ابرچالش بازنشستگان
جامعه ایران با چند اَبَرچالش مواجه است که گذشت زمان ابعاد آنها را بزرگتر و امکانات حل آنها را محدودتر میکند. اَبَرچالشهایی چون وضعیت نظام بانکی، وضعیت آب و
جامعه ایران با چند اَبَرچالش مواجه است که گذشت زمان ابعاد آنها را بزرگتر و امکانات حل آنها را محدودتر میکند. اَبَرچالشهایی چون وضعیت نظام بانکی، وضعیت آب و منابع طبیعی، محیطزیست، بیکاری، عدم توازن بودجه و نیز یکی از مهمترین آنها صندوقهای بازنشستگی است. این درحالی است که جامعه ما از یکسو در حال عبور به سوی سالمندی است. پیشبینیهای رسمی حاکی از آن است که جمعیت سالمند ایران در دو دهه آینده دو برابر خواهد شد. دو پدیده سالمند و بازنشستگی کاملا مرتبط با یکدیگرند، البته هرکدام مسائل خاص خود را هم دارند. باعث تعجب خواهد بود که اگر گفته شود که متوسط سن بازنشستگان کنونی ایران حدود 63سال است و اگر طول مدت بازنشستگی تا فوت را حساب کنیم، به طور متوسط حداقل 20 تا 25سال بلکه بیشتر از خدمات و مزایای بازنشستگی استفاده میکنند و با توجه به وضعیت بهداشت و درمان آنان این رقم سنگینی برای صندوقهای بازنشستگی است. البته بازنشستگان تقصیری ندارند، مدیریتهای دولتی و فاقد تخصص و صلاحیت و نیز دست درازی به منابع این صندوقها عامل اصلی این اَبَربحران است، بهطوریکه کمکهای دولت به صندوقهای بازنشستگی در سالهای اخیر تصاعدی شده است و حتی به ۳۵۹هزار میلیارد تومان رسیده که نزدیک به ۱۷درصد بودجه عمومی را به خود اختصاص میدهد و بدتر اینکه هیچ چشماندازی برای رسیدن به یک موازنه معقول در این باره وجود ندارد. از سوی دیگر، افزایشهای مستمری آنان نیز نمیتواند کفاف زندگی بازنشستگان را بدهد؛ بهویژه که برخلاف گذشته تعداد زیادی از آنان دارای فرزندان بزرگ در خانواده هستند که هنوز وارد شغل یا حرفه مناسبی نشدهاند. این بحران اختصاصی به امروز و دیروز ندارد. از گذشته ایجاد، و در هر مرحله عمیقتر شده است و در آینده بهویژه با وجود تورم موجود و گرانی خدمات بهداشتی و درمانی و توقف رشد اقتصادی بلندمدت، گستردهتر هم خواهد شد و چهبسا به یک بحران اجتماعی و سیاسی نیز تبدیل شود. پرسش اساسی این است که دراینباره چه کار میتوان کرد؟
از زاویه فنی و کارشناسی باید کارشناسان و اقتصاددانان نظر دهند، ولی یک چیز را قطعی میدانیم و آن اینکه بدون رشد مستمر اقتصادی و بدون مشارکت عمومی مردم و نخبگان در فرایندهای جامعه که مبتنی بر علم و تفاهم جمعی باشد، هیچکدام از اَبَرچالشهای ایران از جمله اَبَرچالش صندوقهای بازنشستگی را نمیتوان حل کرد. به عبارت دیگر، این اَبَرچالشها به نحوی در یکدیگر تنیدهاند و فراتر از روشهای کارشناسی برای حل هرکدام، نیازمند یک راهحل جامع سیاسی و فراگیر هستند. بدون چنین راهحلی بحرانها عمیقتر و گستردهتر میشوند و راهحلهای آنها نیز محدودتر و ناکارآمدتر خواهند شد.