| کد مطلب: ۱۰۳۳۸
فراتر از منازعه اسلام و یهود

فراتر از منازعه اسلام و یهود

گفتاری از سید هاشم آقاجری درباره ریشه‌های تاریخی مسئله فلسطین

گفتاری از سید هاشم آقاجری درباره ریشه‌های تاریخی مسئله فلسطین

انجمن تاریخ دانشگاه تریبت مدرس، هفته جاری نشستی را با عنوان «بازخوانی تاریخی مسئله فلسطین» برگزار کرد که سخنران‌های این نشست به ترتیب هاشم آقاجری (عضو هیئت علمی تاریخ دانشگاه تربیت مدرس)، داریوش رحمانیان (عضو هیئت علمی تاریخ دانشگاه تهران) و محمدالطاهر بنادی (عضو هیئت علمی تاریخ دانشگاه یسکره الجزایر) بودند. بیشترین بخش این نشست مربوط به سخنرانی هاشم آقاجری بود که ماجرای تاریخی فلسطین را تا به امروز و درگیری‌ها بیان کرد. آنچه در زیر می‌خوانید مهم‌ترین محورهای سخنرانی یک ساعت و 50 دقیقه‌ای این استاد تاریخ درباره موضوع فلسطین و اسرائیل است.

در مقایسه با تمام تاریخ صدساله، مسئله امروز فلسطین یک نقطه بی‌نظیر و منحصربه‌فرد است. چراکه ما امروز با توجه به تکنولوژی و پخش زنده و همزمان، شاهد قتل عامی که در غزه صورت می‌گیرد، هستیم و این فجایع در برابر چشم همه جهانیان در حال رخ دادن است و ما نیز متاسفانه جز اینکه نظاره‌گر باشیم، کار دیگری نمی‌توانیم انجام دهیم. هرچند که تظاهرات و اعتراضات وسیعی که مردم در سراسر جهان از آمریکا گرفته تا لندن، پاریس، تمام اروپا، خاورمیانه، آسیا و آفریقا انجام دادند، نشان می‌دهد که برخلاف نمودهای یأس‌آوری که در اثر مشاهده عملکرد قدرت‌های امپریالیستی به ما رسیده است؛ چنان‌که گویا وجدان بشریت مرده است و ما در قرن 21 باید با همه ارزش‌های انسانی وداع کنیم و تمام وعده‌ها و آرمان‌های بزرگی که همه آزادیخواهان و عدالت‌طلبان در طول تاریخ به بشریت داده بودند، مدفون شده است. (گاهی شنیده‌ام که این موارد را گواهی بر شکست خردمندی بشر و عقل و آزادی و مفاهیم متعالی همچون حقوق انسان، حقوق بشر، صلح، همزیستی، عدالت و... می‌دانند) این تظاهرات گسترده و میلیونی که در اروپا شاهد آن بودیم، نشان می‌دهد که این‌چنین نیست. امروز در یک سمت ماجرا دولت‌های سرمایه‎داری امپریالیستی و گاه روشنفکرانی همچون هابرماس را می‌بینیم که مواضعی غیرقابل انتظار اتخاذ می‌کنند. آنچه که قابل درک نیست این است که چرا باید تاوان قربانیان هولوکاست را فلسطینی‌ها بدهند و غزه باید نابود شود و قصاص جنایت‌هایی را که نازی‌ها دادند را بدهند. دولت‌های سرمایه‌داری امپریالیستی در این ماجرا آزمون بسیار بدی دادند. رهبران دولت دست‌راستی نتانیاهو، خیلی آشکارا منطق ضدبشری خود را بر زبان جاری می‌کنند و زمانی که وزیر دفاع دولت اسرائیل می‌گوید کسانی که در غزه هستند حیوان‌های انسان‌نما هستند یا می‌گویند باید بمب اتم روی غزه ریخت یا وقتی که بایدن رئیس‌جمهور آمریکا همچنان با آتش‌بس مخالفت می‌کند و می‌گوید آمریکا هیچ خط قرمزی برای اسرائیل تعیین نمی‌کند. یعنی یک جواز بی‌قیدوشرط برای ادامه این کشتارها، جنایات و نسل‌کشی‌ها می‎گذارد. روزهای تلخی را می‌گذرانیم و جهان در مسئله فلسطین و غزه دو جبهه را به خود دیده است. یک جبهه، جبهه انسان‌دوستان، آزادی‌خواهان، عدالت‎طلبان، طرفداران بشریت ستم‌دیده و یک جبهه هم که عمدتاً دولت‎ها و از شرکای امپریالیستی و سرمایه‌داری هستند که در آغاز قرن بیستم به تاسیس اسرائیل کمک کردند. پروژه چندجانبه‌ای که البته در محور آن امپریالیسم بریتانیا قرار داشت.

وضع وارونه ایران

البته باید به وضع وارونه‌ای که در ایران شاهد آن هستیم هم شکواییه‌ای داشته باشیم. وارونگی که البته قابل درک است. یعنی شاید ایران از این جهت استثنا باشد، به این معنا که در بسیاری از کشورها، دولت‎های استعماری یا در کنار اسرائیل ایستادند یا ناظر بی‎تفاوت هستند درحالی‌که ملت‎های آنها همه از مظلومان فلسطین حمایت می‌کنند و ما در ایران شاهد وضعیت وارونه‎ای هستیم. البته فکر نمی‎کنم ملت ایران با پیشینه عدالت‎طلبی، انسان‌دوستی و آزادی‎خواهی خود، آنقدر بی‌رحم شده باشند که نسبت به درد و رنج مظلومین جهان بی‎تفاوت باشند و درکنار ظالم بر علیه مظلوم بایستند. اما وضعیت خاصی که در ایران داریم، مردم را در وضعیتی قرار داده که ناگزیر در هر موضعی که مسئولان می‎گیرند، جمع کثیری از آنها در نقطه مقابل می‌ایستند. موقعیت عکس‌العملی با وجود اینکه قابل درک است اما قابل توجیه نیست. اتفاقاً کسانی که در ایران ضدظلم و دیکتاتوری هستند و کودک‌کشی و سرکوب آزادیخواهان را نفی می‌کنند و با یک سلطه مبتنی بر آپارتاید و تبعیض مبارزه می‌کنند، همین‎ها باید با همین منطق در سطح جهان موضع خود را تعیین کنند و دچار استاندارد دوگانه نشوند؛ اینکه در یک‌جا با دیکتاتوری مخالفت کنیم و در جای دیگر شعار زنده‌باد دیکتاتور بدهیم، همخوانی ندارد. نسل‌کشی واژه‎ای است که در چند هفته گذشته از زبان بسیاری از روشنفکران جهان و آزادی‌خواهان شنیده‌ایم. اسرائیل هیچ حد و مرزی قائل نیست و با یک بهانه که «داریم با حماس می‌جنگیم» در حال تکرار جنایت است. ما جز اینکه در قلب و زبان‌مان اعلام کنیم در کنار این مظلومین هستیم و با هرگونه دیکتاتوری و جنایت مخالفیم، مسئله فلسطین را در چه کادری باید ببینیم؟

نباید خلط پارادایمی کنیم

چارچوب نظری و تحلیلی روایتی که می‌خواهیم از مسئله فلسطین داشته باشیم باید چگونه باشد؟ صهیونیسم یک روایتی از مسئله فلسطین دارد که مسئله فلسطین در آن روایت مسئله 5 هزار ساله است. یعنی تاریخی برساخته می‌شود که ابتدای آن یک تاریخ مذهبی قوم یهود است. بعد از نیمه دوم قرن 19 این تاریخ وارد فاز ملی و نژادی می‌شود و نژاد یهود و ملت یهود مطرح می‌شود. تاریخ به هم پیوسته 5 هزار ساله و جنگ بین یهودی و غیریهودی و در 1400 سال اخیر، جنگ بین یهودی و مسلمان در فلسطین. این یک افسانه بی‌پایه و اساس است که گاهی ضدصهیونیست‌ها نیز به همین دام و تله می‌افتند. به‌هیچ‌وجه مسئله فلسطین، تاریخ چندهزار ساله ندارد. وضعیت‌هایی که در دوران پیشاسرمایه‌داری، پیشانژادپرستی و ملت-دولت‌های مدرن وجود داشته با آنچه که ما در قرن 20 با آن روبه‌رو هستیم اصلاً تاریخ پیوسته‎ای نیست. ما یک دوقلوی توأمانی در تاریخ 200 سال اخیر جهان به‌ویژه در اروپا داریم که در ظاهر ضد اما به واقع مکمل هم هستند. دوقلوی صهیونیسم و آنتی‌سمیتیسم(Antisemitisem/یهودستیزی). اینها همدیگر را تغذیه می‌کنند و فلسفه وجودی هم هستند. بعد این آنتی‌سیمیتیسم در میان مسلمان‌ها و جوامع عربی تبدیل به نوعی ضدیت با یهود و قوم یهود می‌شود. این روایت برساخته که این قوم یهود یک قوم شرور و خبیث است که در تمام تاریخ خود توطئه کرده و به‌ویژه در روایت اسلامی، توطئه یهود یثرب در برابر پیامبر اسلام مطرح است و این دقیقاً داستانی است که صهیونیست از آن تغذیه می‌کند و خیلی وقت‌ها متاسفانه مسلمان‌ها در این دام می‌افتند. در کشور خودمان الان در خیلی از منبرها و روضه‌خوانی‌ها و دستگاه‌های تبلیغاتی مسئله فلسطین را به همین صورت بازنمایی می‌کنند. استاد اکرم زعیتر، کتابی نوشته است که آقای رفسنجانی آن را قبل از انقلاب ترجمه کرد. این کتاب تحت عنوان «سرگذشت فلسطین و کارنامه سیاه استعمار» چاپ شده، ابتدای این کتاب با این آیه شروع شده: «ولتجدن اشد الناس عداوة للذین آمنو الیهود». به نظر من این روایت مطرح شده در این کتاب هم نادرست و هم خطرناک است. به‌هیچ‌وجه صهیونیسم با یهود برابر نیست. به‌هیچ‌وجه تاریخ مسئله فلسطین که امروز با آن روبه‌رو هستیم از 100 سال اخیر دورتر نمی‌رود. نباید خلط پارادایمی کنیم. مسائلی که مذهب‌ها و اقوام و قبایل با هم داشتند، تقابل‌هایی که در جهان اسلام بین دارالاسلام و دارالکفر بوده، اینها همه متعلق به پارادایم‌های پیشامدرن است که گاهی حتی در قرن 19 در اندیشه علمای مذهبی نیز وجود داشت. علمای ایران حمله تزاریسم روسیه به مناطق ایران در منطقه ارس را از منظر تقابل دارالاسلام و دارالکفر می‌دیدند، درحالی‌که این‌چنین نبود. تزاریسم روسیه و جنگ آن با ایران، جنگ بین اسلام و کفر نبود. جنگ یک قدرت امپریالیستی برای توسعه ارضی و استعمار سرزمین‌های دیگر بود. جنگ بر سر دین نبود. مسئله فلسطین جنگ مسلمان و یهودی و جنگ دین اسلام و دین یهود نیست. (تئودور) هرتسل، که یکی از تئوریسین‌های صهیونیسم و دولت اسرائیل است و اولین کتاب را به نام دولت اسرائیل نوشت، اصلاً دین نداشت. او ایدئولوگ و تئوریسین صهیونیسم است و این اشتباه است که مسئله فلسطین را به جنگ یهودیان و مسلمانان نسبت دهیم. اتفاقاً این روایت و تحلیلی است که بزرگترین خدمت را به صهیونیسم می‌کند. یکی از پایه‌های ایدئولوژیک صهیونیسم افسانه تاریخی است. صهیونیسم اسطوره می‌سازد چراکه ابزارهای مختلفی دارد و یکی از مهمترین آنها دستگاه ایدئولوژیک و مبانی اسطوره‌ساز این دستگاه است که در کنار ابزارهای دیگری مثل پیوند با سرمایه‌داری امپریالیسم، استفاده از زور حداکثری برای اشغال و گسترش است.

روایت افسانه‌‎ای صهیونیستی

افسانه تاریخی در روایت صهیونیستی که متاسفانه گاهی در ایران حتی اساتید دانشگاه هم این روایت‌ها را تکرار می‌کنند؛ تکراری که هم پایه تاریخی و هم منطق موجهی ندارد. صهیونیسم روایتی که ارائه می‌دهد این است که قومی به نام قوم یهود سرزمینی به نام فلسطین داشته که در 5 هزار سال پیش بوده و بعد این قوم را با زور بیرون کردند، سرزمین آنها را اشغال کردند و این قوم در طول این 5 هزار سال وحدت و هویت واحد خود را حفظ کرده، به امید بازگشت به ارض موعود. یعنی فلسطین بوده و دائم در مبارزه بوده و حال در شرایط مساعدی که به وجود آمده، اینها به سرزمین اصلی خود بازگشتند و این یک حق تاریخی مسلم قوم یهود است. این روایت به کلی یک روایت افسانه‌ای است. از 5 هزار سال تاریخ فلسطین، دو هزار سال آن قبل از قوم یهود در اختیار اقوام دیگری از جمله کنعانی‌ها و آرامی‌ها و اقوام گوناگون خاورمیانه‎ای بوده است. دو هزار سال بعد از قرن دوم میلادی هم که رومی‎ها بر آنجا مسلط بودند و آخرین شورش‌های یهودی‌ها را سرکوب کردند، باز هم در اختیار یهودی‎ها نبوده و ملت‌های دیگر به این منطقه آمدند و یهودیانی هم که از این منطقه رفتند بسیاری از آنها با پای خود و اراده خود منطقه‌ای را که در اختیار رومی‌ها بود، ترک کردند و به کشورهای دیگر رفتند. لذا در طول تاریخ یهودیان به هیچ وجه در سطح جهان یک هویت واحد اتنیکی(قومی/ethnic) را تشکیل نمی‌دادند. ضمن اینکه مسئله یهود به‌عنوان یک مسئله نژادی افسانه به کلی ساختگی است. یهود قرن‌ها یک مذهب بود و از نژادهای مختلف وارد این مذهب می‌شدند که نمونه آن خزران هستند. (آرتور) کسلر در کتاب «قبیله سیزدهم» این مسئله را بررسی کرده است. یک گروه ترک آسیایی به مذهب یهود درآمدند و حکومتی تشکیل دادند در منطقه غرب دریای خزر. علاوه بر آن، چه پیوند نژادی‌ای همین الان در اسرائیل بعد از مهاجرت‌های گوناگونی که از قرن نوزدهم و به‌خصوص در قرن 20 وجود دارد؟ مهاجرت‌هایی که عمدتاً ناشی از فعالیت‌های آنتی‌سیمیتیستی بود که بهترین کمک به پروژه صهیونیستی خواسته یا ناخواسته بود. یهودی‌ها هیچگاه از جامعه‎‌ای که در آن آرامش داشتند و تهدید نمی‌شدند، مهاجرت نمی‌کردند. یعنی هرجا خطری متوجه یهودی‌ها بود، یک در باغ سبزی به نام اسرائیل به آنها نشان داده بودند که به آنجا بروند. جالب این است، اینکه می‌گویند نباید مسئله فلسطین را به صدر اسلام و جنگ‌های صلیبی ربط داد، هیچ منعی برای مهاجرت تا قبل از تشکیل nation-state‌ها (دولت-ملت‎ها) در جهان نبوده است. از زمانی که قلمروها و مرزهای ملی درست می‌شود، آنجاست که مسئله مهاجرت فرمولاریزه می‌شود )فرمول‌سازی کردم/ formularize). وگرنه پیش از آن هیچ‌کس یهودی را منع نمی‌کرد که به اورشلیم برود. اگر واقعاً یهودی‌ها اراده و خواست بازگشت به ارض موعود و اسرائیل و فلسطین را داشتند که در طول این 1400 سال می‌رفتند! چرا برنگشتند؟ چراکه در آن دوره صهیونیسم مذهبی حاکم بود نه صهیونیسم سیاسی! یک مغالطه رایج، خلط بین صهیونیسم مذهبی و سیاسی است. صهیونیسم مذهبی و معنوی عبارت از این است که موسی و کتاب مقدس به ما وعده نجات، ظهور مسیح را در آخرالزمان داده است. صهیونیسم مذهبی صهیونیسم نژادپرست نیست و آنچه در یهودیت و مسیحیت و اسلام و تشیع می‌بینید یعنی موعودگرایی، آن موعود نهایی است یعنی ناجی و منجی که زمین را از ظلم و جور و ستم و نابرابری و فقر و فلاکت نجات دهد. همه انسان‌ها در صلح و رفاه و آزادی و امنیت زندگی کنند. پس یهودی‌ها باید به انتظار مسیح باشند. آن مسیح عیسی ناصری که آمد از نظر یهودی‌ها مسیح نبود، مسیحیان او را مسیح دانستند اما به صلیب کشیده شد و به آسمان‌ها رفت و دوباره در آخرالزمان رجعت خواهد کرد. اما یهودی‌ها آن را نپذیرفتند. پس یک یوتوپیای مذهبی (آرمان شهر) است که ساخته می‎شود برای پایان تاریخ.

سلیمان و داوود نمی‌توانستند شهروند اسرائیل باشند

فلسطین سرزمینی است که دائم اقوام مختلف وارد آن می‌شدند و اختلاط نژادی دارد. قانون شهروندی که اسرائیل در سال 1950 تصویب کرد درباره اینکه چه کسی می‎تواند شهروند اسرائیل شود، این است که گفتند یهودیانی می‎توانند شهروند اسرائیل شوند که مادرشان اسرائیلی باشد. با این تعریف امروز اگر سلیمان و داوود بودند نمی‌توانستند شهروند اسرائیل باشند چراکه مادرشان یهودی نبود. این نژادپرستی یک ایدئولوژی قرن نوزدهمی است و در آلمان ساخته شد. در زمینه این نژادپرستی است که یهودیت یک ماهیت و تفسیر و قرائت نژادی پیدا کرد. افسانه نژادی درمورد فلسطین مثل همه سرزمین‌های دیگر است؛ از جمله سرزمین خود ما. این سرزمین در طول تاریخ مهاجرپذیر بوده است. لذا فلسطین به‌هیچ‌وجه متعلق به نژاد خاصی نبوده؛ این سرزمین مانند بسیاری از سرزمین‌های دیگر که در طول تاریخ به آن نگاه کنیم، آشوری‌ها، بابلی‌ها، مصری‌ها، یونانی‌ها، رومی‌ها، عرب‌ها، ایرانی‌ها و مقدونی‌ها به آن حمله کردند در عین حال که تنها یهودی‌ها ساکن نبودند بلکه اقوام گوناگونی در این سرزمین سکونت داشتند و این حملات همواره با مهاجرت و اختلاط نژادی همراه بوده است. در نتیجه باید مراقب بود و مسئله فلسطین را نباید به مسئله یهودی و مسلمان تبدیل کرد. این همان کاری است که صهیونیست‌ها می‌خواهند. هرجا آنتی‌سیمیتیسم قوی‌تر بوده، صهیونیست پیشرفت بیشتری داشته، به‌ویژه در قرن 19 که ایدئولوژی صهیونیسم جریان داشت. خاستگاه آنتی‌سیمیتیسم اروپا است و در شرق اصلا این مسئله را نداشتیم و برای این موضوع تاریخ یهودی‌ها در جواب مسلمانان را باید خواند. مسیحی و یهودی دشمن سرسخت هم بودند. در 700 سال حاکمیت مسلمانان در اروپا، مسلمان، مسیحی و یهودی با صلح در کنار هم زندگی می‌کردند. وقتی که جریان بازپس‌گیری شروع شد و مسیحی‌ها اسپانیا را از دست مسلمان‌ها درآوردند، شکنجه مسلمانان و یهودیان شروع شد و آنها مجبور شدند از اسپانیا فرار کنند. به جنگ‌های صلیبی هم دقت کنید. در این جنگ‌ها وقتی که صلیبیون اورشلیم را گرفتند، با یهودی‌ها چه کردند؟ قتل‌عام کردند آنها را. بعد از آنکه صلاح‌الدین ایوبی یک مسلمان این سرزمین را گرفت، تمام یهودی‌هایی که از شکنجه و کشتار فرار کرده بودند مجدداً به اورشلیم بازگشتند. در ایران نیز گاهی نمونه‌های نادری از ضدیت با یهودیان می‌بینیم که محرکان اصلی آن صاحبان قدرت سیاسی یا مذهبی هستند که از احساسات مذهبی مردم سوءاستفاده می‌کنند. همانطور که از احساسات شیعه و سنی علیه همدیگر سوءاستفاده می‌کردند. ما پدیده‌ای به نام آنتی‌سمیتیسم نداریم. هولوکاست تنها مسئله تاریخ نیست و مانند آن خیلی در تاریخ داشتیم، هولوکاست سرخپوستان و سیاهپوستان در آمریکا، قتل‌عام‌های ارامنه در عثمانی، هولوکاست بوسنی و هرزگوین و... نمونه‌هایی از اینها است. اما ما در تاریخ خود نه هولوکاست داشتیم و نه آنتی‌سمیتیسم. آنتی‌سمیتیسم یک ایدئولوژی برخاسته از نژادپرستی بود. همانند صهیونیسم که یک پایه آن از نژادپرستی بود. بنیانگذاران اسرائیل شعاری داشتند که شعار دولت اسرائیل هم در سال 1948 شد و آن این بود: «سرزمینی بدون جمعیت، بدون مردم، بدون ملت برای مردم و ملتی بدون سرزمین.» یعنی این افسانه که گویا یک سرزمین خالی وجود دارد و یک مردمی هم هستند که سرزمین ندارند و اینها به آن سرزمین بروند. مسئله فلسطین را اگر بخواهیم تاریخی و دقیق مطالعه کنیم و جنگ مذهبی به‌خاطر آن راه نیندازیم و احساسات مذهبی و نژادی برای آن راه نیندازیم، در این مفهوم رخ داده؛ اسرائیل پدیده‌ای است که محصول دو جنگ امپریالیستی جهان سرمایه‌داری است؛ جنگ جهانی اول و جنگ جهانی دوم. در اواخر قرن 19 ایدئولوژی نژادپرستی، ناسیونالیسم و ناسیونالیسم‌نژادپرستانه را داریم و بیان می‌شد که یک کانون ملی برای یهودیان می‌خواهیم که همه یهودی‌های جهان را جمع کنیم. در بررسی‌های خود کشورها، مناطق مختلفی را در نظر گرفتند و یکی از اولین پیشنهادها، کشور اوگاندا بود. آرژانتین و لیبی هم کشورهای دیگر بودند و فلسطین چه زمانی و چگونه مقصد شد؟ اگر مقصود، فلسطین و ارض موعود بود که می‌توانستند بروند! یهودی‌ها در سرزمین‌هایی که زندگی می‌کردند از جمله مصر و ایران و... مشکل جنگ مسیحی و یهودی در قرون وسطی هم نبود، به آنجا نمی‌رفتند. امروز یهودی‌های آمریکا به اسرائیل نمی‌روند و یهودی‌های آمریکا تعدادشان بیشتر از یهودی‌های اسرائیل است؛ در واقع آنچه که بنیانگذاران صهیونیسم تبلیغ می‌کردند یک افسانه بود.

جنگ جهانی اول، دوم و فلسطین

جنگ جهانی اول و دوم باعث شد تا این بلا بر سر فلسطین بیاید. در جنگ جهانی اول متفقین علیه عثمانی بودند و فروپاشی امپراطوری عثمانی رخ داد. اسنادی که در سال‌های اخیر منتشر شده به‌خوبی نشان می‌دهد که بریتانیا چگونه از همه گروه‌ها و اقوام و ادیان مختلف برای پیشبرد پروژه‌های امپریالیستی مختلف استفاده می‌کرد. همان زمانی که با شریف حسین مذاکره می‌کردند. بریتانیایی‌ها به اعراب وعده داده بودند که اگر وارد جنگ علیه عثمانی شوید، بعد از پایان جنگ به شما استقلال می‌دهیم و کشورهای عربی تشکیل می‌شود و با این وعده عرب‌ها علیه عثمانی فعال شدند. عثمانی امپراطوری اسلامی بود که البته قابل‌دفاع هم نبود. همان زمانی که با عرب‌ها در جریان جنگ جهانی اول مذاکره می‌کردند، انگلیسی‌ها و فرانسوی‌ها در حال تقسیم خاورمیانه بین خود در سال 1916 بودند. قرار داد سایکس پیکو(موافقت‌نامه آسیای صغیر/،Sykes-Picot Agreement) که بین بریتانیا و فرانسه بود در حال تقسیم خاورمیانه بین خود بودند. در واقع با خیانت و دروغی که به عرب‌ها گفته بودند این کار را کردند. خاورمیانه روی کاغذ تقسیم شد و بعد از پایان جنگ این تقسیم را عملیاتی کردند و امپراطوری عثمانی فروپاشید و شکست خورد. شوروی قرارداد محرمانه سایکس‌پیکو را لو داد و معلوم شد که پنهانی کشورهای خاورمیانه و سرزمین‌های عثمانی را تقسیم کردند. در این تقسیم بخشی از خاورمیانه مثل سوریه و لبنان سهم فرانسه و بخشی همچون عراق، فلسطین و اردن سهم بریتانیا شد. سازمان صهیونیست‌ها در اروپا، در سال 1917 بیانیه‌ای از طرف وزارت خارجه بریتانیا منتشر شد که به بیانیه بالفور( Balfour Declaration ) معروف بود. در این بیانیه همان چیزی آمده بود که کتاب دولت یهود هرتسل به یهودیان وعده می‎داد. اعلامیه بالفور زبان دوگانه و مبهمی را به کار برد اما در نهایت وعده داد یک کانون ملی و وطن ملی در سرزمین‌های فلسطین ایجاد شود و بعد از این جمعیت یهود را می‎بینید که تا قبل از قرن 20 هر یهودی از هرجای دنیا می‌توانست به فلسطین برود. مهاجرت ممنوع نبود اما حالا که می‌خواهند دولت ملی با پروژه‌های حساب‌شده درست کنند و نیشن‌استیت در خاورمیانه ایجاد کنند مسئله فرق می‎کند. دولت سوریه، اردن، لبنان و عراق، دولت‌هایی هستند که بعد از جنگ تشکیل شدند؛ قبل از جنگ همه ایالت‌ها و استان‌هایی بودند که بخشی از امپراطوری عثمانی را تشکیل می‌دادند. پس حالا قرار است مرز درست شود و یک پروژه مهاجرت غیرقانونی شروع شد. جمعیت فلسطین را مطالعه کنید. در سال‌های 1918 و 1917 یهودی‌ها کمتر از یک‌دهم جمعیت آنجا را تشکیل می‌دادند. یعنی 700 هزار فلسطینی وجود داشت و 60 هزار یهودی. بعد در اثر این مهاجرت‌های غیرقانونی که با کمک بریتانیا و با مدیریت و سازماندهی آژانس یهود انجام می‌شد، مرتباً، به صورت قاچاق و غیرقانونی و آن‌هم عمدتاً از اروپا، به‌ویژه از لهستان و روسیه و اروپای شرقی که یهودستیزی در آنجا خیلی قوی بود، مهاجرت شروع شد و بعد از آن ادامه پیدا کرد و اوج آن یهودستیزی هولوکاست هیتلری شد. اینها شروع کردند به‌صورت غیرقانونی یهودی‌ها را سوار کشتی کردند و به فلسطین آوردند. به آمار نگاه کنید که در سال 1939 حدود 28‌درصد یهودی بود که در سال‌های بعد به 35‌درصد رسید و در اثر مهاجرت همین‌طور آمار یهودی‌ها بالا رفت. از یک طرف هم یهودی‌هایی که مهاجرت می‌کردند عمدتاً فقیر بودند. جامعه یهودی در همه کشورها طبقه‌بندی دارد. صهیونیسم ایدئولوژی بورژوازی یهود بود و روچیلدها (خاندان روچیلد)، بانکدارها، خاندان‌های سرمایه‌دار یهودی را در نظر داشت. این افسانه که ما می‌شنویم که یهودی‌ها همه سرمایه‌دار هستند، درست نیست. اکثریت یهودیان مانند مردمانی فقیر، پیشه‌ور و معمولی هستند. یک قشر سرمایه‌دار قدرتمند بودند که اتفاقاً آنها به دنبال یک دولت بودند و آژانس یهود را اداره می‌کردند و حتی با هیتلر وارد گفت‌وگو شدند؛ برای مهاجرت یهودی‌ها به فلسطین. از طرفی به صورت قاچاق جمعیت به فلسطین اضافه شد که با وجود اعتراض عرب‌ها و فلسطینی‌ها بود، از طرفی سازمان‌های تروریستی درست کردند. واقعیت این است که اساس بنیاد اسرائیل از همان سال‌های 1920 تا 1948 که دولت اسرائیل رسماً اعلام موجودیت کرد، در تمام این سال‌ها سازمان‌های تروریستی اسرائیل با ترور و قتل‌عام که نمونه آن قتل‌عام دیریاسین است که درست چند ماه قبل از اعلام موجودیت اسرائیل رخ داد و یک روستا با تمام ساکنان آن قتل‌عام شدند، سازمان‌های تروریستی مانند هاگانا ارتش سری یهودی، مانند اشترن، ایرگون، سازمان‌های تروریستی صهیونیستی بودند که بین فلسطینی‌ها تولید وحشت می‌کردند و به روستاها می‌رفتند و آنها را تحریک می‌کردند. امروز این موضوع را خوب می‌فهمیم که نتانیاهو و دارودسته راست‌افراطی در اسرائیل چگونه جنایت می‌کنند و آن را توجیه هم می‌کنند. هرچند باز افسانه‌ای درست شده است که متاسفانه برخی از اساتید دانشگاه هم تکرار می‌کنند که یهودی‌ها آمدند زمین‌های فلسطینی‌ها را خریدند و آنها زمین‌های خود را فروختند و رفتند. آیا واقعاً اینگونه است؟ کار ماکسیم رودینسون را ببینید، یک مورخ روشنفکر فرانسوی مستقل است و در کتاب «اعراب و اسرائیل» به نکته‌های بسیاری اشاره کرده است. تحقیقات بسیار جدی آکادمیک در غرب شده است. از آن‌طرف هم بریتانیا را داریم.

ایران، صهیونیسم و درخواست دولت فدرال

فلسطین مانند برخی کشورهای دیگر تحت قیومیت بریتانیا درآمد و بعد شروع کرد به نفع صهیونیست‌ها و به زیان فلسطینی‌ها کار کردن و چشم فروبستن بر سازمان‌های تروریستی صهیونیستی، سرکوب اعتراضات و شورش‌هایی که فلسطینی‌ها کردند و... فلسطینی‌ها از همان سال‌های 1917 و 1918 دائم تظاهرات و اعتراض داشتند و کشته می‌دادند. در اعتراض به اینکه «بریتانیا به‌ویژه بعد از قرارداد سایکس‌پیکو به ما خیانت می‌کند». بعد نیز این سازمان‌های تروریستی و این مهاجرت‌های غیرقانونی یهودی‌هایی را که از اروپا می‌آوردند، اعتراضات را شروع کردند که البته سرکوب می‌شد؛ البته این موارد 20 سال قبل از اعلام موجودیت اسرائیل است. بریتانیا نهایتاً می‌خواست که از این منطقه خارج شود و برای این کار طرحی را تهیه کردند و به سازمان ملل دادند برای تقسیم فلسطین. تقسیم فلسطین از نظر حقوق بین‌الملل و قواعد و منطق حقوق کاملاً باطل و غیرقانونی بود. مجمع عمومی سازمان ملل کمیته مخصوصی بدون اطلاع فلسطینی‌ها و عرب‌ها تهیه کرد که 11 کشور عضو آن بودند و ایران نیز عضو آن بود. در نهایت دو طرح از این کمیته آمد که اکثریت رای تقسیم فلسطین بین عرب‌ها و یهودی‌ها را داد. ضمن اینکه اورشلیم نیز باید بین‌المللی باشد. اقلیت که ایران نیز جزو آن بود، طرحی را داد که عبارت بود از اینکه در فلسطین یک دولت فدرال تشکیل شود که در آن فلسطینی‌ها و یهودی‌ها خودمختاری داشته باشند. اقتصاد مشترک، نیروی نظامی مشترک، سیاست خارجی مشترک وجود داشته باشد اما صهیونیسم نمی‌خواست که دولت فدرال تشکیل شود. صهیونیسم نمی‌خواست یهودی و مسلمان، با هم همزیستی مسالمت‌آمیز داشته باشند. آنها به دنبال یک قدرت بزرگ در منطقه بودند. طرحی که کاملاً در راستای استراتژیک امپریالیسم اروپا بود. استعمارزدایی بعد از جنگ جهانی دوم به سرعت گسترش پیدا کرد. بعد از جنگ جهانی دوم در سال 1947 هیبت و قدرت و عظمتی که آمریکا و انگلیس و فرانسه به‌عنوان کشورهای پیروز پیدا کرده بودند، کشورهای آفریقایی جرأت نه گفتن نداشتند. از سال 1948 تا امروز، اسرائیل همواره موضع تهاجمی داشته چراکه شعار بنیان‌گذاران صهیونیسم این بود که سراسر فلسطین برای آنهاست مثلاً اینکه بن‌گوریون کفته است: «فلسطین موعود ما از نیل تا فرات است.»

برای نسل امروز غزه یک آزمایشگاهی است که خیلی چیزها را می‌توان در آن دید. ادبیات آکادمیک را درباره فلسطین و اسرائیل ببینید، کمتر ادبیاتی است که مسئله فلسطین را به‌عنوان مسئله استعمار شهرک‌نشینی، استعمار مهاجرنشینی ببیند. اسرائیل آخرین نمونه کولونیالیسم قدیمی است؛ حتی کولونیالیسم جدید هم نیست. این کولونی می‌گوید که اشغال سرزمینی ندارد. اسرائیل کولونیالیسمی است که ساکن شده و درست مثل آفریقای جنوبی که سفیدپوست‌هایی که مهاجرت کردند و به زور زمین سیاه‌پوستان را گرفتند و بر آنها مسلط شدند. این یک رژیم آپارتاید است. یک آپارتاید کولونیالیستی به معنی استعمار شهرک‌نشین است. بن‌گوریون بنیانگذار دولت اسرائیل می‌گفت:«اسرائیل در خاورمیانه و آسیا نگهبان غرب است و دیوار تمدن دربرابر توحش است»که دقیقاً منطق کولونیالیستی است که می‌گوید ما رسالت متمدن‌سازی داریم. در جنگ غزه برخی می‌گفتند که این جنگ تمدن بر توحش است. یک جنایت را جنگ تمدن بر توحش می‌دانند. نمی‌دانم آن جزئیاتی که رسانه‌های تحت کنترل صهیونیست‌ها منتشر می‌کنند چگونه بوده است چراکه برخی از دروغ‌هایی که گفتند در همان روزهای اول این جنگ افشا شد. اسرائیل در همان روزهای اول گفت حماس سر بچه‌ها را بریده است و همان خبرنگار چند روز بعد عذرخواهی کرد. حماس هم کارهایی کرد که نادرست و غیرقابل دفاع هم هست. بچه‌هایی که در بمباران خانواده‌های خود را از دست می‌دهند برای آنها ده سال دیگر چه اتفاقی رخ می‌دهد؟ آیا قابل درک نیست که آنها هم بخواهند به خود بمب ببندند و به اسرائیل حمله کنند و خودشان کشته شوند؟ اعضای حماس چه کسانی هستند؟ کسانی هستند که پدر و مادر خود را همینگونه از دست دادند و همین ظلم و ستم را در کودکی و نوجوانی تحمل کردند. خیلی روشن است که قطعاً باید با کشتن غیرنظامی، مخالفت کنیم، اما ماجرا را باید در چارچوب درست دید.

سخن آخر...

ماجرای فلسطین با اکتبر شروع نشده است. ماجرای فلسطین با خون و درد و رنج صد سال پیش است که همه دولت‌ها به آن پشت کردند؛ حتی دولت‌های عربی؛ این قتل‌عام‌ها، آوارگی‌ها، بی‌پناهی‌ها که همه دولت‌های عربی به آنها خیانت کردند. یک ملت که در آن چند نسل در آوارگی و بدبختی و رنج زندگی می‌کند را نبینیم. دولتی که بیش از 75 سال است در حال خیانت است. دولت نتانیاهو برخلاف همه قوانین سازمان ملل شهرک‌نشینی را گسترش داده است و شهرک‌نشین‌ها را مسلح کرده که تا یک زن و مرد فلسطینی جمله معترضه‌ای گفت آنها را بکشند. چرا حماس در انتخابات 2006 به تشکیلات خودگردان رای نمی‌دهد؟ چراکه گفتند این‌همه سال مذاکره فایده‌ای نداشت. اسرائیل به جز زبان زور چیزی نمی‌فهمد. بسیاری از کشورها از جمله ایران خواهان رفراندوم در مسئله فلسطین و بحث اسرائیل شده‌اند. البته که این به‌عنوان یکی از راه‌حل‌های مسئله فلسطین مطرح شده است. اما دو راه‌حل پیش رو است، یک دولت واحد دموکراتیک غیرمذهبی و غیرنژادی فلسطینی و یهودی در کنار هم زندگی کنند، راه‌حل دیگر قطعنامه 242 سازمان ملل مبنی بر تشکیل دولت فلسطین است.

دیدگاه

ویژه سیاست
آخرین اخبار