای متعارف احزاب، جبههها و حتی افراد واجد کارکرد مثبتی هستند یا خیر؟»
وی در ادامه این یادداشت به شکلگیری جریان اصلاحطلب اشاره کرده و آورده است:«از بدو تأسیس جمهوری اسلامی ایران، جریانی که ابتدا بهنام چپ [خط امام] و سپس اصلاحطلب شناخته میشد، کوشید ضمن تلاش برای درک صحیح وضع موجود، به بخشی از راهحل تبدیل شود. بهعنوان نمونه در زمانیکه گروههای سیاسی- نظامی عرصه سیاست و اجتماع را تسخیر کرده بودند، این جناح تلاش کرد بر وزن سیاست بیافزاید و از نظامیگری بکاهد یا بهعبارتی از عرصه عمومی اسلحهزدایی کند که حاصل این تلاش به اعلامیه دهمادهای دادستانی ختم شد.
یا در دورهای که نظام اطلاعاتی کشور بهشکل پراکنده اداره میشد و هر گروه بهصلاحدید خود نسبت به عملکردش پاسخگو بود، تلاش شد نهاد اطلاعات کشور تجمیع شود و بهعنوان یک وزارتخانه تحت اشراف قوه مقننه قرار بگیرد تا امر پاسخگویی ممکن شود. مضاف بر اینها میبایست به بحث زمان و مکان در فقه حکومتی ارجاع داد؛ باب این امر ابتدا از سوی بنیانگذار انقلاب اسلامی و در پی سنگینی نگاه فقه سنتی بر نظام تقنینی و حل مسئله کشور گشوده شد اما بعدتر جریان روشنفکری دینی با تلاش مضاعف بر آن شد نگاه و کارکردی متفاوت به دین ببخشد و از قرائتهای تئوکراتیک و جزماندیشانه بکاهد و بر ابعاد دموکراتیک و دگرخواهانه بیافزاید.»
پس از این اشارات حجاریان به وضعیت امروز اصلاحطلبان اشاره کرده و نوشته است:«اینک اما بهنظر میرسد دو فاکتور...یعنی درک صحیح وضع موجود و نقشآفرینی بهعنوان بخشی از راهحل، اگر نگوییم به بنبست رسیده، دستکم با بحران اساسی مواجه شدهاند. بحرانی که دامنگیر احزاب اصلاحطلب، جبهه اصلاحات ایران و... نیز شده، و بیم آن میرود چون آفت بهسراغ ریشهها نیز برود.»
این تحلیلگر در ادامه تلاش کرده که درکی نسبتاً روشن از وضع موجود یا «منطق موقعیت» این جریان ارائه دهد و بعد از شرح آن چنین آورده است:«با این اوصاف میتوان اینگونه ادعا کرد که احزاب اصلاحطلب و جبهه اصلاحات ایران (در وضعیت فعلیشان) قادر نیستند گام مؤثری در جهت تقویت نظام ادراکی شبکه حامیان، در درجه اول و مخاطبان عام در درجه بعد بردارند.»
حجاریان در ادامه به «نقشآفرینی بهعنوان بخشی از راهحل» پرداخته است و طی توضیحاتی در ابتدا به تفکیک میان سیاست پاییندستی (low politics) و سیاست بالادستی (high politics) پرداخته و نوشته است:«اگر تا سالیان پیش میان این دو سطح از سیاست تعادلی برقرار بود، اینک بهنظر میرسد کفه سیاست بالادستی به سنگینی گرایش پیدا کرده است. بدین معنا که ساخت قدرت به ذیل اختیارات منصوص و حصری و حتی شوراهای قانونی/فراقانونی بسنده نکرده و خود رأساً به امور پاییندستی ورود کرده است.
از دیگر سو، سیاست پاییندستی بهحدی تنزل یافته است که اگر نگوییم هیچگونه امکان اثرگذاری بر آن مترتب نیست، دستکم باید بر اثرگذاریِ حداقلی آن تفاهم کنیم؛ آن هم در حد جوانان حزب رستاخیز که نهایتاً ذیل سیاست دفاع از مصرفکننده، آمار گرانفروشی و گرانفروشان را گزارش میکردند!»
وی در بخش دیگر مطلبش تصریح کرد:«این وضعیت ترسیم شده سه پیامد را بهدنبال دارد. نخست آنکه کارویژه اصلاحطلبان- که همان دیوار حائل (بالشتک ضربهگیر) میان جامعه و حکومت بود، از میان میرود. یعنی حاکمیت صرفاً خود را در برابر توده مردم میبیند و طبعاً «قهر» را بر سایر ابزارها رجحان میدهد. دوم آنکه، جامعه بهسوی نوعی خودبسندگی هدایت میشود و بیپشتوانه و بدون تئوری و پیوستگی تاریخی به وادی عمل وارد میشود و بهشکل اقتضایی عمل میکند... سوم آنکه متعاقب این روند نوعی تصویرسازی دفرمه به نظام تحلیلی اصلاحطلبان تحمیل میشود.»
حجاریان در پایان تاکید کرده است یادداشت دوم در راستای بیان چند پیشنهاد بهعنوان راهحل برای مشکلات این جریان منتشر خواهد شد.