در فقدان وفاق تجربه فلسطین
رویکرد، راهبرد، سیاست یا هر عنوان دیگری که بر ضرورت کوشش برای رسیدن به وفاق داخلی و ملی بگذاریم، نسبت به هر هدف سیاسی دیگر تقدم دارد. رهبرانی که این اصل را نادیده گرفتهاند، انتظار سرنوشتی جز خفت و خواری نباید داشته باشند؛ چارچوبی که اکنون به عنوان راهبرد و هدف سیاسی آقای پزشکیان شناخته شده است. این راهبرد از چند طریق نادیده گرفته میشود. اتکا به خارج، همچنین دشمنی با خارج، اتکا به منابع انحصاری داخلی اعم از مادی و نظامی، اینها شیوههای بینیاز شدن رهبران سیاسی از وفاق ملی و اتکا به قدرت بیپایان مردم است.
مقاله امروز سرویس خارجی روزنامه هممیهن با عنوان «سقوط محمود عباس؛ چگونه رهبر فلسطینیها توافق صلح را بر وحدت در سیاست داخلی اولویت داد و به هیچکدام نرسید؟» درباره این خطای راهبردی محمود عباس است. این مقاله نشان میدهد محمود عباس بهجای آنکه تمام کوشش خود را معطوف به حفظ وحدت ملی کند، سیاست خود را در بند دوستیها و دشمنیهای آمریکا و اسرائیل و برخی از کشورهای منطقه کرد و چون سیاستهای این کشورها تابع ملاحظات بزرگتر منافع ملی خودشان و متغیر بودند، لذا محمود عباس هیچگاه نتوانست سیاست و موفقیت پایداری برای مردم فلسطین داشته باشد و برخی از موفقیتهای او نیز با گذشت زمان بیاعتبار و ناپدید میشد و محبوبیت او نیز به حداقلهای ممکن رسیده است.
او خود را در معرض نوسانات آونگی سیاست ایالات متحده و اسرائیل قرار داد. در مقابل رهبر اولیه فلسطین یعنی یاسر عرفات سعی میکرد تا حد ممکن در این دام نیفتد. او در عین حال که رهبری سازمان فتح یا بزرگترین گروه فلسطینی را عهدهدار بود، ولی از هیچ کوششی برای فراگیر کردن حرکت فلسطین فروگذار نمیکرد. به همین دلیل، سازمان آزادیبخش فلسطین را تأسیس کرد که در برگیرنده همه جناحها و گرایشهای گوناگون بودند و همه آنها را برای رسیدن به هدف خود متحد کرد. محمود عباس در دو دهه گذشته مسیر معکوسی را طی کرده است و اکنون نیز به یک رهبر تنها و بیاعتبار و نامحبوب تبدیل شده است.
مقاله با ذکر شواهد گوناگون متذکر میشود که معضل اصلی محمود عباس همیشه این بوده که چگونه نیاز به توافق صلح با اسرائیل را با ضرورت وحدت ملی متعادل کند. او برخلاف عرفات هیچگاه نتوانست درک کند که بدون وحدت و آشتی ملی عملاً هیچ امیدی برای موفقیتی پایدار وجود ندارد. عباس با قربانی کردن انسجام سیاسی فلسطین و مشروعیت داخلی خود در قربانگاه روند صلح به رهبری ایالات متحده، لطمات بیاندازهای به مبارزات مردم فلسطین و نیز خودش وارد کرده است.
او کمترین تمایلی به تقسیم قدرت با حماس در یک دولت خودگردان فلسطینی توسعهیافته و اصلاحشده، نداشت. به دلیل همین سیاستها محبوبیت او به پایینترین حد خود رسید و تقریباً دوسوم فلسطینیها معتقدند و ترجیح میدهند که او استعفا دهد و گمانهزنی عمومی در مورد اینکه چه کسی میتواند جانشین این رهبر سالخورده شود به دغدغهای ملی تبدیل شده است. او اعلامیه وحدت ملی همه گروههای فلسطینی را غیرسازنده و بیاهمیت خواند و از خود واکنشی تحقیرآمیز علیه بیانیه وحدت ملی نشان داد.
محمود عباس در تابستان سه سال پیش فرصت بینظیری پیدا کرد که انتخابات سراسری فلسطینیها را برگزار کند و به شور و شوق واقعی مردم نسبت به چشمانداز احیای دموکراسی و تغییر رهبری سیاسی که بسیار برجسته بود، پاسخ مناسبی دهد؛ ولی محمود عباس با دیکتاتوری تمام، سه هفته پیش از انتخابات آن را لغو کرد و اوضاع داخلی فلسطین را وارد بنبست و دالان تاریک کرد و اتفاقات بعدی محصول چنین وضعی هستند.
اکنون فرصت مناسبی است که به ایران نگاه کنیم. پیش از انتخابات، آهنگ دلنشین وحدت و وفاق ملی به محاق رفته بود و بهجای آن، فریاد گوشخراش یکدستسازی شنیده میشد. در این میان، ظرفیت موجود در جامعه ایران از خلال انتخابات اخیر به منصه ظهور رسید و این امکان را فراهم کرد که صدای وفاق رساتر و شنیده و انتخاب شود و کشور را از دالان تاریک یکدستسازی بیرون آورد.
متأسفیم که اعلام کنیم هنوز بخشهایی از نیروهای باقیمانده از آن جریان با تمام توان بر طبل مخالفت با این فرآیند میکوبند که امیدواریم با تمهیدات رسانهای و سیاسی و حقوقی این صدا رو به ضعف رود و در پایان، به جزئی از سمفونی وفاق تبدیل شوند.