تحقیر بزرگ
جنگ محدودی که در اراضی اشغالی آغاز شده است، پیام روشنی دارد؛ اینکه عادیسازی روابط میان کشورهای عربی و اسرائیل پیش از حل منصفانه مسئله فلسطین سرابی بیش نیست. ای
جنگ محدودی که در اراضی اشغالی آغاز شده است، پیام روشنی دارد؛ اینکه عادیسازی روابط میان کشورهای عربی و اسرائیل پیش از حل منصفانه مسئله فلسطین سرابی بیش نیست. این عادیسازی حتی اگر هم رخ دهد، عوارض روحی و روانی و حتی هویتی سنگینی برای شهروندان کشورهای عربی خواهد داشت. اینکه پیش از حل مسئله فلسطین، روابط با اسرائیل عادی شود؛ فقط به معنای پایان یافتن مسئله فلسطین از نظر دولتهای عربی و صحه گذاشتن بر وضع موجود، آن هم با تندروترین دولت تاریخ اسرائیل است. چنین رفتاری ذاتاً مغایر با فلسفه صلح است. صلح نباید مبتنی بر قلدری و زور باشد که ناپایدار خواهد بود، بلکه باید مبتنی بر تفاهم و همزیستی و براساس حقوق بینالملل و حقوق مردم فلسطین صورت گیرد. حملات دیروز دقیقاً نیمقرن پس از جنگ 1973 رخ داد که با شکستن خط بارلو در کناره آبراه سوئز؛ موجب فرو ریختن افسانه شکستناپذیری این خط و ارتش اسرائیل شد. اعراب که بر اثر جنگ ششروزه سال 1967 و پیش از آن نیز جنگهای 1948 و 1956، اعتمادبهنفس خود را از دست داده بودند، پس از جنگ رمضان در سال۱۹۷۳ به لحاظ روحی دوباره بازسازی شدند، ولی به هر علتی بود، آن جنگ به صلح ناقصی منتهی شد که فقط مسئله اراضی مصر را حل کرد و با جدا شدن مصر از جهان عرب، وزن اعراب در برابر اسرائیل کمتر هم شد. شاید این جنگ بتواند روحیه منفعل اعراب را بهبود بخشد؛ ولی از اکنون نمیتوان گفت که جنگ اخیر بهطورقطع به کجا خواهد رسید؟ ولی چند چیز آن قطعی است؛ اول از همه شکست اطلاعاتی و امنیتی اسرائیل و دولت نتانیاهو است که زیر گوش آن بیاطلاع از آماده شدن برای چنین عملیاتی بودهاند. این شکست احتمالاً از شکست اطلاعاتی سال 1973 نیز مهمتر است و بهطور قطع، نقطه منفی در کارنامه نتانیاهو خواهد بود.
به عبارت دیگر، به منزله شکست سیاست تندروهاست و با توجه به وضعیت نامتعادل و بیثبات در کابینه اسرائیل احتمالاً به تغییرات مهمی در سیاست داخلی اسرائیل منجر خواهد شد، حتی اگر در کوتاهمدت بتوانند اتحاد خود را در برابر فلسطینیها حفظ کنند.
سیاست نتانیاهو بر پایه تحقیر همه نیروهای دیگر که مخالف او بودند قرار داشت. این سیاست اکنون بهصورت بومرنگ عمل کرده و نتانیاهو با یک تحقیر بزرگ مواجه شده است. شاید برای عبور از این تحقیر بزرگ دست به اقدامات خطرناک بزند و منطقه را دچار آشوب کند. در پایان، ذکر یک نکته مسلم ضروری است؛ اینکه منطقه خاورمیانه به دلایل اقتصادی، فرهنگی، مذهبی، قومی و زبانی و ژئوپلیتیک همیشه ظرفیت آن را داشته که با بحرانهای بزرگی مواجه شود. طی همین چهار دهه حدود 10 جنگ کوچک و بزرگ و با میلیونها نفر تلفات و چندین جنگ داخلی در کنار جریان تروریستی گسترده و نیز جنبشهای سیاسی و حتی کودتا را تجربه کرده است که نمیتوان عامل همه اینها را منحصر به اسرائیل کرد، ولی یک واقعیت مسلم است؛ بدون حل مسئله فلسطین، سایر مشکلات منطقه نیز در مسیر حل قرار نخواهد گرفت.