خط ترور
شهادت استاد مطهری از نظر بسیاری از مورخین خسران بزرگی برای انقلابِ نوپای ایران بود. چراکه میانهروی او میتوانست به بهبود روابط روحانیون و انقلابیون با مردم کمک کند. ترور او که توسط گروه فرقان انجام شد، دومین ترور سیاسی پس از انقلاب بود که تنها چند ماه پس از ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۷ اتفاق افتاد.
«ما رئیس شورای انقلاب را کشتیم»؛ پیامی که پس از ترور شهید مطهری از سوی گروه فرقان به روزنامههای اطلاعات و آیندگان منتقل شد. در شامگاه 11 اردیبهشت سال 1358 زمانی که برای شرکت در جلسه «متاع» به منزل یدالله سحابی رفته بود، خودروی او تحت تعقیب قرار میگیرد، اما با هوشیاری راننده به مقصد (منزل یداله سحابی در پیچ شمیران) میرسد. جلسهای که قصد شرکت در آن را داشت برگزار میشود و پس از آن عزم رفتن به خانه میکند اما پس از خروج از منزل سحابی، اندکی که از منزل او دور میشود صورت او مورد اصابت یک گلوله از اسلحه محمدعلی بصیری قرار میگیرد، مطهری را زنده به بیمارستان انتقال میدهند اما عملیات احیا بینتیجه میماند و در نهایت به شهادت میرسد.
شهادت استاد مطهری از نظر بسیاری از مورخین خسران بزرگی برای انقلابِ نوپای ایران بود. چراکه میانهروی او میتوانست به بهبود روابط روحانیون و انقلابیون با مردم کمک کند. ترور او که توسط گروه فرقان انجام شد، دومین ترور سیاسی پس از انقلاب بود که تنها چند ماه پس از 22 بهمن سال 1357 اتفاق افتاد.
در مقالهای که توسط علیفلاحیسیفالدین و علی فلاحنژاد در بهار سال 1402 منتشر و به بررسی تاثیر خشونت سیاسی و ترور بر تغییرات سیاسی در دوران پهلوی پرداخته شده، در تعریف ترور آمده است: «ترور از شیوههای تغییر خشونتباری است که بسته به میزان استحکام و ثبات ساختارهای سیاسی، تأثیرات متفاوتی بر روند تحولات بر جای میگذارد. خشونت سیاسی و ترور هم علت و هم معلول انسداد یا فقدان ساختارهای سیاسی پذیرفتهشده و نهادینهشده در درون جوامع است. در نبود مکانیسمهایی برای حلوفصل مسالمتآمیز اختلافات در درون جوامع، اختلافات به کشمکش منجر میشود و از خارج از چارچوبهای مورد اجماع همه گروههای سیاسی و به شیوههای خشونتآمیز حلوفصل میشود.»
سرکوب صدای آزادی و دموکراسی در ایران، یکی از مهمترین دلایلی است که در توجیه اقدامات و مبارزات مسلحانه در طول تاریخ ایران اعلام میشود. از ترور ناصرالدینشاه گرفته که صدراعظم نامدار خود امیرکبیر را به قتل رساند تا ترور نافرجام محمدرضا پهلوی در بهمن 1327 و مبارزات گروههای مجاهدین خلق و فدائیان اسلام و ترورهای پس از انقلاب، معتقدین به این روش مبارزه بر این باور بودهاند که آزادی آنها از دست رفته است و تنها با مبارزه مسلحانه است که میتوان فضای باز مدنی ایجاد کرد.
احتمالاً یکی از جرقههای شکلگیری این مبارزات بهصورت تشکیلاتی را باید در سوءقصد نافرجام محمدرضا پهلوی جستوجو کرد. برنامه ترور او از سوی یکی از فعالان حزب توده به اجرا درآمد و پس از آن شاه چنان از گروههای چپ انتقاد میکرد که آنها بهعنوان چهرههای خائن به کشور معرفی شدند و مبارزات مسلحانه در نهایت از اوایل دهه 1340 در کشور خیلی جدیتر از قبل مطرح شد و گسترش پیدا کرد.
انوش صالحی، محقق و نویسندهای که در زمینه سرگذشت جنبشهای چریکی در ایران تحقیقات مفصلی انجام داده، معتقد است: «نقطه عطف مبارزه مسلحانه بعد از بنبست دوره شرایط باز سیاسی نیمه اول دهه چهل است. بعد از اینکه این شرایط به بنبست رسید مسئله مبارزه مسلحانه بهعنوان یک شیوه مبارزه در دستور کار بسیاری از گروههای سیاسی عمدتاً جوان قرار گرفت.»
شاید نمود بارز این مسئله را بتوان در صحبتهای برخی از افراد وابسته به گروههای تروریستی و گروههای سیاسی پیدا کرد، آنجا که بیژن جزنی عضو و بنیانگذار گروه چریکهای فدائی خلق در سال 1347 در دادگاه نظامی بهعنوان یک مارکسیست در توجیه دلایل اقدامات آنها به انجام ترورهای مسلحانه اینگونه گفته بود: «در کشوری که همه درهای دموکراسی بسته میشود و همه درهای آزادی مسدود میگردد، اسلحه زبان به سخن میگشاید».
همه افرادی که روزگاری با نیت توسعه دموکراسی و گسترش آزادی قدم به گروههای مبارزاتی گذاشته بودند، در نهایت در گرداب خشونت محو شدند. هرچند که مبارزه مسلحانه نه در دوران حکومت پهلوی متوقف شد و نه در سالهای آغازین پس از انقلاب؛ در تمامی این سالها اقدامی بوده است که با بروز و ظهور گروههای مختلف سیاسی نمود داشته و رخ داده است.
گروهی بر این باورند که نقطه حرکت جنبشهای مبارزه مسلحانه پس از دو واقعه کودتای 28 مرداد 1332 و دیگری قیام 15 خرداد 1342 بوده است. پژوهشکده تاریخ معاصر ایران در گزارشی علت اوجگیری این اقدام را تبدیل شدن شاه به حاکم مطلق، حال و روز نامناسب گروهها و احزاب سیاسی و از دست رفتن وحدت نهضت روحانیون با تبعید آیتالله خمینی میداند.
جنبشهای کمونیستی نیز از این قاعده مستثنی نبودند و به جز حزب توده تقریباً همه گروهها در دهه 1340 وضعیت غیرفعالی داشتند. پس از قیام 15 خرداد، در سایهی محاکمه روحانیون و سران نهضت آزادی در دادگاههای نظامی، چنان فضای خفقان و خشم در جامعه حاکم شد که مبارزان را به این نتیجه رساند که با حاکمیت مسلح و خشن نمیتوان از درِ قانون حرف زد و در اواخر سال 1343 همه گروههای مخالف با رژیم را به این نتیجه رساند که مبارزه قهرآمیز مسلحانه بهترین راه است. آنها به این نتیجه رسیدند که راهی جز زبان خشونت باقی نمانده است.
هرچند اوجگیری اقدامات قهرآمیز و ترورهای مسلحانه را میتوان در بازههای زمانی مختلفی بررسی کرد. در پژوهش علی فلاحی و فلاحنژاد، سازمانی شدن ترور در ایران به دهه 1350 نسبت داده شده است. به اعتقاد نویسندگان این مقاله پیش از انقلاب و در دوران پهلوی کنشهای ترورمحور چنان در بخشی از گروههای سیاسی دامن زد که گروههایی که مبارزات مسلحانه و تروریستی انجام میدادند، شکلی سازمانی به خود گرفتند. از جمله سازمان مجاهدین خلق و سازمان فدائیان اسلام، در کنار مبارزه مسلحانه، ترور را نیز در برنامههای سازمانی خود قرار داده بودند. هرچند که حزب توده و گروه فرقان نیز از گروههای شاخصی بودند که دست به اقدامات مسلحانه و ترور میزدند.
نخستین موج ترورها و مبارزات مسلحانه توسط سازمان فدائیان اسلام و در دهه 1320 انجام شد؛ نخستین عملیات ترور این گروه ترور سیداحمد کسروی در اسفندماه 1324 بود که توسط برادران امامی انجام شد. ترور عبدالحسین هژیر، دیگر ترور ناموفقی بود که باز هم توسط برادران امامی در سال 1328 انجام شد. سرلشکر علی رزمآرا در اسفند سال 1329 توسط خلیل ملکی دیگر عضو این سازمان ترور شد. ترور ناموفق حسین فاطمی، مدیر روزنامه «باختر امروز» و وزیر خارجه محمد مصدق دربهمنماه سال 1330 دیگر اقدام این گروه بود.
حزب توده نیز در این دهه و بهویژه در دوره جنبش ملی شدن صنعت نفت، به ترور روی آورد. از جمله ترور محمد مسعود، مدیر روزنامه «مرد امروز»، در بیستودوم بهمن1326در خیابان اکباتان تهران و ترور احمد دهقانکرمانی از روزنامهنگاران معروف و مدیرمجله «تهران مصوّر» به دلیل مخالفت با واگذاری امتیاز نفت به شوروی به دست حسن جعفری، از اعضای حزب توده در خرداد 1329 از جمله اقدامات مسلحانه حزب توده بوده است. ترور محمدرضاشاه در بهمن سال 1327 نیز توسط ناصرفخرآرائی از اعضای حزب توده انجام شد.
سازمان مجاهدین خلق دیگر گروهی بود که بیشتر در دهه 50 مبارزه مسلحانه انجام میداد اما در سالهای نخست دهه 60 دست به اقدامات تروریستی نیز زد. محمد کچوئی، آیتالله دستغیب، آیتالله اسدالله مدنی و آیتالله عطاالله اشرفیاصفهانی و علی صیاد شیرازی از جمله کسانی هستند که توسط سازمان مجاهدین خلق ترور شدهاند. بمبگذاری در دفتر حزب جمهوری که موجب شهادت آیتالله محمد بهشتی و بیش از 70 عضو این حزب شد و انفجار دفتر نخستوزیری و شهادت محمدجوادباهنر و علی رجایی و دو نفر دیگر نیز به آنها منتسب شده است.
گروه فرقان نیز که در سالهای پایانی حکومت پهلوی تاسیس شده بود، بیشترین ترورها را در نخستین سالهای پیروزی انقلاب و بهویژه در سال 1358 انجام داد. ترور مرتضی مطهری، سیدمحمدولی قرنی، ترور ناکام اکبر هاشمیرفسنجانی، محمد مفتح، ترور ناموفق آیتالله خامنهای، رهبری ایران که در سال 1360 امامجمعه تهران و نماینده مجلس بودند، از جمله اقدامات مسلحانه و ترورهایی است که گروه فرقان مسئولیت آن را برعهده گرفتند. اما این گروهها چرا و چگونه تشکیل شدند؟ در ادامه مرور مختصری بر چهار گروه مطرحی که بیشترین نقش را در تاریخ مبارزات مسلحانه و اقدامات تروریستی در ایران داشتند خواهیم داشت.