| کد مطلب: ۱۰۰۷۲
فقه قدیم و فقه جدید

فقه قدیم و فقه جدید

فردین مرادخانی هیئت علمی دانشگاه بوعلی‌سینا همدان اهمیت حقوق در تمدن اسلامی و مدرنیته‌ای که قرار است در تمدن اسلامی رخ دهد، کاملاً برعکس تمدن مسیحی است. در دی

moradkhani fardin1

فردین مرادخانی

هیئت علمی دانشگاه بوعلی‌سینا همدان

اهمیت حقوق در تمدن اسلامی و مدرنیته‌ای که قرار است در تمدن اسلامی رخ دهد، کاملاً برعکس تمدن مسیحی است. در دین اسلام با توجه به جایگاه کلیدی فقه، هرگونه تجدد در تمدن اسلامی از مسیر فقه می‌گذرد و باید با فقه تعیین‌تکلیف شود. در نتیجه بیشتر متفکرین جهان اسلام، در نهایت به فقه می‌رسند و باید تکلیف خود را با آن مشخص کنند. از میان دانش علوم انسانی جدید، بیشترین همپوشانی فقه با حقوق است. متفکرین جهان اسلام در شرق برخلاف متفکرین غرب جهان اسلام کمتر متوجه حقوق شدند و تنها متفکری که متوجه جایگاه حقوق در تفکر اسلامی شده است، دکتر طباطبایی بود. دکتر فیرحی نیز از این منظر فرد مهمی است چراکه دریافت حقوق مهم است و اگر قرار است سخن و حرف جدید زد، باید به حقوق بازگشت. من آثار فیرحی را به چهار دوره تقسیم‌بندی می‌کنم. دوره اول قدرت، دانش و مشروعیت است که می‌گوید فقه با نظام سلطانی آمیخته شده است. دوره دوم، کتاب‌هایی همچون تحول دولت در اسلام، دین و دولت را نگارش کرد و این دوره گپی است که کار خود را در آثارش چندان تعیین‌تکلیف نکرده، اما در دوره سوم، فیرحی متوجه حقوق می‌شود و در کتاب فقه و سیاست در ایران معاصر مسئله‌اش تماماً حقوق بود. در دوره چهارم که تازه شروع شده بود و در برخی از سخنرانی‌ها بازگشت به اوایل اسلام را داشت اما آنها را مکتوب نکرد. فیرحی از آنجایی که درس‌خوانده حوزه بود، دانشجوی دکتر طباطبایی بود و در دانشکده حقوق بود، همه این مسائل دست‌به‌دست دادند تا روزبه‌روز به اهمیت مسائل حقوقی بیشتر پی ببرد. مرحوم فیرحی در کتاب فقه و سیاست و فقه و حکمرانی می‌خواهد همان کاری را کند که در مشروطیت گفته بود فقه با نظام سلطانی آمیخته شده است و معتقد بود آن فقه متعلق به جهان قدیم بود و برای این جهان جدید نیز باید یک فقه تعریف کرد. در دوره اول که می‌خواست مؤلفه‌های فقه را برای جهان جدید تعریف کند، چند ویژگی ایستادن بر متون اصلی فقه، بازتعریف مفاهیم بنیادین در فقه، بسط مفاهیم حقوق خصوصی در حقوق عمومی و تأمل درباره برخی مفاهیم جدید (شورا، پارلمان، آزادی، قانون، نمایندگی، برابری) را در نظر می‌گرفت. فیرحی در برخی کارهای خود به صراحت اعلام می‌کند که نسبت شریعت و قانون بزرگترین معمای جهان اسلام است. در بخش دیگری می‌گوید حل مشکلات نظریه دولت در جهان اسلام، نیازمند حل مسئله شریعت و قانون است. در جای دیگری می‌گوید، بحران دولت و مدرنیته در جهان اسلام حل نمی‌شود مگر اینکه مسئله امام و شریعت حل شود. فیرحی به این نتیجه رسید که قانون از همه مهمتر است و کتاب دوجلدی درباره مفهوم قانون نوشت و از دوره مشروطه آن را به بحث گذاشت و در آن جدال قانون با شریعت را بررسی کرد. از نظر من این کتاب کار ضعیفی بود و درباره تاریخ روشنفکری نوشته شده است نه قانون و شریعت و با وجود آنکه به افراد مهمی همچون فروغی، سیدحسن خرقانی، احمد کسروی و... اشاره می‌کند اما در اندیشه آنها به قانون اشاره نمی‌کند. مرحوم فیرحی با وجود آنکه متوجه هدف شده بود اما نتوانست همچون کتاب فقه و سیاست به‌خوبی و در سطحی بالا به این موضوع ورود کند. شاید برخی از این ایراد به ما حقوقدان‌ها بازگردد که هیچ کاری در زمینه حقوق نکردیم و آن را به نازل‌ترین مباحث تکنیکی فروختیم و نتوانستیم تأمل جدی درباره فلسفه حقوق در سده اخیر داشته باشیم و طبیعتاً فیرحی از یک میراث بهره می‌برد که چیزی برای بهره بردن نداشت. زمانی سعی کرد به حقوقدان‌های برجسته از جمله جرمی والدرون و برایان تیرنی نزدیک شود، اما نتوانست با کارهای آنها ارتباطی بگیرد. فیرحی نشان داد ناتوانی‌های ما در حوزه حقوق است، مشعلی که گذشتگان به دست‌اش رسانده بودند را پرفروغ‌تر کرد و همین، کار مهمی بود.

دیدگاه

ویژه سیاست
آخرین اخبار