| کد مطلب: ۱۲۴۷۳
مفسر چپ

مفسر چپ

سیدمحمد موسوی‌خوئینی‌ها، از مؤسسین و بنیانگذاران جامعه روحانیت مبارز در دهه 50 هجری شمسی است. زندگی سیاسی او پیش از انقلاب دو نقطه عطف تاریخی دارد که ریشه بسیاری از تعاریف، تفاسیر و انتقادها نسبت به او را تا امروز و با گذشت بیش از 40 سال از انقلاب ایران در خود جای داده است. اول نقد و تفسیر بر کتاب «شهید جاوید» نوشته نعمت‌الله صالحی‌نجف‌آبادی و دیگری حضورش در مسجد جوستان در تهران و جلسات تفسیر قرآن است. او در مجموع دو بار پیش از انقلاب و در مسیر مبارزات انقلابی‌اش بازداشت شد.

 

شروع فعالیت سیاسی و زندان اول

«سیدمحمد» فرزند «سیدحسین»، در سال 1320 در قزوین به دنیا آمد. پدرش صاحب یک خواروبارفروشی در قزوین بود و گریزی در دروس حوزوی و طلبگی داشت. احتمالاً همین موضوع باعث شد که او راه پدر را در تحصیل فراگیرد و راهی حوزه شود. هنوز مقطع ابتدایی را تمام نکرده بود که به «حوزه علمیه التفاتیه» قزوین رفت. در آنجا با استاد خود «شیخ‌علی‌اکبر الهیان» هم‌حجره شده بود و از او چند کتاب ارزشمند از جمله الهیات شفای ابن‌سینا را آموخت. در ادامه او نیز راه طلبگی را از قم پیش گرفت و در دهه 40 به آن شهر مهاجرت کرد و در سال40 ساکن مدرسه فیضیه قم شد. «قوانین‌الاصول» را نزد شیخ مصطفی اعتمادیان و «فوائدالاصول» را در کنار جعفر سبحانی آموخت و از دیگر سو حسینعلی منتظری معلم «مکاسب» او شد و محمدباقر سلطانی‌طباطبایی آموزگار «کفایة‌الاصول». البته در همین دوره شرح منظومه را هم از «انصاری‌شیرازی» فرا گرفت و اسفار را از سوی «علامه طباطبایی». «سیدمحمد» همچون دیگر طلبه‌ها پس از پایان دوره سطح به حضور در درس خارج فقه و اصول مشغول شد.(آبان ۸۶/ شهروند امروز- نویسنده فرید مدرسی/ عنوان: رازهای آیت الله) موسوی‌خوئینی‌ها دروس خارج فقه و اصول را نیز از اساتیدی همچون محقق‌داماد، اراکی، منتظری و حائری‌‌یزدی فراگرفت. گفته می‌شود حیات سیاسی وی یک سال پس از آغاز فراگیری دروس حوزوی در قم(1341) و در سن 21سالگی آغاز شد. نخستین دستگیری او به سال 1342 باز می‌گردد. وی به علت شرکت در جشنی که به مناسبت آزادی امام خمینی برپاشده بود، دستگیر شد و مدتی را نیز در زندان به سر برد. او هنگام فعالیت در قم، زادگاه خود را فراموش نکرد و با ارسال نامه و اعلامیه‌های امام به قزوین، اخبار حوادث سیاسی قم را به زادگاه خود نیز مخابره می‌کرد.

 

نقدی بر «شهید جاوید»

امام خمینی در سال 1343 به کشور ترکیه و پس از آن در سال 1344 به شهر نجف تبعید شد. به دنبال این اتفاق موسوی‌خوئینی‌ها و جمعی از علما و روحانیون آذربایجانی مقیم حوزه‌ی علمیه قم نامه‌ای به نجف فرستادند و در آن نامه از اینکه امام به عتبات عالیات منتقل شده، ابراز خرسندی کردند و از طرفی نسبت به ادامه‌ تبعید وی ابراز تأسف کردند. اما اوضاع برای روحانیون در قم پیچیده شده بود و موج دستگیری روحانیون در سال 1344 و 1345 به راه افتاد. به دنبال این دستگیری‌ها که افرادی از جمله آیت‌الله منتظری، محمد منتظری، عبدالرحیم ربانی‌شیرازی، علی اصغر مروارید، احمد جنتی، احمد آذری‌قمی و (داماد امام خمینی) دستگیر شدند، موسوی‌خوئینی‌ها و جمعی از مدرسین و محصلین حوزه علمیه قم طی اعلامیه‌ای از مراجع ایران و عراق خواستند تا یک؛ مراتب انزجار روحانیت ایران را به مقامات مسئول ابلاغ کنند، دو؛ پس از استیضاح مقامات از اساتید حوزه علمیه قم رفع مزاحمت شود و سه؛ به مقامات کشور تذکر داده شود آنهایی که به چنین اقداماتی دست می‌زنند دانسته یا ندانسته مقدمات یک انفجار عظیم را در قم و سایر شهرستان‌ها فراهم می‌کنند. در نهایت موسوی‌خوئینی‌ها دو سال بعد از تبعید امام به نجف، راه این شهر را در پیش گرفت و در آنجا نظریه ولایت‌فقیه را نزد امام فرا گرفت. خوئینی‌ها یک سال بعد به قم بازگشت. او بار دیگر برای اقامت دائم و تحصیل عازم عراق شد اما در میانه راه و در شهر بصره دستگیر شد و پس از اعزام به نجف متعهد شد که کشور عراق را به زودی ترک کند؛ در واقع او را از عراق اخراج کردند. در بازگشت به قم به ادامه تحصیل حوزوی مشغول شد اما اختلاف‌نظرهای او با برخی روحانیون پررنگ شد. درهمان زمان بود که تفسیری از کتاب تازه منتشرشده «شهید جاوید» در سال 1346 نقطه‌عطف فعالیت‌های سیاسی سیدمحمد موسوی‌خوئینی‌ها شد. او هم مانند آیت‎الله منتظری و علی مشکینی که دو روحانی مشهور به حمایت از امام خمینی بودند، این کتاب را مورد ستایش قرار داد؛ کتابی (نوشته صالحی‌نجف‌آبادی) که در آن به تحلیل قیام امام سوم شیعیان پرداخته شده است، هرچند که همان زمان برخی چنین تفسیر می‎کردند که این کتاب به این نتیجه می‌رسد که قیام امام حسین در روز عاشورا برای حکومت بود و نه شهادت اما در برابر خوئینی‎ها در کنار آن جماعتی بود که معتقد بودند کتاب نکات خوبی داشت و برخی علما، بزرگان و البته ساواک و نیروهای امنیتی با اهداف جداگانه‌ای خواستار به حاشیه رفتن این کتاب بودند و فضای متشنج‌شده آن روزهای قم باعث شد تا  بخشی از مردم مذهبی سنتی نسبت به روحانیون سیاسی بدبین شوند.

 

قطع شهریه حوزه

در پی حاشیه‌های ایجادشده پیرامون نقد این کتاب، جلساتی در منازل برخی مراجع از جمله گلپایگانی، مرعشی‌نجفی و اراکی برگزار و ‌جمعی از اساتید حوزه ‎‌درصدد برآمدند که پادرمیانی کنند و از مراجع و علمای بزرگ حوزه تقاضا کنند برای‌‎ ‎‌آرام کردن فضای ملتهب و متشنج آن روز قم کاری صورت بدهند. سیدحسین موسوی‌تبریزی در کتاب خاطرات خود نقل می‎‌کند که در راستای این تلاش‌ها موسوی‌خوئینی‌ها نیز به همراه دیگر روحانیون به دیدار آیت‌الله گلپایگانی می‌روند: «یک بار هم به همراه تعدادی از دوستان از جمله آقای‌‎ ‎‌موسوی‌خوئینی‌ها، آقای علیخانی و آقای شیخ حسن ابراهیمی خدمت آقای گلپایگانی‌‎ ‎‌رسیدیم. در این ملاقات جناب آقای موسوی‌خوئینی‌ها و آقای ابراهیمی درباره جمعی‌‎ ‎‌از فضلا و مدرسین حوزه که توسط رژیم زندانی یا تبعید شده بودند، صحبت کردند و‌‎ ‎‌با اشاره به قضیه ‌‌«شهید جاوید»‌‌ گفتند: پرداختن به این کتاب توسط روحانیون و روضه‌خوان‌ها‌‎ ‎‌و داغ شدن مسئله در جامعه باعث شده که آقایان هیچ اعتراض و واکنشی نسبت به‌‎ ‎‌دستگیری بزرگان حوزه نشان ندهند.» نقل است که در این دیدار انتقادهای موسوی‌خوئینی‌ها به حدی بود که آیت‌الله گلپایگانی حتی عصایش را به نشانه اعتراض تا نیمه بلند کرد تا شدت عصبانیت خود را به او نشان دهد و از آن پس بود که مخالفت‌ها با موسوی‌خوئینی‌ها به حدی بالا گرفت که شهریه او از حوزه علمیه قطع شد. در همین سال‌ها بود که به دستور امام خمینی و با مشارکت روحانیت مبارز قم، تهران و تجار، صندوق‌های قرض‌الحسنه‌ای به‌ظاهر به عنوان قرض دادن به مردم نیازمند بدون دریافت سود، ولی در باطن به منظور کمک رساندن به انقلابیون مسلمان تأسیس شد. این صندوق‌ها با عنوان «بانک تعاون اسلامی» در شهر قم زیر نظر موسوی‌خوئینی‌ها و نصرت‌الله قزوینی تأسیس و اداره شد و از طریق آنها، کمک‌هایی به مبارزان و خانواده‌ی شهدا می‌شد و اداره این صندوق پس از مهاجرت موسوی‌خوئینی‌ها به تهران به قزوینی سپرده شد(hawzeh.net). وی با بالاگرفتن اختلاف‌ها در قم در سال 1351 به تهران مهاجرت کرد و در این شهر دومین نقطه‌عطف زندگی او در پیش از انقلاب رقم خورد.

 

تفسیرهای مسجد جوستان

مهمترین اتفاقات در تهران با حضور او در «مسجد جوستان» برایش رقم خورد. خوئینی‌ها در این مسجد جلسات تفسیر قرآن و نهج‌البلاغه را برگزار می‌کرد. تفسیرهای او از قرآن پای بسیاری از جوانان را به این مسجد باز کرد و اندک‌اندک به پایگاهی برای انقلابیون تبدیل شد. تقریباً مشخص شده بود که او روحانی سیاسی رادیکالی است و تفسیرهای متفاوت او در این مسجد ضمن استقبال، مخالفت‌هایی هم برای او به همراه داشت و برخی معتقد بودند که تفاسیر او از قرآن مادی است. در سال‌های اخیر ادعا شد که شهید بهشتی و شهید مطهری از جمله چهره‌هایی بودند که نسبت به تفسیرهای او انتقاداتی داشتند. ولی روایت خود او از ادعای انتقادهای مطهری و بهشتی متفاوت است. وی درباره آشنایی و دیدار با سیدمحمد بهشتی و نظرش درباره تفسیرهای مسجد جوستان اینگونه توضیح داده است:«در صحبتی با شهید بهشتی، گفتم علاقه‌مند بودم شما را از نزدیک ببینم. ایشان گفتند که من هم علاقه‌مند بودم که شما را ببینم و یادآوری کنم که جلسات تفسیر را به ترتیبی پیش ببرید که از طرف ساواک مشکلی پیش نیاید و حیف است که این جلسه تعطیل شود.... روزی شهید دکتر بهشتی به من گفتند بعضی‌ها آمده‌اند نزد من و نسبت به بحث‌های تفسیری شما حرف‌هایی دارند و به قول ما طلبه‌ها «ان‌قلت» دارند. عرض کردم اشکالی ندارد، دستور بفرمایید نوارهای این بحث‌ها را بیاورند و جنابعالی گوش کنید. بعد، هر اشکالی به نظرتان رسید با هم صحبت می‌کنیم. بلافاصله ایشان با تأکید گفتند نه، من اشکال ندارم، دیگران آمده‌اند و آن‌ها هم هیچ مطلب مستندی نگفته‌اند. من فقط خواستم این حرف‌ها را به اطلاع شما برسانم.»

موسوی‌خوئینی‌ها همچنین درباره مواضع علی مطهری که در نامه‌ای مطرح می‌کند پدرش به طرح مباحث وی در مسجد جوستان مخالف بوده این‌گونه پاسخ می‌دهد: «بنده در آن سال‌ها که به تهران آمده بودم، با آقایان مطهری و بهشتی ارتباط بسیار صمیمانه‌ای داشتم و جلسات پیوسته هفتگی یا دوهفتگی میان ما برگزار می‌شد. اصلاً در آن زمان نه آقای مطهری و نه آقای بهشتی به بنده نگفتند که مباحث تفسیری‌ام اشکال و انحراف دارد.» خوئینی‌ها در گفت‌وگو با یکی از مجلات حوزوی که در فروردین‌ماه سال ۱۳۶۹ منتشر شد، توضیح بیشتری درباره ویژگی تفسیرهای خود داده است: «به اعتقاد من تفسیر زنده‌ای بود و کمتر به جنبه تاریخی می‌پرداخت. در شکل ورود در بحث و برداشت‌ها، از متد خوبی برخوردار بود. آرزو داشتم مجالی پیدا می‌شد که آن روش را ادامه می‌دادم.» خوئینی‌ها همچنین درباره انتشار متن تفسیرها نیز توضیح داده است که همچنان و پس از گذشت چند دهه هنوز انتشار عام پیدا نکرده است: «نوارهای تفسیر را پیاده کرده‌اند و برای تصحیح و چاپ نزدم آورده‌اند، ولی تاکنون مجالی پیدا نشده است که برای چاپ آماده‌اش کنم. اگر این کار سامان بیابد، زاویه جدیدی از متد تفسیر، باز می‌شود.» خوئینی‌ها در ادامه گریزی به تفسیرهای خود در این مصاحبه دارد: «این تفسیر ویژگی‌هایی دارد بدین قرار: ۱. من در بحث تفسیر، به خلاف بسیاری از مفسرین، قرآن را مجموعه‌ای از آیات و یا مطالب پراکنده و بدون طرح مشخص نمی‌دانستم که این برخلاف ادعای قرآن و اعجاز بودن آن است. قرآنی که از لحاظ فصاحت و بلاغت و منطقی و برهانی بودن محتوا، معجزه جاویدالهی است، چگونه می‌شود مطالبش پراکنده باشد و بدون نظارت آورنده و راهنمایی فرستنده آن، به دست و با سلیقه دیگران، تنظیم و گردآوری می‌شود؟ مؤلف عادی رضایت نمی‌دهد با کتابش اینگونه برخوردی شود، چه برسد به قرآن که کتاب هدایت بشر و رحمت برای جهانیان است. بدین خاطر معتقد بودم قرآن به دست توانای خود پیامبر جمع‌آوری شده است. همانطور که محتوا و کلمات آن اعجاز است تنظیم آیات و طرح کلی آن نیز، در اعجاز بودن قرآن دخیل است. در این راستا فکر می‌کردم که: دراین تنظیم طرحی بوده است که باید آن را فهمید و اگر آن را بفهمیم آیات قرآن شاید معنای نویی پیدا کرده و دریچه جدیدی از معارف و معنای قرآن بر ما گشوده شود. فکر می‌کردم که: این طرح در سوره حمد باشد. روایاتی که در فضایل سوره حمد آمده بود، مؤید این مطلب بود لذا تلاش زیادی در فهم این طرح داشت. ویژگی دیگر این بود که: من همانطور که قرآن اعراب آن زمان را به مبارزه فرا می‌خواند از لحاظ معنا نیز با نابسامانی‌های جامعه آن روز و خصلت‌های غیرالهی برخورد داشت. اصولاً دعوت همه انبیاء ناظر به وضعیت مردم زمان خودشان بوده است. چنین نبوده است که مردم به‌خوبی به زندگی خود مشغول باشند، پیامبری بیاید و مکتبی بیاورد زیرا در چنین فضایی دین مفهوم روشنی پیدا نمی‌کند. حتماً تضادها و نابسامانی‌هایی در درون آن جوامع بوده است که پیامبران برای حل آن‌ها ظهور می‌کرده‌اند و با ظلم و جهل به مبارزه برخاسته‌اند. لذا از بسم‌الله قرآن تا کوتاه‌ترین آیه آن با اندیشه و رسوم حاکم بر زمان نزول برخورد داشته است. معنی ندارد کتابی هدایت، رحمت، رشد و کمال مردم را دنبال کند ولی با گمراهی و گمراه‌کنندگان و قساوت‌پیشگان و جهل و جاهلان درگیر نشود. پس درگیری را به‌عنوان اصل مسلم پذیرفتم. بنابراین وقتی در کنار آیات جهاد و مسائل جدی زندگی، آیاتی مربوط به حیض و طلاق و... می‌آید در طرح کلی قرآن جهت خاصی را تعقیب می‌کند. به دنبال و ارتباط آن‌ها می‌رفتم. حتی نظر من این بود که: آیات منسوخ همه به یک معنی برای ما مفهوم زنده دارد و از این جهت منسوخ نمی‌باشند. البته آنچه را که گفتم هم ادعایش مشکل است و هم با نظریات بسیاری از مفسرین مخالف است و هم اثباتش کاری است سخت. در هر صورت من به‌عنوان یک روش تفسیری این طرح را دنبال می‌کردم. البته از مفسرین قدیم هم در این روش کمک می‌گرفتم. اما ویژگی سوم: اگر ارتباط و انسجامی بین آیات نباشد استدلال به مطالب قرآن ممکن نیست زیرا ممکن است مقدم و مؤخر شده باشد و در صدور و ذیل آیه قوانینی باشد که در فهم آن تاثیر داشته باشد. بله، به تک‌تک آیه‌ها و جدای از یکدیگر می‌توان استدلال کرد ولی این مخالف است با اطلاق[کتاب] بر آن، که الله تبارک و تعالی و به پیروی از دستورات او پیامبر و امامان[ع] آن را به این عنوان معرفی کرده‌اند. با این دید اصولی را تصور کردم به‌عنوان اصول تفسیری و در تلاش این بودم که: با تمسک به این اصول، قرآن را تفسیر کنم. احساس من این بود که آیات مفهوم زنده‌ای پیدا می‌کند. وقتی که به داستان حضرت موسی و کشتن گاو می‌رسیدم فکر می‌کردم این را باید از حالت داستان تاریخی که شباهت به افسانه دارد بیرون آورد. باید تحقیق کرد که چه فایده و نتیجه‌ای این داستان می‌تواند داشته باشد. قتلی واقع شده بود و قاتل هم معلوم نبود. قاتل را با زدن قسمتی از بدن یک گاو مخصوص به بدن مقتول پیدا کردند. باید به جست‌وجوی این پرداخت که در پشت ماجرا چه سری نهفته است و چه فایده‌ای برای ما دارد؟ احساس من این بود که اگر طرح جامعی را در قرآن پیدا نکنیم، داستان‌های قرآن حالت مرده‌ای پیدا خواهند کرد. البته بعضی از مفسرین در زمینه همین داستان توجیه‌هایی مانند نشان دادن قدرت خداوند و... آورده‌اند ولی اینها قانع‌کننده نمی‌باشد.»

 

زندانِ دوم

سرانجام موسوی‌خوئینی‌ها در سال 1355 دستگیر و جلسات تفسیر قرآن او ‌که بسیار شلوغ بود، تعطیل شد. خوئینی‌ها به دلیل آنچه که آثار گسترده تفسیرهای او بر روی جوانان انقلابی اعلام شد، به 15 سال حبس محکوم شد که یکی از سنگین‌ترین دوران حبس برای یک روحانی پیش از انقلاب بود. اما او تنها ده ماه در زندان بود و به دلیل آنچه که سیاست‌های رژیم پهلوی در ایجاد فضای باز عنوان می‌شود، از زندان آزاد شد.

 

تحصیل در مسکو، شایعه یا واقعیت؟

یکی از اظهارنظرها درباره موسوی‌خوئینی‌ها که او را به کمونیست‌ها و چپ‌ها پیوند می‌دهد، سفر او به شوروی و تحصیل در دانشگاه پاتریس لومومبای مسکو است که البته از سوی خوئینی‌ها تکذیب می‌شود. وی در این‌باره در گفت‌وگو با ایسنا گفته است: «در سال‌های اخیر کتابی به نام شنود اشباح منتشر شد که در ارتباط با من یادداشت‌هایی را از مجلات خارجی جمع‌آوری کرده بود و مرا این‌طور معرفی کرد که یک عنصر وابسته به شوروی هستم، تحصیلاتم نیز در دانشگاه پاتریس لومومبا در مسکو بوده است. این کتاب این‌طور می‌خواهد القا کند که چون من از نزدیکان امام بودم، خواسته‌های شوروی را به امام القا می‌کردم. بنابراین آن حرکت‌های تند ضدآمریکایی امام القائات و زمینه‌سازی‌های شوروی بوده است که مهمترین عنصرش من بودم.... حتی به‌خاطر دارم اولین سالی که بنده به عنوان امیر الحاج به مکه مشرف شدم، در تمام نشریات عربستان این مطالب را چاپ کردند که بگویند این کسی که آمده، مارکسیست است و وابسته به شوروی‌هاست و اصلاً بزرگ‌شده‌ مسکو است.» (ایسنا/آبان 84) اما به‌رغم توضیحات واضح خوئینی‌ها دراین‌باره و اینکه کوچکترین احتمالی در این‌گونه موارد از سوی ساواک پیگیری و افشاگری می‌شد، کماکان عده‌ای همچنان درباره این موضوع تشکیک ایجاد می‌کنند. ریشه این تشکیک هم به تشابه اسمی یکی از فعالان چپ در ابتدای دهه ۲۰ بر می‌گردد.

سیاست‌ورزی در جامعه روحانیت مبارز

موسوی‌خوئینی‌ها از ادامه فعالیت‌های سیاسی غافل نشد و پس از آزادی از زندان به همراه برخی از روحانیون و مبارزان در تهران از جمله بهشتی، مطهری، مفتح، موسوی‌اردبیلی، عمید زنجانی، امامی‌کاشانی، ملکی، ناطق‌نوری، کروبی، اکرمی، موحدی‌کرمانی،‌ معادی‌خواه، حسن روحانی، ایروانی، رسولی‌محلاتی، مروارید و امام جمارانی که در آن زمان هاشمی‌رفسنجانی در زندان بود و مهدوی‌کنی در تبعید، هسته اولیه «جامعه روحانیت مبارز» را در سال 1356 برپا ‌کردند.

 

واکنش‌های سیاسی در آستانه انقلاب ایران

هفدهم دی‌ماه سال 1356 با انتشار مقاله‌ای با عنوان «استعمار سرخ و سیاه در ایران» در روزنامه اطلاعات صدای اعتراض جامعه روحانیت بلند شد. خوئینی‌ها و ائمه جمعه تهران چند روز بعد با صدور اعلامیه‌ای نسبت به تعطیلی عمومی کسب‌وکارها به‌منظور تجلیل مقام روحانیت قدردانی کردند. خوئینی‌ها و علمای تهران در فروردین‌ماه سال 1357 نیز در پی سلسه‌اتفاقاتی که از سال 1356 در کشور رخ داده بود، همچون قیام ۱۹دی ۱۳۵۶، کشتار مردم تبریز در چهلمین روز قیام در ۲۹ بهمن ۱۳۵۶، کشتار مردم یزد در چهلمین روز بزرگداشت قیام تبریز در دهم فروردین ۱۳۵۷ با صدور اعلامیه دیگری از مشارکت، حضور و حمایت مردم قدردانی کردند. در خرداد ۱۳۵۷ موسوی‌خوئینی‌ها به‌عنوان یکی از اعضای جامعه روحانیت مبارز، به اتفاق سایر اعضا با انتشار اعلامیه‌ای مشترک اعلام کردند که با توجه به قصد رژیم برای خلق پانزده خردادی دیگر، در سراسر ایران روز دوشنبه، ۱۵ خرداد ۱۳۵۷ مردم از خانه‌ها خارج نشوند تا نقشه رژیم خنثی شود. آتش‌سوزی در سینما رکس آبادان در مرداد 1357 و جمعه خونین هفده شهریور 1357، دو اتفاق مهم دیگر در آستانه انقلاب ایران بود که در پی آن موسوی‌خوئینی‌‌ها و جامعه روحانیت مبارز 24 مهر آن سال را عزای عمومی اعلام کردند. خوئینی‌ها پس از حضور امام در فرانسه به دعوت سیداحمد خمینی به فرانسه رفت و ماه‌های پایانی تا انقلاب ایران را در کنار امام حضور داشت و در نهایت در روز 12 بهمن به همراه امام به ایران بازگشت. ارتباط نزدیک او با امام به حدی بود که در بازگشت از پاریس اموال او را نزد خود نگه داشت تا در صورت بازداشت امام اموالش در اختیار رژیم قرار نگیرد.

 

خوئینی‌ها پس از انقلاب

زندگی خوئینی‌ها بعد از انقلاب چندین نقطه عطف دارد. او پس از انقلاب به نمایندگی از امام خمینی به عضویت شورای سرپرستی صداوسیما درمی‌آید. پس از آن در آبان‌ماه سال 1358 در تسخیر سفارت آمریکا که همزمان لانه جاسوسی آمریکا لقب گرفت، کلیدی‌ترین نقش را ایفا کرد؛ نقشی که بعدها برخی مخالفان به جای پرداختن به اصل ماجرا به دو موضوع دیگر پرداختند؛ یکی مشورت نگرفتن از امام خمینی و دیگری انتشار اسناد به‌دست‌آمده از سفارت آمریکا. هرچند که در توضیحاتی که خوئینی‌ها درباره تسخیر سفارت آمریکا داده است، از آمادگی برای توقف آن اقدام در صورت موافقت امام صحبت کرده است که اگر امام مخالف این حرکت بود و مخالفت صریح خود را اعلام می‌کرد، بلافاصله متوقف می‌شد. وی در گفت‌وگویی با روزنامه سلام در آبان‌ماه سال 1374 در توضیح مشورت با امام در زمان تسخیر سفارت آمریکا اینگونه توضیح می‌دهد: «برای دانشجویان که پیرو امام بودند بسیار اهمیت داشت که این حرکت آنان از نظر امام چگونه تفسیر می‌شد، آیا ایشان موافق‌اند یا مخالف. البته قطعاً می‌دانستند که دولت موقت مخالفت خواهد کرد و امام هم همواره به حمایت از دولت تأکید داشتند؛ لذا تردید داشتند که این حرکت از ناحیه حضرت امام خمینی مورد قبول باشد؛ لذا گروه اصلی که سه چهار نفر بودند با بنده مشورت کردند که این قضیه را به اطلاع حضرت امام برسانیم یا نه؟ بنده با اینکه این کار یعنی مشورت با حضرت امام انجام شود مخالفت کردم و خوب است برای نسل جدید هم توضیح بدهم که در آن موقع فکر کردم امام به‌عنوان رهبر انقلاب مسئول حوادث جاری کشور هستند و طبعاً با این کار مخالفت می‌کردند، اگرچه در واقع این کار را خوب بدانند و دلیل آن هم مسئولیت در برابر سایر دولت‌ها و مواردی از این قبیل است؛ بنابراین به این نتیجه رسیدم که امام را خیلی محدود نکنیم و مشورت با ایشان انجام نشود و این کار انجام گردد اگر امام مخالفت کردند خب توبیخ می‌کنند و دانشجویان هم از ادامه کار منصرف می‌شوند و در دنیا هم چنین مواردی مرسوم است که اتفاقاتی از این قبیل رخ دهد و جنبه دولتی هم ندارد و سپس با مداخله دولت یا عالی‌ترین مرجع موضوع تمام می‌شود.»

خوئینی‌ها همچنین در نخستین دوره‌ی مجلس شورای اسلامی به‌عنوان نماینده تهران و همچنین نایب رئیس مجلس انتخاب شد. سپس از سوی امام به عنوان سرپرست حجاج ایرانی، دادستان کل کشور، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام و شورای بازنگری قانون اساسی انتخاب شد. یکی دیگر از اقدامات مهم او انشعاب از جامعه روحانیت مبارز و تأسیس مجمع روحانیون مبارز است که همراه با مهدی کروبی و سیدمحمدخاتمی و با حمایت امام خمینی انجام دادند. از دیگر مسئولیت‌های وی می‌توان به ریاست مرکز تحقیقات استراتژیک از سال ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۶، مشاور سیاسی رهبری و صاحب‌امتیازی و مدیرمسئولی روزنامه سلام از سال ۱۳۶۹ تا ۱۳۷۸ اشاره کرد. روزنامه‌ای که در پی توقیف آن در تیرماه سال 1378 وقایع کوی دانشگاه تهران رقم خورد.

دیدگاه

ویژه سیاست
سرمقاله
آخرین اخبار